درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/06/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جهت ثانیه: فارق بین سیره و ارتکاز و بناء عقلا1

بناء عقلاء1

ارتکاز عقلاء2

رابطه‌ی سیره با ارتکاز2

دو تفاوت سیره با ارتکاز3

فرق اول: اثبات امضای شارع از سکوت مقابل ارتکاز3

مشهور: عدم ظهور مطلقاً3

شهیدصدر: تفصیل4

فرق دوم: ارتکاز مانع انعقاد اطلاق می‌شود4

خلاصه5

 

موضوع: حجج و امارات (سیره / سیره‌ی عقلاء / جهت ثانیه: تفاوت سیره‌ی عقلاء با ارتکاز عقلا و بناء عقلا)

خلاصه مباحث گذشته:

از بحث از «تعریف سیره‌ی عقلا» در جهت اولی فارغ شدیم، به جهت ثانیه رسیدیم.

 

جهت ثانیه: فارق بین سیره و ارتکاز و بناء عقلا

در لسان علمای ما، دو عنوان دیگر هم هست که اضافه می‌شود به عقلا: بناء عقلا و ارتکاز عقلا.

بناء عقلاء

بعضی فرموده‌اند که «بناء» در اصطلاح علما مرادف با «سیره» است؛ سیره، یعنی بناءات عملیه. برای احراز این ترادف، باید کار میدانی بشود ببینیم: «آیا به یک معناست یا خیر؟».

ولی در ارتکاز من این است که دقیقاً «سیره» و «بناء» مرادف نیست؛ اگر بخواهیم «بناء» را با توجه به معنای عرفی آن (نه معنای اصطلاحی‌اش) معناکنیم، می‌توانیم بگوییم: «بناء» را در جایی به کار می‌بریم که التزامی در کار باشد؛ مثلاً می‌گویند: «بنا دارم فلان کار را انجام بدهم». اگر «بناء» در اثر اضافه‌شدن به «عقلاء» همین معنای لغوی‌اش را حفظ کند، «بناء عقلاء» التزامات عقلائیه است در مواردی که سیره و سلوک عملیه وجود دارد. سلوک را به هر عملی نمی‌گویند، به عملی می‌گویند که شما التزام بر تکرارش دارید. پس سیره، یک «عمل» است اعم از این که جوارحی باشد یا جوانحی. ولی بناء، یک «حالت» است؛ یک حالت ذهنی و جوانحی است.[1] وقتی می‌گوییم: «بناء عقلا، بر ملکیت است.»، یعنی بناء عقلاء، بر اعتبار ملکیت است.

ارتکاز عقلاء

ارتکاز، یک امر ذهنی است؛ به باورها و تصدیقات مرکوزه در اذهان عقلا، «ارتکاز عقلا» می‌گویند. مثلاً در حق‌التألیف، تارتاً می‌گوییم: «در سیره‌ی عقلا، حق‌التألیف ثابت است.»؛ یعنی عقلای عالم برای مؤلف، حق‌التألیف را اعتبارمی‌کنند. تارتاً می‌گوییم: «حق‌التألیف، ثابت است به بناء عقلا.»؛ یعنی ملتزم هستند که برای مؤلف، حق‌التألیف اعتبارکنند. تارتاً می‌گوییم: «حق‌التألیف، ثابت است به ارتکاز عقلا.»؛ یعنی تصدیق به وجود این حق برای مؤلف، تصدیقی است جاافتاده در اذهان مردم.

التزام عملی، چیزی جز عمل نیست؛ در التزام عملی، دو التزام (ذهنی و عملی) نداریم. سیره، یعنی عمل. بناء، یعنی التزام.

حق واقعاً وجود دارد، اما وجود اعتباری دارد.

سیره با بناء به لحاظ «مصداقی» تباین دارند؛ چون سیره «سلوک عملی» است، ولی بناء یک «حالت» است. و به لحاظ «موردی» ارتکاز اعم از بناء است؛ چون ممکن است عقلا ارتکازی داشته‌باشند که هنوز حالت «التزام» نسبت به آن ارتکاز در آنها ایجادنشده‌باشد مثل همان حق‌التألیف.[2]

رابطه‌ی سیره با ارتکاز

دقت بشود که اگر ما «سیره» را در مقایسه با «ارتکاز» درنظربگیریم، واضح است که به لحاظ «مصداقی» تباین دارند؛ چون سیره، سلوک عملی است؛ (اعم از عمل خارجی یا اعتبار ذهنی)، ولی ارتکاز، التزام، حالت ذهنی و روانی است. اما مورداً ارتکاز اعم است از سیره؛ یعنی گاهی ارتکاز هست اما سیره نیست؛ (چون اگر شرایط را برایشان توضیح بدهیم که مثلاً «حق‌التألیف» این است، ارتکاز آنها این است که این حق هم محترم است.) پس با این که تا زمان ائمه درباره‌ی «اعتبار الحق للمؤلف» اصلاً چنین سلوکی و اعتباری محقق نشده‌بود، ولی «حق‌التألیف»، در زمان شارع (یعنی در زمان پیامبر) هم مرتکز در انسان‌های عاقل بوده. پس این ارتکاز، به لحاظ موردی، اعم است از سیره و بناء. در طول زندگی هزاران ساله این باورها و سلوک‌ها پیداشده و منتقل شده‌است.

در مانحن‌فیه هم ما با مشهور فقط در «مصداق» اختلاف داریم؛ اگر مشهور از ما بپذیرند که بیع خمر بین دو مسلمان باطل عند العقلاست و همینطور اگر در مصادیقِ اختلافیِ دیگر هم نظر ما را بپذیرد، «سیره‌ی عقلا» را مثل ما تعریف می‌کند به: «السلوک الاجتماعی المؤید من قِبل العقلاء». پس اختلاف ما با مشهور، فقط در مصداق است؛ اگر در مصادیق

اشکال: اگر آن زمان نشر نبوده، پس چطور ممکن است انسان‌های زمان شارع چنین ارتکازی داشته‌اند؟

پاسخ: چون مصداق کبرای دیگری است؛ و آن، احترام عمل انسان است. سابقه‌ی عمل انسان، به قبل از زمان پیامبر اسلام برمی‌گردد و این احترام عمل ارتکازاً و بناءً و سیرتاً شکل گرفته‌بوده. حق حیازت، حق احیاء، تمام این حقوق، زیرمجموعه‌ی همین حق است؛ یعنی ما نسبت به نتیجه‌ی عمل‌مان حقی پیدامی‌کنیم طوری که دیگری حق انتفاع از عمل کسی را ندارد الا به اذن صاحب عمل.

دو تفاوت سیره با ارتکاز

شاید در آینده به بحث «ارتکاز» برنگردیم، پس همینجا دو نکته درباره‌ی «ارتکاز» را بگوییم:

فرق اول: اثبات امضای شارع از سکوت مقابل ارتکاز

نکته‌ی اولی که علما به آن توجه کرده‌اند، این است که اگر شارع در مقابل یک ارتکازی مثل «محترم‌بودن عمل انسان‌ها» سکوت کرد، آیا از این سکوت می‌توانیم استفاده کنیم که شارع این ارتکاز را امضا‌کرده‌است؟

مشهور: عدم ظهور مطلقاً

به اعتقاد مشهور علمای ما، «سکوت در مقابل ارتکاز» هیچ ظهوری در امضای امر ارتکازی ندارد، به خلاف «سیره»؛ شارع در مقابل هر سلوک عملی که سکوت کند، سکوتش ظهور در امضا دارد. مثلاً اگر شارع درباره‌ی ملکیت صیاد (که سیره است) سکوت کرد، ظهورش در این است که این ملکیت را امضاکرده‌است. اما اگر در مقابل ارتکاز سکوت کند، سکوتش اثری ندارد.

شهیدصدر: تفصیل

مرحوم آقای صدر تفصیل فرموده‌اند؛ اگر ارتکازی باشد که مصادیق عدیده داشته باشد اما یک مصداقش در عصر شارع تجسد پیداکند، شارع اگر در مقابل آن مصداق سکوت کرد، این سکوت ظهور دارد در امضای کل آن ارتکازی که این سیره هم مصداقش است. پس طبق تفصیل مرحوم آقای صدر سیره اگر ناشی بشود از یک ارتکاز اعم و شارع در مقابل سیره سکوت کند، شارع کل ارتکاز را امضاکرده‌است. مثلاً حق‌التألیف درواقع صغرای احترام عمل انسان است، یکی از مصادیق احترام عمل انسان «حق‌التألیف» است، مصداق دیگرش «حق حیازت» است. در زمان شارع نشر نبوده، ولی صید بوده؛ در مقابل شارع حیازت می‌شده و شارع سکوت می‌کرده، استفاده می‌شود که نه تنها این سیره را امضاکرده، بلکه ارتکاز منشأ این سیره را امضا کرده، و آن «احترام عمل انسان» است.

به تعبیر دیگر مرحوم آقای صدر گفتند: علاوه بر این که سکوت در مقابل «سیره» امضاء است، سکوت در مقابل ارتکاز هم امضاء است به شرطی که ارتکاز، یکی از مصادیقش در عصر شارع تجسد خارجی پیداکرده‌باشد.

در آینده وارد نقد هر دو مطلب خواهم شد که: آیا سکوت در مقابل سیره امضاء است؟ و آیا سکوت در مقابل مصداقی از یک ارتکاز، امضای آن ارتکاز است؟

فرق دوم: ارتکاز مانع انعقاد اطلاق می‌شود

فرق دومی که برای ارتکاز و سیره گفته شده و اثر دومی که برای ارتکاز گفته شده، این است که گفته‌اند: هر جا که ارتکازی شکل بگیرد و ما یک ظهور اطلاقی بر خلافش داشته باشیم، از ابتدا مانع انعقاد اطلاق می‌شود. مثلاً در اذهان ما اهم را بر مهم ترجیح می‌دهیم؛ اگر تزاحم بشود بین نجات گوسفند و مرغ، گوسفند را از آب می‌گیریم نه مرغ؛ چون مالیت گوسفند بیشتر است و تنها جهت‌شان همین اهمیت مالی است. این، یک امر مرکوزی است.

مثلاً فرض کنید پدری به بچه‌اش می‌گوید: «در زندگی‌ات اگر می‌خواهی رستگار بشوی، هیچ‌وقت دروغ نگو.»، فردا دزدی از او می‌پرسد: «پدرت پول‌هایش را کجا مخفی می‌کند؟»، این بچه هم می‌فهمد که باید دروغ بگوید تا دزد را از پول‌های پدرش دورکند. چرا می‌فهمد که اینجا نباید از نصیحت پدرش تبعیت کند؟ چون ارتکاز اهمیت مال، مانع انعقاد اطلاق آن کلام که «هیچ‌وقت دروغ نگو» می‌شود؛ اینجا تزاحم شده، اگر راست بگوید پول‌های پدرش غارت می‌شود، اگر دروغ بگوید نصیحت پدرش را زیر پا نهاده، در این تزاحم، این ارتکاز که «پول را باید حفظ کرد» مانع انعقاد اطلاق می‌شود. و در استظهارات ما، توجه به این نکته بسیار مهم است، وگرنه دست‌مان از بسیاری از اطلاقات کوتاه می‌شود.

مثلاً غیبت در امر ازدواج یا غیبت برای نجات جان کسی، تخصیص نیست؛ آن ادله اینجا را اصلاً نمی‌گیرد؛ ارتکاز تقدیم اهم، اصلاً مانع انعقاد اطلاق می‌شود. این ارتکاز، چنین نقشی دارد؛ که مانع انعقاد بسیاری از اطلاقات می‌شود.

خلاصه

پس «سیره» یعنی سلوک عملی، «بناء» یعنی التزام قلبی به این سلوک، «ارتکاز» یعنی تصدیق مرکوز و مترسّخ عند العقلاء. و این سه، مصداقاً مباین هستند، اما مورداً ارتکاز اعم از سیره و بناء است.

هذا تمام الکلام در جهت ثانیه، إن‌شاءالله جلسه‌ی آینده واردمی‌شویم در جهت ثالثه: معنای اعتبار سیره‌ی عقلا.


[1] - در خارج از کلاس درس، استاد تصریح کردند که تفاوت سیره با بناء، در جوارحی بودن و جوانحی بودن نیست چون سیره هم ممکن است جوانحی باشد مثل اعتبار ملکیت. استاد تصریح فرمودند که: مصبّ اختلاف‌شان، در این است که سیره «عمل» است ولی بناء «حالت» است. مقرر.
[2] - این پاراگراف را استاد در خارج از کلاس درس فرمودند.