درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قطع (معرفت بشری / امر پنجم: طرق کسب علم مبتنی بر حسّ / پاسخ منطق ذاتی)

خلاصه مباحث گذشته:

صحبت ما در علمی بود که حاصل از استقراء یا حاصل از علم حسّی و تجربیِ ماست؛ مثلاً می‌گوییم: «هر آتشی داغ است». جواب منطق ارسطویی و منطق تجربی را گفتیم.

 

توضیح نظریه‌ی منطق ذاتی

مرحوم آقای صدر با پاسخِ دو نظریه‌ی منطق عقلی و تجربی برای طریق کسب علوم مبتنی بر علوم حسی موافق نبود، لذا ایشان به دنبال کشف این مطلب که: «علوم استقرائیِ ما و یقین‌هایی که مبتنی بر حس و مشاهده و تجربه نیست، چگونه در ما به وجود می‌آید؟»، به سراغ منطق ذاتی رفت؛ ایشان متوجه شد که یقین‌های ما در استقراء، بر اساس حساب احتمالات است.

اهمیت این نظریه

ایشان اگرچه ابتدا در پاسخ به طرق کسب علومِ مبتنی بر علم حسی این نظریه را طرح کرد، ولی بعداً این نظریه را تعمیم داد و گفت: نظریه‌ی «حساب احتمالات»، نه تنها در علوم تجربی مفید یقین است، بلکه در علوم غیرتجربی مثل علوم عقلی هم مفید یقین است. منطق ذاتی، تنها می‌تواند اموری را اثبات کند که استقراء آنها را اثبات می‌کند، بلکه حتی بسیاری از گزاره‌هایی که هیچ راهی برای استقراء به آن نداریم، می‌توانیم از مبنای استقراء که «حساب احتمالات» است استفاده کنیم؛ مثلاً آیا این عالم مبدأی دارد یا ندارد؟ آیا حدوث شیء بلا عله‌ی ممکن است یا محال است؟ آیا نبی اکرم پیامبر خدا هست یا نیست؟ و امثال ذلک. با استقراء و تجربه نمی‌توانیم «رسالت» را اثبات کنیم، لذا ایشان سراغ «حساب احتمالات» رفت. آقای صدر دید که بر اساس «حساب احتمالات» می‌توانیم در این مسائلی که استقراء در آنها راه ندارد به یقین برسیم.

یقین حاصل از منطق ذاتی

مرحوم آقای صدر متوجه بود که یقینِ حاصل از حساب احتمالات، یقین منطقی (که مقارن است با قطع به استحاله‌ی خلافش) نیست، ولی یقین ذاتی (که مبرِّر ندارد) هم نیست، بلکه یقین موضوعی است؛ یعنی یقین موجَّه است؛ به لحاظ عینی و خارجی مبرِّر دارد. بنابراین اگر بر اساس حساب احتمالات می‌گوییم: «همه‌ی فلزها ذوب می‌شوند»، این یقینی است کاملاً موجَّه و موضوعی. البته این یقین، یقین منطقی نیست؛ یعنی عقلاً محال نیست که در عالَم، فلزی باشد که در اثر حرارت به نقطه‌ی ذوب نرسد.

گام اول: طریق موجَّه‌کردن یقینِ حاصل از حساب احتمالات

مرحوم آقای صدر برای این که یقینِ حاصل از «حسابات احتمالات» یقین موجه بشود دو گام برمی‌دارد؛ گام اول این است که حساب احتمالات هیچ‌گاه به صفر نمی‌رسد. ایشان گام دوم را در تفسیر این یقین برداشت. پس دو گام برمی‌دارد؛ موجه‌کردن یقین، و تولد یقین از حساب احتمالات.

حساب احتمالات را قبلاً هم توضیح داده‌ام، مختصراً مرورمی‌کنیم. در «حساب احتمالات» گفتیم: صورت مطلوب را نسبت به صور محتمله می‌سنجیم. مثلاً سکه‌ای را اگر به هوا پرتاب می‌کنیم، صور ممکنه دو تاست، و صور مطلوبه هم یکی است، پس احتمال این که خط بیاید، پنجاه‌درصد است. اگر سکه را بخواهیم دو بار به هوا پرتاب کنیم، احتمال این که در هر دو مرحله متعاقباً خط بیاید، یک‌چهارم یا 25درصد است. یا اگر تاس را یک بار به هوا پرتاب کنیم، احتمال این که شش بیاید، یک‌ششم است. و اگر دو بار متعاقباً پرتاب کنیم، احتمال این که هر دو بار شش بیاید، یک‌سی‌وششم است.

یک‌سی‌وششم آیا فقط حکایت از یک حالت ذهنی است؟ یا ناظر به واقع هم هست؟ در عالم واقع، اگر هر دو شش است، احتمالش یک است، و اگر هر دو شش نیست، احتمالش صفر است، اگرچه ما نمی‌دانیم. لذا این سؤال مطرح است که: حساب احتمالات، آیا فقط ناظر به ذهن است؟ یا ناظر به عالم واقع هم هست؟ اگر فقط ناظر به ذهن باشد، هیچ ارزش معرفتی ندارد. و اگر فقط ناظر به عالم واقع است، «احتمال» معنی ندارد؛ چون یا در هر دو بار شش هست و درنتیجه احتمالش یک است، یا در هر دو بار شش نیست و درنتیجه احتمالش صفر است.

سؤال: چطور واقع، احتمال‌بردار نیست؟!

پاسخ: عالم واقع، دائماً بین وجود و عدم است.

جواب این است که این احتمالات، همانطور که ناظر به ذهن ماست، کاملاً ناظر به عالم واقع هم هست؛ یعنی کاملاً ناظر به یک امر واقعی است.

مثلاً اگر یک بار تاس بیندازیم، احتمال عدد شش، یک‌ششم است. معنای این احتمال، این است که اگر این عمل را در خارج در کمیت زیادی تکرارکنیم، نسبت عدد شش به جمیع حالات، تقریباً یک‌ششم است.

اگر ششصد بار تاس را پشت سر هم بیندازیم، تقریباً یکصد بار شش درمی‌آید، و پانصد بارش شش نمی‌آید.

اگر یک سکه را هزار بار بیندازیم، تعداد دفعاتی که خط می‌آید تقریباً برابر با تعداد دفعاتی است که خط نمی‌آید.

اگر دو بارِ متعاقب تاس را بیندازیم یا دو تاس را با هم بیندازیم، احتمال این که هر دو شش بیاید، یک به سی‌وشش است. این احتمال، ناظر به واقع است؛ یعنی اگر دفعات زیادی بیندازیم تقریباً یک‌سی‌وششمِ آن دفعات، هر دو شش می‌شود؛ مثلاً اگر 720 بار دو تاس را بیندازیم، تقریباً بیست بار هر دو شش خواهدبود.

یا مثلاً وقتی می‌گویند: «این دارو به احتمال 75% جواب می‌دهد»، به این معنی نیست که: «%75 از بیماریِ کسی که بخورد خوب میشود.»، بلکه به این معنی است که %75 از بیمارانی که این دارو را بخورند خوب میشوند؛ یعنی در تعداد بالا، تعداد کسانی که با این دارو خوب شده‌اند، نزدیک به این احتمال ماست؛ یعنی مثلاً اگر این دارو را روی هزار نفر بیمار مشابه آزمایش کنیم، حدود 750 نفر از آنها خوب می‌شوند.

بنابراین در جمله‌ی «حساب احتمالات، ناظر به واقع است.»، مرادمان این نیست که در دفعات پایین همیشه همینطور است و مثلاً در شش بار تاس انداختن حتماً شش خواهیم داشت، بلکه مرادمان این است که این عمل و پدیده اگر در کمیت زیادی تکراربشود، نسبتش همین است که در حساب احتمالات می‌گوییم. اگر تاس را دفعات زیادی بیندازیم، تقریباً یک‌ششم موارد شش می‌آید.

سؤال: یعنی آیا «واقع» را در معنای دیگری به کار برده‌اید؟!

پاسخ: خیر؛ «واقع» مشترک لفظی نیست؛ این که می‌گوییم: «ناظر به واقع هم هست» به این معنی است که اگر تعداد دفعات زیادی تاس را بینداید، جوابی که به دست می‌آید، تقریباً مساوی همین کسر است.

پس گام اول این است که حساب احتمالات، فقط ناظر به ذهن ما نیست، بلکه ناظر به واقع هم هست. گام اول را دیگران هم قبول داشته‌اند. مهم، گام دوم است؛ آقای صدر یک گام دومی هم برداشت که دیگران برنداشته بودند.

گام دوم: تبدیل ظنّ به یقین

این احتمالات دائماً کم و زیاد می‌شود، اما هیچ‌گاه به صفر نمی‌رسد. مثلاً اگر دو بار تاس را بیندازیم، احتمال این که هر دو بار شش بیاید، یک به سی‌وشش است. اگر صد بار تاس را بیندازیم، احتمال این که در هر صد بار شش بیاید، یک به روی شش به توان صد است. این احتمال صفر نیست، ولی من و شما یقین داریم که هر صد بار شش نمی‌آید، این یقین چطور برای ما حاصل می‌شود؟

در گام دوم آقای صدر فرموده: این، خصوصیت ذهن ماست که وقتی ظنّ قوی می‌شود، ناگهان تبدیل به یقین می‌شود. و حساب احتمالات اینگونه است که بر اساس یک توالد ذاتی، «ظن» تبدیل به «یقین» می‌شود. قبلاً این مثال‌ها را زده‌ام؛ که از یک کوه دور می‌شویم، آنقدر کوچک می‌شود که دیگر نمی‌بینیم. یا مثلاً اتم‌ها و ذرات بنیادین را تا به حال هیچ‌کس ندیده، بلکه حتی با هیچ چشم مسلحی هم دیده نشده‌است؛ چون آنقدر کوچک است که هر چه هم توسط میکروسکوپ‌ها بزرگ بشود باز هم قابل رؤیت نیست. همانطور که چشم ما اشیاء کوچک را نمی‌بیند، ذهن ما هم اینطور است که احتمالات کوچک را نمی‌بیند. احتمال وقتی خیلی کوچک بشود، یک تبدیل کیفی رخ می‌دهد و «ظن» تبدیل به «یقین» می‌شود؛ احتمال خلاف، به لحاظ ریاضی صفر نیست، ولی نزد ما صفر است.

بعد از توضیح این مقدمات، آقای صدر وارد اصل مطلب می‌شود در توضیح حساب احتمالات که مبنای استقراء ماست و ایشان می‌خواهد مبنا قرارش بدهد برای تمامیِ علوم و یقین‌ها. اصل مطلب ایشان و نقد مطلب ایشان، إن‌شاءالله برای فردا.