درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات (اطمینان / جهت دوم: حجیت اطمینان / قول دوم: حجیت شرعی)

 

     نقد استدلال بر حجیت اطمینان: عدم استلزام عمل عقلا مر حجیت را

     اثبات عدم حجیت شرعی اطمینان: اطمینانِ یک نفر، برای دیگران حجت نیست

     شاهد اول: عدم احتجاج به اطمینان یا قطع

     شاهد دوم: علمِ هر کسی فقط برای خودش حجت است

     مثال اول: اِخبار از عدالت زید

     مثال دوم: اعتماد مرحوم کلینی به سهل‌بن‌زیاد

     مثال سوم: کشف عدالت امام از طریق اقتدای یک عادل

     مثال چهارم: حجیت قطع شرعی نیست

     علت عدم حجیت اخبار از علم

     نتیجه: اطمینان حجت نیست

 

خلاصه مباحث گذشته:

در بحث «اطمینان» واردشدیم در جهت دوم: حجیت اطمینان. گفتیم: اقوال در این زمینه مختلف است؛ قول اول حجیت عقلیه‌ی اطمینان بود، و قول دوم حجیت شرعیه‌ی اطمینان؛ یعنی حجیت اطمینان، در طول جعل و تشریع است مثل حجیت ظهور یا خبرثقه. اگرچه در علم «اصول» هیچ‌وقت از حجیت این اماره بحث نکرده‌اند، قول مشهور بین علمای ما این است که اطمینان حجت است شرعاً به خلاف قطع که حجت است عقلاً. این قول را دیروز خواندیم و کلماتی هم از اعلام نقل شد. به بحث «نقد این قول» رسیدیم که بحث امروز ماست.

 

نقد استدلال بر حجیت اطمینان: عدم استلزام عمل عقلا مر حجیت را

در این قول، یک مغالطه‌ای صورت گرفته؛ که می‌گویند: «عقلا به اطمینان عمل می‌کنند، پس حجت است.». هیچ تردیدی نیست که نه تنها عقلا، بلکه همه‌ی مردم به اطمینان عمل می‌کنند؛ یعنی وقتی به یک مطلبی مطمئن شدند، به آن اطمینان ترتیب اثر می‌دهند. إنما الکلام و تمام الکلام، در این است که آیا اطمینان منجِّز و معذِّر است یا نه؟ این که «عقلا به آن عمل می‌کنند» نتیجه نمی‌دهد که «پس حجت است».

 

اثبات عدم حجیت شرعی اطمینان: اطمینانِ یک نفر، برای دیگران حجت نیست

به اعتقاد ما، اطمینان بما هو، حجت نیست؛ چون چیزی که حجت باشد، برای همه حجت است، ولی اطمینانِ یک نفر، برای دیگران حجت نیست، پس اطمینان حجت نیست. بر این مدعا که اطمینان کسی برای دیگری حجت نیست، دو شاهد داریم:

 

شاهد اول: عدم احتجاج به اطمینان یا قطع

در مقام احتجاج بر یک مطلب، به اطمینان یا قطع احتجاج نمی‌کنند. مثلاً اگر کسی گفت: «دلیلت چیست که این کتاب ملک زید است؟» یا «چرا این شیء نجس است؟»، می‌گوییم: «چون عمرو گفت»، ولی نمی‌گوییم: «چون می‌دانم». پس در محاورات عرفیه هیچ‌وقت به «علم» احتجاج نمی‌کنند؛ چه در مسائل سید و خادم، چه در مسائل غیر از سید و خادم؛ اینطور نیست که مردم به علم یا اطمینان احتجاج کنند.

إن قلت که: سید و مولا کثیراً ما به علم و اطمینان احتجاج می‌کنند؛ مثلاً ناظم به دانش‌آموز می‌گوید: «تو که می‌دانستی امروز مدرسه تعطیل نیست، چرا به مدرسه نیامدی؟»، یا مولا به عبدش می‌گوید: «چرا برایم آب نیاوردی؟». این، یک امر رایجی است که طرف را به خاطر این که می‌دانسته و امتثال نکرده، مؤاخذه می‌کنند. پس چرا شما می‌گویید: «به علم احتجاج نمی‌کنند»؟!

جواب این «إن قلت» از ماسبق روشن می‌شود؛ که مصحِّح عقاب در این امثله، «احتمال» است به همه‌ی مراتب آن از جمله صددرصد. نزد عقلا «احتمال» منجِّز است؛ شاهدش هم این است که به «احتمال» هم احتجاج می‌کنند، مثلاً وقتی که برف آمده و دانش‌آموز به مدرسه نیامده، به او می‌گویند: «احتمال نمی‌دادی امروز درس باشد؟!»، «احتمال» عند العقلاء و عند العرف منجِّز است مگر این که معذِّری بر خلافش قائم بشود. ما هم قائلیم که اطمینان منجِّز است، اما از باب «منجِّزیت احتمال» است نه از باب منجزیت قطع یا اطمینان.

برای این که این شاهد اول را تقویت کنیم، یک شاهد دیگری می‌آوریم؛ که احتجاجات عرفیه، در دو مقام است: هم در مقام تنجیز و تعذیر احتجاج می‌کنند، و هم در غیر این مقام. مثلاً کسی می‌گوید: این یخچال خیلی خوب کارمی‌کند و احتجاجی می‌کند بر این که خوب کارمی‌کند یا ارزش خوبی دارد. در مسائل اجتماعی و اقتصادی و معیشتی مثلاً می‌گوییم: «باید به فلان شخص رأی بدهی تا مدیر مدرسه بشود»، می‌گوییم: «چرا؟»، احتجاج می‌کند که: «مثلاً خیلی سختگیر است، ولی فلانی ماهی یک بار حضور و غیاب می‌کند». در احتجاجاتی که مربوط به تنجیز و تعذیر نیست، عقلا هیچ‌گاه از «علم» استفاده نمی‌کنند؛ مثلاً نمی‌گویند: «این یخچال خیلی خوب کارمی‌کند چون من می‌دانم»! البته این که گاهی می‌گوییم: «می‌دانم»، برای تأکید این مطلب است که که بگوییم: «این ادعایی که کردم، از روی ظنّ و گمان نبوده.»، نه این که به عنوان استدلال باشد. این نشان می‌دهد نزد مردم «علم» که جامع بین قطع و اطمینان است، حجت نیست.

البته ما انسان‌ها بر اساس «ظنّ» عمل نمی‌کنیم، بلکه دائماً بر اساس «علم» عمل می‌کنیم؛ یا به این دلیل که خداوند ما را از ابتدا اینگونه آفریده، یا به این دلیل که در تجربیات زندگی‌مان فهمیده‌ایم که احتمال مطابقت علم با واقع، بیش از احتمال مطابقت ظن یا شک با واقع است. بنابراین ما دائماً به علم عمل می‌کنیم و راه دیگری هم نداریم، ولی به علم احتجاج نمی‌کنیم.

اشکال: به علم هم حجت می‌گویند.

پاسخ: «حجت» سه اصطلاح دارد: اصطلاح «حجت» را، در «منطق» برای قیاس یا حد وسط به کار می‌برند، در «اصول» برای منجِّز و معذِّر به کار می‌برند، و در «عرف» برای «ما یحتجّ به الناس» به کار می‌برند. اگر به «علم» هم «حجت» می‌گویند، به معنای سوم می‌گویند، نه به معنای اصولی یعنی منجِّز و معذِّر.

فعلیت موضوع، فقط دائرمدار تحقق موضوع در خارج است. شرایط عامه‌ی تکلیف هم داخل در موضوع است. فعلیت تنجّز، دائرمدار فعلیت منجِّز است. و فعلیت تعذّر یک تکلیف، دائرمدار عدم فعلیت منجِّز است؛ یعنی فقط در فرض «جهل» معذوریم.

 

شاهد دوم: علمِ هر کسی فقط برای خودش حجت است

علما قائلند که قطع و اطمینان حجت است، الا این که قطع حجت عقلی است، و علم حجت شرعی است. و در این هم اتفاق دارند که هر علمی فقط برای «عالم» حجت است، چه در احکام و چه در موضوعات.

 

مثال اول: اِخبار از عدالت زید

من وقتی علم به عدالت زید دارم، این علم فقط بر من حجت است؛ دیگران نمی‌توانند به علم من استنادکنند. اگر ثقه‌ای شهادت به عدالت زید بدهد و بگوید: «زیدٌ عادل»، شما می‌توانید به کلامش ترتیب اثر بدهید. اما اگر ثقه‌ای از قطع خودش به عدالت زید خبربدهد، این خبرش در نزد شما حجت نیست؛ اِخبار از واقع است که برای شما مفید است، وقتی خبر از یقین خودش بدهد، هیچ اعتباری ندارد. این مطلب، در ارتکاز علمای ما بوده‌است.

اشکال: این فرمایش شما، منافات با اعتقاد ما به وثاقت دارد؛ کسی که شما را عادل بداند، وقتی از علم‌تان خبربدهید، کأنّ از وقع خبر داده‌اید.

پاسخ: این که عرض کردم، اختلافی نیست. این که در ذهن شما هست که اگر گفت: «می‌دانم که عادل است»، این خبر هم حجت است، به خاطر این است که این کلام ظهور دارد در این که خبر از عدالت داده‌است. ولی برای این که این ظهور را از بین ببرد، فرض کنید تصریح می‌کند به این که: «من خبر از عدالت زید نمی‌دهم، بلکه فقط خبر از علم خودم می‌دهم.»، در این صورت، هیچ اختلافی نیست که چنین شهادتی هیچ اثری ندارد؛ چون یقین هر کسی فقط برای خودش حجت است.

 

مثال دوم: اعتماد مرحوم کلینی به سهل‌بن‌زیاد

بارها گفته‌ام؛ این ارتکازات فقها، هزار بار از استدلال‌شان قوی‌تر است؛ بر خلاف استدلال‌هایشان که از قوت برخوردار نیست، ارتکازات‌شان فوق‌العاده قوی است. مشهور بین فقها این است که وثاقت سهل‌بن‌زیاد ثابت نیست، اما جناب مرحوم کلینی در کافی بیش از هزار روایت از سهل‌بن‌زیاد آورده‌است. گفته‌اند: کثرت نقل کلینی، نشان می‌دهد که سهل‌بن‌زیاد نزد کلینی ثقه بوده‌است. از این طریق بعضی متأخرین خواسته‌اند وثاقت سهل‌بن‌زیاد را اثبات کنند. جوابش این است که کثرت نقل کلینی، شهادت بر وثاقت نیست، شهادت بر اعتقاد به وثاقت است. اگر کلینی تصریح کند به این که: «من اخبار از وثاقت نمی‌کنم، اخبار از یقین خودم می‌کنم.»، شهادتش حجت نیست. در ارتکاز علمای ما همین مطلب بوده که باعث شده این شهادت عملی مرحوم کلینی را با این که بیش از 2500 روایت از سهل‌بن‌زیاد نقل کرده را نپذیرفته‌اند؛ مدلول کثرت نقل، اِخبار از وثاقت نیست، اخبار از اعتقاد به وثاقت است.

 

مثال سوم: کشف عدالت امام از طریق اقتدای یک عادل

مثال دیگری بزنم؛ فقها گفته‌اند: اگر شخصی که به عدالت می‌شناسیدش را دیدید که به زید اقتداکرد ولی از اقتدای او، اطمینان به عدالت زید برای شما پیدانشد، نمی‌توانید به او اقتداکنید؛ چون اقتدا به زید، مدلولش اِخبار از عدالت زید نیست، بلکه اخبار از اعتقاد به عدالت زید است، و اعتقاد او به درد ما نمی‌خورد. پس به صرف اقتدای یک عادل به زید، نمی‌توانید شما به زید اقتداکنید. اما گفته‌اند: اگر دیدید چند نفر عادل به زید اقتداکرده‌اند، می‌توانید به زید اقتداکنید؛ چون اقتدای چند عادل، کشف می‌کند از حسن ظاهر، و حسن ظاهر اماره است بر عدالت.

 

مثال چهارم: حجیت قطع شرعی نیست

یک قرینه برای این که علمای ما قائل بوده‌اند که علم فقط در حق عالم حجت است، این است که مشهور علمای ما که حجیت قطع را قبول کرده‌اند، همه قائلند که قطع «حجت عقلی» است نه «حجت شرعی»، و حال این که اگر قطع قاطع بر خودش و دیگری حجت بود، هم حجت عقلی بود و هم حجت شرعی؛ نسبت به عالم «حجت عقلی» بود و نسبت به غیر عالم «حجت شرعی» بود. لذا هیچ‌کدام از علما نگفته‌اند: «قطع، حجیت شرعی دارد.»، این هم مؤیدی است بر این که: «علم، حجت نیست.»؛ اگر علم حجت است، چه فرقی است بین عالم و غیرعالم؟!

 

علت عدم حجیت اخبار از علم

سؤال: چه فرقی است بین «خبر از واقع» با «خبر از اعتقاد به واقع»؟

پاسخ: در نظامات اجتماعی، «خبر از واقع» است که حافظ نظام است نه «خبر از اعتقاد به واقع». اعتقاد کسی برای دیگری فی‌نفسه حجت نیست، درنتیجه اخبار از آن هم اثری ندارد. اما اگر بنا باشد «خبر از واقع» هم حجت نباشد، ایجاد خلل در اجتماع می‌کند.

 

نتیجه: اطمینان حجت نیست

اگر واقعاً علم حجت است، چه فرقی است بین عادل و غیرعادل؟! چرا علم غیرعادل در نزد ما حجت نیست؟! در نزد علمای اصول، «علم» فقط و فقط نزد یک نفر حجت است و آن «عالم» است.

اینها نشان می‌دهد که بر اساس قطع، فقط عمل می‌کرده‌اند، نه این که قطع حجت بوده‌است. وقتی می‌گوییم: «خبر ثقه یا ظهور، حجت است.»، برای همه حجت است. اگر علم من حجت است، چرا برای شما حجت نیست؟! چه فرقی بین من با شماست؟! خدا ما را اینطور آفریده که بر اساس علم خودمان عمل می‌کنیم، نه بر اساس علم دیگری. بنابراین علم (اعم از قطع و اطمینان) فقط همینقدر اثر دارد که ما طبق آن عمل می‌کنیم، ولی حجت نیست.