درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
96/02/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قطع (جهت دهم: معرفت بشری / نظریهی شهیدصدر در معرفت / امر چهارم: توالد ذاتی و موضوعی)
خلاصه مباحث گذشته:
در توضیح فرمایش صدر دربارهی توضیح معرفت و شناخت بودیم. گفتیم اموری را ذکرمیکنیم بعد وارد کلام مرحوم آقای صدر میشویم. امر اول حساب احتمالات بود، امر دوم اقسام منطق بود، امر سوم دربارهی اقسام یقین بود، رسیدیم به امر چهارم که اگر علمی از علمی متولد بشود و به دست بیاید، از دو قسم خارج نیست: موضوعی و ذاتی.
مرحوم آقای صدر از انتاج یک معرفت از معرفت دیگر، تعبیر به «توالد علم» میکند و بعد میفرماید که توالد علمی از علمی، یا به نحو موضوعی است یا به نحو ذاتی است.
در هر تصدیقی دائماً یک قضیهای داریم که متعلق تصدیق است؛ تصدیق بدون قضیه ممکن نیست، ولی قضیه بدون تصدیق ممکن است؛ مثلاً «دو دو تا هفت تا» قضیهای است که مورد تصدیق نیست. در توالد ذاتی، تصدیق از تصدیق متولد میشود. در توالد موضوعی، قضیه از قضیه متولدمیشود.
رسیدیم به توضیح توالد موضوعی و توالد ذاتی، توضیحش مربوط به بحث امروز ماست.
توضیح توالد موضوعی
در توالد موضوعی، قضیهی متولِّده، با آن قضیهی متولَّدٌمنه رابطهی تناقضی و استحالهای دارد؛ یعنی اگر قضیهی امّ صادق باشد، قضیهی متولد و ولد هم حتماً صادق است؛ به نحوی که اگر صادق نباشد، قطعاً تناقض است. مثلاً قضیهی «هر انسانی فناپذیر است» را درنظربگیرید؛ قضیهی متولد از این کبری، این است که «زید فناپذیر است». اگر گفتیم: «کبری صادق است»، قضیهی متولده هم صادق است؛ چون اگر صادق نباشد، تناقض لازم میآید؛ چون اگر فرض کنیم زید فناناپذیر باشد، این قضیه صادق است که «بعضُ الانسان لیس بفانٍ» که مراد ما از این «بعض» زید است. این دو قضیه متناقض هستند؛ موجبهی کلیه با سالبهی جزئیه متناقض هستند. پس در توالد موضوعی، قضیهی متولده اگر کاذب باشد، تناقض لازم میآید. درحالیکه در هر منطقی این پیشفرض را داریم که: «اجتماع نقیضین، محال است.».
در «توالد موضوعی» کافی است که گزارهها را به رایانه بدهیم، قضیهی متولده را به ما میدهد. اما تصدیق که یک حالت نفسانی و ذهنی است را رایانه نمیتواند انجام بدهد. تصدیق کار عقل است، از دیوار و یا حتی از حیوانات هم ساخته نیست؛ صور عقلی حتی در حیوانها هم نیست، چه برسد به رایانه. پس در توالد موضوعی اگر کبرَیات را به رایانه بدهیم، بلافاصله نتیجه را خود رایانه اعلام میکند که: «زید فناپذیر است»؛ چون این تولد بر اساس روابطی بین این قضایاست.
توضیح توالد ذاتی
این توالد فقط کار انسان است
در توالد ذاتی ولو ما استحالهی تناقض را بپذیریم، یک رایانه هیچوقت نمیتواند آن نتیجه را به دست بدهد؛ چون «تصدیق» فقط کار قوهی عاقله است، و به جز انسان هیچ موجودی این قوه را ندارد.
مثال سکه
اگر یک سکه را یک بار بالا پرتاب کنیم، پنجاه درصد احتمال دارد خط بیاید. دو بار پرتاب کنند، 25درصد. اگر سه بار پرتاب کنیم، 5/12درصد. اگر چهارمرتبه پرتاب کنیم، 25/6. اگر ده بار بیندازیم، یک به روی دو به توان ده (1024حالت). اگر صدبار سکه را به هوا بیندازیم، طبق حساب احتمالات، احتمال این که در هر صد مرتبه خط بیاید، یک به روی دو به توان صد است. هر چه تعداد دفعات پرتاب سکه بیشتر بشود، طبق حساب احتمالات، هیچوقت صفر نمیشود. ولی ما یقین داریم که هر صد بار متوالیاً خط نمیآید. اگر صد بار انداختیم و اتفاقاً خط آمد، هیچ تناقضی لازم نمیآید. به عبارت دیگر: از او سؤال میکنیم: «تناقضی لازم میآید؟»، میگوید: «نه، ولی یقین دارم که هر صد بار خط نخواهدآمد». این یقین شما از کجا به دست آمده؟
تولد یقین از ظنّ
مرحوم آقای صدر قائل است که در توالد ذاتی و تولد تصدیقی از تصدیق دیگر، این تصدیق جزمی، از یک تصدیق ظنّی متولد شد بدون این که قضیهای دخالت کند. آن تصدیق ظنّی این بود که احتمال این که صد بار متوالی خط بیاید، به لحاظ ریاضی صفر نیست، بلکه کسر کوچکی است، احتمال این که متوالیاً خط نباشد، یک ظنّ بسیار قویای است؛ چون ظن در منطق، در مقابل یقین است. و یک احتمال بسیار ضعیف این است که صد بار متوالی خط بیاید. مرحوم آقای صدر قائل است که ذهن ما اینطور است که تصدیق وقتی قوی میشود، یک تحول کمّی (کوچکشدن احتمال) باعث میشود ظنّ ما در یک انقلاب کیفی تبدیل بشود به یقین؛ یعنی این ظنّ مان دائماً قوی میشود تا این که ظن ما تبدیل به «یقین» میشود. چرا اینگونه عمل میکند؟ چون اینگونه آفریده شده. و همهی قوای ذهنی ما هم همینطور است؛ مثلاً زید دارد در نقطهی مقابل شما راه میود، وقتی دور میشود آنقدر کوچک میشود که ناگهان محومیشود. در صدا هم همین اتفاق میافتد؛ اگر یک صدایی از ما دوربشود، کمکم به حدی میرسد که دیگر آن را نمیشنویم. بوی عطر هم همینطور است. تصدیق هم عین قوهی باصره و سامعهی ماست.
تفاوت بین افراد
در نظر مرحوم آقای صدر، آن تحول کمّیای که باعث انقلاب ذاتی میشود، بین افراد متفاوت است؛ کسی ممکن است با پنج بار یقین کند که متوالیاً خط نمیآید و یک آدمی که شکاک است حتی در پانصدر بار هم احتمال بدهد که متوالیاً خط بیاید. علت این یقین، حساب احتمالات نیست، بلکه یک حالت ذاتی و درونی است. این که «آن حالت کوچک در ذهن ما نیست بشود» در اذهان مختلف، متفاوت است. در یک تاس که شش وجه دارد، اگر از افراد متعارف بپرسید: «احتمال میدهی اگر ده بار این تاس را بیندازیم، هر ده بارش شش بیاید؟»، افراد عادی میگویند: «نه، احتمالش را نمیدهیم».
تغییرات نفسانی به جای تغییرات کمّی
اشکال: این تغییرات، لازم نیست کمّی باشد تا به تغییر کیفی تبدیل بشود؛ مثلاً ما یقین داریم که وقتی یک سکه را بیندازیم، عمودی نمیایستد، با این که احتمال عقلیاش هست.
پاسخ: بله؛ لازم نیست تغییر فقط کمّی باشد، امور نفسانی هم نقش کمیت را ایفامیکند.
اهمیت توالد ذاتی
او این خیلی برای مرحوم آقای صدر مهم بوده؛ معتقد است که در منطق ارسطویی فکرشان دائماً این بوده که زایش معرفت ما از معرفت دیگری دائماً به نحو «موضوعی» است یعنی گزاره از گزاره متولدمیشود، و حال این که بیشترین معارف بشری از قبیل ذاتی است؛ تصدیقی از تصدیقی متولدمیشود، بدون این که مبتنی بر استحالهی تناقض باشد.
امر پنجم: علم حسّی و علم مبتنی بر علم حسی
مراد از علم حسی و علم متولد از علم حسی چیست؟
علم حسی
گفتیم: علم، تصدیق است، و متعلق تصدیق، قضیه است. فرض کنید دستتان را روی شعلهی آتش میگیرید و احساس گرما میکنید، این تصدیق برای شما پیدامیشود که: «این آتش، گرم است.». این علم، حسی است؛ چون محتوا و مضمون قضیه را احساس کردهایم. یا مثلاً اعتقاد داریم الآن روز است؛ این علم، حسی است چون روشنبودن روز را دیدهاید. «این زید است» و «این دیوار است» و امثال اینها، همه علم حسی ماست؛ چون محتوا و مضمون این قضیه را حس کردهایم.
علمِ مبتنی بر حس
اما علمهای بسیاری داریم که حسی نیست ولی مبتنی بر علم حسی است:
قضایای جزئی
مثلاً شما آتشی را از دور میبینید، و علم دارید که: «آن آتشی که حسش نمیکنید، داغ است.»، این علم حسی نیست چون شما داغی آن آتش را هیچوقت احساس نکردهاید. شما یقین را از کجا به دست آوردهاید؟ یقین دارید که: «اگر این آب را بنوشید، عطشتان برطرف میشود.» درحالیکه این علم، حسی نیست؛ چون هنوز آب را نخوردهاید.
اشکال: آبهای قبلی را حس کردهایم.
پاسخ: این آب را حس نکردهاید.
قضایای کلی
یا علم به قضایای کلی مثل «اگر روی آتش آب بریزیم، خاموش میشود.»، یا «اگر فلز را حرارت بدهید، ذوب میشود.» یا «اگر کاغذ را در آتش بیندازید، میسوزد.»، علم کلی معنا ندارد حسی باشد؛ این علم، از تجربه و احساسات گذشتهی من آمدهاست، میگوییم: «علم مبتنی بر علم حسی» یا «علم مبتنی بر تجربه».
من یقین دارم که: «این آتش، گرم است.»، این یقین من از کجا متولدشدهاست؟ من یقین دارم که: «هر آبی را که حرارت بدهید، بخار میشود.»، از این دست یقینها که متعلقش حسی نیست، بسیار زیاد داریم. این یقینها که متعلقش را حس نکردهایم و اصطلاحاً «یقینِ مبتنی بر علم حسی یا تجربه» است، چگونه در افق نفس ما پیدامیشود؟
یک جواب، از منطق عقلی است، یک جواب از منطق تجربی است، و یک جواب هم از منطق ذاتی است که مرحوم آقای صدر قائل است. إنشاءالله در جلسهی آینده پاسخ این سؤال را طبق این سه منطق توضیح میدهیم.