درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
96/02/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قطع (جهت دهم: معرفت بشری / نظریهی شهیدصدر / امر پنجم: طرق کسب علم مبتنی بر حسّ / پاسخ منطق عقلی)
خلاصه مباحث گذشته:
در امر اول حساب احتمالات را توضیح دادیم، در امر دوم اقسام منطق، در امر سوم اقسام یقین، و در امر چهارم توالد موضوعی و ذاتی را توضیح دادیم، به امر پنجم رسیدیم؛ گفتیم: علومی داریم که حاصل از حس و تجربه است، و علومی (جزئی یا کلی) داریم که مبتنی بر حس و تجربه است اما خودش از حس و تجربه به دست نیامدهاست؛ مثل یقینی که به داغبودن آتشی داریم که از دور میبینیمش درحالیکه داغیِ آن آتش را حس نکردهایم، یا مثل یقین داریم به این که: «فلزات در اثر حرارت ذوب میشوند» درحالیکه همهی فلزات قابل حس و تجربه نیست.
این علومی که مبتنی بر حس و تجربه است، از کجا ناشی میشود؟ سه منطق، هر کدام یک جواب به این سؤال دادهاند.
منطق عقلی: قیاس
دو قضیه مثال زدیم: آن آتش داغ است، و همهی فلزات بر اثر حرارت ذوب میشوند. این دو علم را چگونه به دست آوردهایم؟ در منطق عقلی قائلند که این دو علم، بر اساس یک قیاس به دست آمدهاست.
در قضایای جزئی
در مثال اول یک قیاسی داریم به این شکل: آن جسم آتش است، و همهی آتشها داغ است، پس آن آتش داغ است. صغرای این قیاس که «آن نار است» یک علم حسی است، کبرای این قیاس که «هر ناری حارّ است» در منطق عقلی و ارسطوئی نتیجهی یک قیاس دیگر است که خواهیمگفت. مهم این است که آن یقینی که در صغری و کبری داریم، اگر هر دو ذاتی باشد، نتیجه هم ذاتی خواهدبود. اگر یکی یا هر دو موضوعی باشد، نتیجه هم موضوعی خواهدبود.
در قضایای کلی
در مثال دوم هم یک قیاس داریم: هر فلزی نقطهی ذوب دارد؛ اینطور نیست که تا بینهایت درجه به یک فلز اگر گرما واردکنیم، جامد بماند؛ هر فلزی وقتی دمایش بالا برود، بالاخره در یک نقطهای شروع به ذوبشدن میکند. این قضیه را از کجا به دست آوردهایم؟ این قضیه را هم از یک قیاس به دست آوردهایم.
کبرای لازم در هر استقراء
در مثال دوم یک قیاسی داریم که در آن قیاس، کبرایی داریم که ما را به این نتیجه رساندهاست، و آن کبری این است که «الاتفاقی، لایکون دائمیاً و لا غالبیاً»؛ قضیهی اتفاقی نمیتواند دائمی و یا حتی غالبی باشد. این کبری، تنها دلیل در استقرائات ماست.
توضیح رابطهی لزومی و اتفاقی
اتفاقی، در مقابل لزومی است. بین دو پدیده گاهی رابطهی لزومی است؛ یعنی یکی از دو پدیده، نسبت به همدیگر، یا علت است یا معلول، یا این که این دو پدیده رابطهی معلولی با شیء سومی دارند.
رابطهی «اتفاقی» این است که هیچکدام از اقسام لزومیه نباشد؛ یعنی این دو پدیده، نه علت و معلول هستند، و نه هر دو معلول علت ثالثی هستند.
مثلاً شما به مدرسه که میآیید، میبینید هر وقت که زید وارد مدرسه میشود زنگ مدرسه به صدا درمیآید، اگر رابطهی بین این دو پدیده لزومی باشد، پی میبرید که یک رابطهی علّی بین این دو برقرار است؛ یا زنگخوردن علت ورود زید است، یا ورود زید علت زنگخوردن است، یا هر دو معلول علت مشترکی هستند. در مقابل، رابطهی «اتفاقیه» است؛ که هیچ رابطهی لزومیهای بین این دو نیست. در اتفاقیه حتی اگر هزار بار هم اتفاق بیفتد، رابطه «اتفاقیه» است.
فرض کنید صد فلز را در شرایط مختلف وقتی حرارت دادیم، دیدیم آن فلز ذوب شد. در اینجا سؤال میشود: «بین حرارت و بین ذوبشدن آیا رابطهی لزومی است یا رابطهی اتفاقی؟ فرض کنید دمای ذوب فلز آهن، در نقطهی 1535 درجهی سانتیگراد است، سؤال این است که «رسیدن به درجهی 1535» با «ذوبشدن آهن» آیا دو پدیدهی اتفاقی است یا دو پدیدهی لزومی است؟ اگر لزومی باشد، یعنی یک رابطهی علّی بین این دو پدیده هست؛ یا یکی معلول دیگری است، یا هر دو معلول علت دیگری هستند. این تقارن اگر اتفاقی باشد، نمیتوانم بگویم: «هر آهنی در درجهی 1535 ذوب میشود»، اما اگر رابطهی بین این دو پدیده لزومی باشد، میتوانم بگویم: «هر آهنی در درجهی 1535درجه ذوب میشود.». تمام کلام این است که: رابطهی این دو پدیدهی متقارنِ «وصول به درجهی 1535» و «ذوبشدن آهن» آیا رابطهی اتفاقیه است یا رابطهی لزومیه است؟ فرض کنید هزار بار در شرایط مختلف این آزمایش را تکرارکردهایم، چه نتیجهای میگیرید؟
تغییر شرایط محتملالتأثیر: سرّ تعمیم تجربههای مختلف
در اینجا میگوییم: منطق ارسطویی قائل است که اگر این هزار بار را صغری قراربدهیم و بگوییم: «هزار فلز در درجه حرارت 1535 ذوب شد»، میتوانیم به این نتیجه برسیم که: «هر آهنی در درجهی 1535 ذوب میشود»؛ به خاطر این کبری که: «الاتفاقی، لایکون غالبیا، و لا دائمیاً.»: رابطهی اتفاقی ممکن نیست غالبی (در اکثر موارد) یا دائمی (در همهی موارد) باشد.
ما فقط هزار بار تجربه کردهایم، در مقابل ما بینهایت تجربه است، اما چرا از این هزار بار نتیجه گرفتیم دائمی است؟ سرّش این است که تمام احتمالاتی که ممکن است باعث اختلاف بشود را در نظر گرفتهایم؛ مثلاً اگر احتمال میدهیم این درجه حرارت مربوط به روزبودن یا گرمبودن هوا یا رطوبت هوا یا ارتفاع از سطح دریا یا معدنی که آهن از آن استخراج شده یا شرایط دیگر باشد، این آزمایش را در تمام این شرایط تکرارمیکنیم و در تمام این شرایط میبینیم که آهن در درجهی 1535 ذوب شد، در اینجا احتمال نفسانی نمیدهیم که بین این دو پدیده (ذوبشدن آهن و رسیدن به دمای1535درجه) رابطهی لزومیه نباشد. وقتی احتمال نفسانی نزد ما صفر شد، خلافش ممکن نیست.
سؤال: اگر امکان عقلی بدهیم که برهان ما منتج نباشد، آیا یقین منطقی حاصل میشود؟
پاسخ: بله؛ امکان عقلی مانع یقین منطقی نیست.
اشکال: اگر مثلاً زید هر روز که عقربهی ساعت مدرسه به هفت رسید وارد مدرسه بشود، آیا واقعاً از تکرار این پدیده شما برداشت میکنید که لزومیه است؟!
پاسخ: برای کشف لزومیهبودن رابطه، تمام عواملی که احتمال تأثیر برای آنها میدهیم را بررسی میکنیم و در شرایط مختلف آزمایش میکنیم؛ مثلاً در هوای گرم و سرد و بارانی و برفی باید این واقعه تکراربشود، یا مثلاً احتمال میدهیم: «این تقارن به خاطر نظم زید باشد نه یک رابطهی لزومیه.»، برای دفع این احتمال، یک بار در را روی زید قفل میکنیم ببینیم: «آیا باز هم وقتی عقربهی ساعت مدرسه به هفت رسید، آیا باز هم زید وارد مدرسه میشود؟». یا مثلاً باطری ساعت را درمیآوریم ببینیم: «آیا فردا چون عقربه به ساعت هفت نمیرسد، زید هم به مدرسه نمیآید؟».
بنابراین تمام علوم ما که غیرحسّی و غیرتجربی است، مستنتج از یک قیاسی است که این قیاس برمیگردد به قیاس دومی که کبرایش فقط یک قضیه است: «الاتفاقی لایکون غالبیا و لا دائمیاً».
اشکالات شهیدصدر
مرحوم آقای صدر بر این روش، 9 یا 10 اشکال گرفته که این قیاس درست نیست و به کبرای «الاتفاقی لایکون غالبیاً و لا دائمیاً» اشکال گرفتهاست. إنشاءالله جلسهی آینده یک نقد را بر این نظریه واردمیکنیم و بعد واردمیشویم در منطق تجربی.