درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/06/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث سادس: حجج و امارات (سیره / سیره‌ی عقلاء / تعریف دوم)

 

خلاصه مباحث گذشته:

گفتیم: مرحوم آخوند در ابتدای «امارات» دو بحث مقدمی را مطرح می‌کند: قطع و ظن. مرحوم آقای صدر به این دو بحث، بحث سومی را اضافه می‌کند تحت عنوان «سیره»؛ چرا که در برخی مباحث «امارات» مثل حجیت خبر واحد یا ظواهر به این سیره استنادمی‌کنیم.

گفتیم: برای بررسی سیره، باید سیره‌ی عقلا، سیره‌ی متشرعه، و عرف را بحث کنیم. در بحث «سیره‌ی عقلا» ابتدا وارد تعریف آن شدیم؛ گفتیم: سیره‌ی عقلا معنای واحدی بین علمای اصول داشته اگرچه تعاریف مختلفی برایش کرده‌اند. و در تعریف سیره‌ی عقلا گفتیم: «سلوک الناس الناشئ من العقل العملی فی ما یتعلق بنظام المجتمع»؛ «سیره‌ی عقلا» سلوک مردم است

 

مزایای این تعریف نسبت به عنوانِ «سیره‌ی عقلا»

در عنوانِ «سیره‌ی عقلا» فقط «سیره» هست و «عقلا». «عاقل» کسی است که از عقل عملی برخوردار است.

دیروز تعریفی ارائه کردیم که سه قید داشت: سلوک عملی، ناشی‌شده از عقل عملی، و متعلق به جامعه. (از این سه قید، قید اول، از عنوان «سیره» قابل برداشت است، ولی دو قید دیگر قابل برداشت نیست و این عنوان از این دو جهت ابهام دارد؛) ابهامی که در این عنوان هست، این است که عقل نظری، از عقل عملی جدا نشده. و عقل عملی متعلق به اجتماع، از عقل عملی‌ی که در تدبیر شخص و منزل است تفکیک نشده‌است.

تعریف دوم مختار

اگر بخواهیم این دو تفکیک را هم انجام بدهیم، علاوه بر تعریف دیروز، تعریف مختصرتری هم می‌توانیم انجام دهیم: «السلوک الاجتماعی المشترک بین الناس التابعین لعقولهم». قید «التابعین» را اضافه کردیم تا «سیره‌ی عرفیه» را خارج کنیم. این معنا، همان معنای مرکوز بین علمای ما بوده‌است. می‌توانیم به طور خلاصه‌تر هم بگوییم: «السلوک الاجتماعی المشترک بین العقلاء». «سلوک اجتماعی» ناظر به قید «سلوک» و «متعلق به نظام اجتماع» در تعریف دیروز است، و «عقلاء» ناظر به قید «عقل عملی» در تعریف دیروز است.

اختلاف این تعریف با تعریف مشهور

نزد مشهور، «عقلا» کسانی هستند که دارای عقل عملی هستند. عقل عملی سه شاخه دارد. چون گفتیم: «سلوک اجتماعی»، مقصودمان شاخه‌ی سوم است. مشهور هم این تعریف ما را قبول دارند. پس ما با مشهور، در «معنا» اختلاف نداریم؛ اینطور نیست که معنای دیگری را بگوییم. اختلاف ما با مشهور، در حقیقت معنای سیره است. ما با مشهور، در دو نقطه اختلاف داریم: در «سیره» و در «عقلاء». امروز «سیره» را توضیح می‌دهیم، «عقلاء» را إن‌شاءالله فردا توضیح می‌دهیم.

اختلاف اول: سیره

ابتدا باید انحاء مختلف «اختلاف تعریف‌ها» را بررسی کنیم، بعد ببینیم: تعریف ما در «سیره» چه اختلافی با تعریف مشهور دارد؟

اقسام اختلاف‌ها[1]

تعریف‌ها به سه نحو ممکن است اختلاف داشته باشند:

اختلاف در معنا: مثلاً کسی انسان را به «حیوان ناطق» تعریف کند و دیگری به «حیوان قائم علی الاثنین». اختلاف در معنا، باعث اختلاف در مصادیق هم می‌شود؛ مثلاً در این مثال، تعریف اول شامل میمون نمی‌شود ولی تعریف دوم شامل می‌شود.

اختلاف در تطبیق معنا و تشخیص مصادیق: مثلاً ما در تعریف «انسان» اختلاف نداریم و هر دو به «حیوان ناطق» تعریف می‌کنیم، ولی یک سیاهی از دور می‌بینیم، شما می‌گویید: «انسان است»، من با دوربین نگاه می‌کنم می‌گویم: «انسان نیست». این اختلاف، در تطبیق معنای مشترکی است که هر دو قبول داریم.

اختلاف در لفظ و تفسیر فقط: مثلاً آن کسی که «انسان» را تعریف می‌کند به «اشرف مخلوقات»، با آن کسی که انسان را تعریف می‌کند به «ارذل مخلوقات»، نه در معنا اختلاف دارند و نه در «مصادیق»، فقط الفاظ‌شان با هم فرق می‌کند.

انسان اسم است برای «حیوان ناطق». اگر کسی بگوید: «اسم است برای اشرف مخلوقات»، و اگر کسی بگوید: «اسم است برای ارذل مخلوقات»، این دو نفر در «معنا» با هم اختلاف ندارند، در حقیقت معنا با هم اختلاف دارند.[2]

اشکال: ممکن است مشهور چیزی را مصداق سیره‌ی عقلا بدانند که شما ندانید.

پاسخ: دیروز هم عرض کردم که معنا مشترک است، چنین مصداقی وجود ندارد، اختلاف استعمالی نداریم. وقتی اختلاف استعمالی نداریم، معلوم می‌شود معنا واحد است. شاهدش هم در «انسان» است.

اختلاف ما با مشهور، از قسم «تطبیق» است

هم ما و هم مشهور می‌گوییم: آن «سیره‌ی عقلا»ی مرکوز در اذهان، عبارت است از: «السلوک الاجتماعی المشترک بین العقلاء». اختلاف ما با مشهور در این است که مشهور می‌گویند: این تعریف، بر «السلوک المؤیَّد من قِبل العقلاء» منطبق نمی‌شود، ولی ما می‌گوییم: این تعریف، بر «السلوک المؤیَّد من قِبل العقلاء» هم تطبیق می‌شود؛ سلوکی که عقلا خودشان اصلاً آن سلوک را نداشته باشند ولی تأییدش کنند نیز «سیره‌ی عقلا» است. این اختلاف، معنا را دو تا نمی‌کند؛ سیره‌ی عقلا دو معنا ندارد. این اختلاف، واقع معنا را دو تا می‌کند.

تدقیق تعریف بر اساس این اختلاف

پس تعریف دقیق عبارت است از: «السلوک الاجتماعی المؤیَّد من قبل العقلاء».

چند مثال برای نشان‌دادن ختلاف با مشهور

تقریباً پنجاه سال است که بین عرف‌ها اختلاط شده. قبلاً مثلاً دویست سال پیش، ما جوامع مشترک بشری نداشتیم، بلکه دائماً کثرت جوامع را داشته‌ایم، جامعه‌ی واحد بشری داشته‌ایم که در مکان‌های مختلفی زندگی می‌کرده‌اند و با توجه به آن شرایط محیطی سلوک اجتماعی برایشان پیداشده. مثلاً «زبان» را کسی درست نکرده؛ دستگاه «زبان» یک پدیده‌ی طبیعی است که در طول هزاران سال به وجود آمده. اگر مردم همه‌ی دنیا با هم ارتباط داشتند، با یک زبان صحبت می‌کردند. و تعداد زبان‌هایی که از بین رفته، به‌مراتب بیشتر از تعداد زبان‌هایی است که موجود است. سلوک‌های اجتماعی هم همینطور بوده‌است؛ شاید چند هزار سال در یک قومی می‌گذشته و حتی با یک فردِ خارج از خودشان تماس نداشته‌اند. اینها در اثر گذشت زمان، سلوک‌های اجتماعی پیداکرده‌اند. پس ما با عرف‌ها مختلفی سر و کار داریم، و هر جامعه‌ای سلوک خودش را دارد.

مثال اول: ازدواج با محارم

جامعه‌ای را درنظربگیرید که در آن جامعه محارم با یکدیگر ازدواج می‌کنند، ازدواج محارم در این جامعه «سیره‌ی عقلا» است؛ چون اگرچه عقلای جوامع دیگر چنین سیره‌ای ندارند، ولی این سیره را در این جامعه تأییدمی‌کنند؛ چرا که با زنی در این جامعه با برادرش ازدواج کرده، معامله‌ی متزوّجه می‌کنند. بر همین اساس است که ما می‌گوییم: اگر یک سلوک اجتماعی در جامعه‌ای باشد و بقیه‌ی اعراف، آن سلوک را در دایره‌ی آن عرف قبول کنند، «سیره‌ی عقلا»ست. این که «چنین ازدواجی عند العقلاء صحیح است.»، معنایش این نیست که سلوک مشترک بین همه‌ی انسان‌هاست و با خواهر خودشان ازدواج می‌کنند.

یا مثلاً فرض کنید مسلمانی با محرم خودش ازدواج کند، اینجا فقها می‌گویند: «عند المسلمین باطل است، اما عند المجوس صحیح است.»، ما می‌گوییم: «نه فقط عند المسلمین باطل است، بلکه عند المجوس هم باطل است.»؛ چون عقلای مجوس هم سیره‌ی بین مسلمین را بین مسلمین تأییدمی‌کنند.

مثال دوم: چندشوهری

فرض کنید فقط یک جامعه وجود داشته‌باشد که در عرف آن جامعه زن می‌تواند چند شوهر داشته باشد، این ازدواج عقلائاً صحیح است، و سیره‌ی عقلا بر صحت این ازدواج است؛ چون جمیع عقلا این عقد را امضامی‌کنند و همه‌ی شوهرهای چنین زنی را متأهل می‌دانند اگرچه عرف‌های دیگر خودشان این کار را نمی‌کنند.

مثال سوم: فروش خمر

اینجاست که گاهی فقها گفته‌اند: اگر مسلمانی به مسلمانی خمر فروخت، این، عقد صحیح عند العقلا است، ولی عقد باطل عند الشارع است. اینجا، از موارد اختلاف ما با اینهاست؛ اینها می‌گویند: صحت این عقد، عقلائی است، اما شرعی نیست. ما می‌گوییم: نه فقط عند المسلمین، بلکه عند العقلا هم باطل است؛ چون فرض کرده‌ایم: «در عرف مسلمین، بیع خمر باطل است.»، عقلای جوامع دیگر هم طبق همین سیره‌ی بین مسلمین با مسلمین معامله می‌کنند و درنتیجه اگر زید که مسلمان است خمر را به عمرو که مسلمان است بفروشد، عقلای جوامع دیگر اگر بخواهند این خمر را بخرند، این خمر را از زید می‌خرند نه از عمرو.

مثال چهارم: ارث

عرفی را در نظر بگیرید که وقتی کسی می‌میرد، همه‌ی اموالش به همسرش می‌رسد. اعراف دیگر چه کار می‌کنند؟ از زوجه می‌خرند. پس اینچنین ارثی، طبق سیره‌ی عقلاست، ولی معنایش این نیست که بین همه‌ی عقلا این سیره هست که: «اموال میت را به همسرش بدهند»، بلکه معنایش این است که این سیره را در جوامعی که وجود دارد تأییدمی‌کنند.

مثال پنجم: ملکیت زوجه

سیره‌ای را درنظربگیرید که زوجه جزء اموال شوهرش باشد به نحوی که بتواند عیالش را بفروشد، عقلا هم این سیره را تأییدمی‌کنند و با چنین زنی به عنوان مملوک شوهرش معامله می‌کنند، اگرچه خودشان این سیره را ندارند. پس این سلوک «سیره‌ی عقلائیه» است؛ چون مؤیَّد من قِبل العقلاء است.

مثال ششم: سرقت از غیر مسلمان

بعضی فقها سرقت از غیرمسلمان را سبب ملکیت می‌دانند. مشهور می‌گویند: این ملکیت، عرفیه است نه عقلائیه. ما می‌گوییم: «عقلائیه است»؛ چون من اگر این لیوان را از یک غیرمسلمان بدزدم، عقلا من را مالک این لیوان می‌دانند و این لیوان را از من می‌خرند. پس این سیره مؤیَّد من قبل العقلاست و درنتیجه «سیره‌ی عقلا» است اگرچه عقلا در جوامع خودشان چنین سیره‌ای ندارند.

نتیجه: اختلاف ما با مشهور، مصداقی است نه معنایی

پس اختلاف با مشهور داریم، ولی اختلاف‌مان مصداقی است، نه این که در معنا اختلاف داشته باشیم. در این نزاع، اختلاف ما «معنایی» نیست، «مصداقی» است، مثل اختلاف در تشخیص آن شبحی است که از دور می‌بینیم، نه این که مثل «اشرف مخلوقات» و «ارذل مخلوقات» است.


[1] - این قسمت را استاد مستقلاً بیان نفرمودند، برداشت مقرر از خلال فرمایشات استاد است.
[2] - این پاراگراف، و پاسخ به اشکال، از استاد است.