درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قطع (جهت عاشره: معرفت بشری / طریق مناطقه برای رسیدن به قضایای نظریه)

خلاصه مباحث گذشته:

تصدیقات ما، یا یقینی است یا غیریقینی. و یقینیات تقسیم می‌شود به بدیهیات و نظریات. گفتیم که بدیهیات طبق نظر رایج منطقیین شش تاست. مرحوم آقای صدر بر این نظریه اشکال کرده و فرموده‌اند در این قضایای شش‌گانه فقط دو دسته یقینی بدیهی است: اولیات، و فطریات. فطریات، قضایایی است که قیاساتُها معها. اما آن چهارتای دیگر (مشاهدات و مجربات و حدسیات و متواترات) قضایای نظری است که طبق حساب احتمالات به این گزاره‌ها یقین پیدامی‌کنیم.

 

تعلیقه‌ی اول: بدیهیات طبق تعریف مناطقه شش تاست

اگر قائل بشویم که بدیهیات دو تاست یا شش تا، مهم نیست و اثری در بحث ندارد؛ چون آقای صدر قائل است که آن چهار تا از یقینیات است، اما از یقینیات بدیهیه نیست بلکه از یقینیات نظریه است. اگر نقدی بر ایشان واردمی‌کنیم، فقط به این خاطر است که می‌خواهیم بگوییم: موافق نیستیم. وگرنه در بحث «معرفت‌شناسی» اثری ندارد.

چهار دسته قضایای مشاهدات و مجربات و حدسیات و متواترات را مناطقه گفته‌اند: «بدیهی است؛ چون متولد از قضایای دیگر نیست.»، شهیدصدر فرموده: «بدیهی نیست؛ چون متولد از حساب احتمالات است.». فرمایش مرحوم آقای صدر، نافی فرمایش مناطقه نیست؛ چون «حساب احتمالات» قضیه نیست. پس اگر فرمایش شهیدصدر درست باشد و این چهار دسته متولد از حساب احتمالات باشد، چون حساب احتمالات قضیه نیست، بنابراین باز هم این چهار دسته متولد از قضایای دیگر نبوده و درنتیجه بدیهی هستند.[1]

تعلیقه‌ی دوم: فطریات، یا به اولیات برمی‌گردد یا به نظریات

این تعلیقه، هم بر منطقی‌ها وارد است هم بر صدر؛ چون مرحوم آقای صدر کلام منطقی‌ها را قبول کرده.

منطقی‌ها قائل‌اند که فطریات، غیر از اولیات است. اولیات مثل «اجتماع النقیضین محالٌ»، فطریات مثل «الاربعة زوج». مرحوم آقای صدر فرموده: این حرف منطقی‌ها درست است که فطریات به اولیات برنمی‌گردد و قسیم اولیات است.

ما قائلیم که فطریات، یا به اولیات برمی‌گردد یا به نظریات؛ وقتی می‌گویید: «الاربعة زوج»، مراد شما از معنای «زوج»، یا این است که «عددٌ ینقسم إلی متساویین»، در این صورت از اولیات است؛ یعنی تصور موضوع و محمول کافی است تا ما تصدیق پیداکنیم. و اگر معنای دیگری مراد باشد و معنای ارتکازی غیر از این باشد، زوجیت نتیجه‌ی یک استدلال است: که «الاربعة ینقسم إلی متساویین، و ما ینقسم إلی متساویین، زوج.»، اگر اینطور باشد، نظری است؛ چرا که «الاربعة زوج» نتیجه‌ی یک قیاس است.[2]

سؤال: مراد مشهور از «قیاساتُها معا» چیست؟

پاسخ: یعنی قیاسش در آن مندمج شده؛ کأنّ احتیاج به قیاس نیست. ولی اندماج قیاس، باعث نمی‌شود که بدیهی بشود.

مقام دوم: قضایای نظریه

در منطق معتقد هستند که تمام تصدیقات ما، یا متولد از تصدیقات دیگر است یا متولد از تصدیقات دیگر نیست. اگر متولد باشد نظری است، و اگر متولد نباشد بدیهی است.

طریق علم پیداکردن به قضایای نظریه در منطق

اقسام استدلال

در منطق گفته شده: اگر قضیه‌ای متولد از قضیه‌ی دیگر باشد، بر اساس استقرا، از سه حجت خالی نیست؛ یا از قیاس رسیده‌ایم، یا از استقرا رسیده‌ایم، یا از تمثیل رسیده‌ایم.

استقرا، مثل این که از مجموعه قضایای جزئی، به یک تصدیق یا قضیه‌ی کلی برسیم؛ مثلاً طلبه‌های این مدرسه صد نفر هستند، ما با نود نفر از این طلبه‌ها صحبت کردیم و از همه‌ی اینها پرسیدیم که: «آیا زبان عربی بلد هستید و می‌توانید متون عربی را بخوانید؟»، همه گفتند: «بله». از مجموعه‌ی این نود قضیه (که زید عربی بلد است، عمرو عربی بلد است، و...)، برای من این قضیه متولد می‌شود که: «همه‌ی صدنفر طلاب این مدرسه، زبان عربی را بلد هستند.». اگر از هر صد نفر پرسیدم، داخل در قیاس است نه استقرا.

تمثیل، مثل این که بگوییم: «زید دزد است؛ چون عمرو دزد است و تمام کارهای زید هم مثل کارهای عمرو است؛ عمرو نصف شب بیرون می‌رود، در جیبش سی‌چهل کلید است، همیشه هم عینک می‌زند، همه‌ی این خصوصیات را زید هم دارد، پس زید هم دزد است.

چه در استقرا و چه در تمثیل، آن قضایایی که از آنها استفاده کردیم، حتی اگر تمام آن قضایا هم یقینی باشد، نتیجه یقینی نخواهدبود. این دو استدلال، در منطق فاقد اعتبار است.

قیاس، یک استدلالی است که در آن صغری و کبری و نتیجه هست. اشکال قیاس، در منطق چهار تاست که شکل دوم تا چهارم دائماً قابل برگشت به شکل اول است. و منتِج‌بودن شکل اول، بدیهی است. مثلاً زید (اصغر) انسان (حدوسط) است، هر انسانی (حدوسط) فناپذیر (اکبر) است. نتیجه: زید فناپذیر است. منتج‌بودن این شکل، یقینی بدیهی است.

سؤال: قیاس شرطی را بررسی نمی‌کنید؟

پاسخ: قیاس شرطی برمی‌گردد به شکل اول.

فقط برهان یقینی است

پس استدلال باید شکل اول باشد. ولی این شکل اول بودن کافی نیست، باید خود صغری و کبری یقینی باشد. و صغری و کبری وقتی بدیهی است که یکی از آن بدیهیات شش‌گانه باشد، یا نتیجه‌ی قیاسی باشد که صغری و کبریا آن قیاس از آن بدیهیات ستّه باشد. اسم چنین قیاسی، برهان است. تنها استدلالی که مفید یقین است، برهان است.

بنابراین علم یقینی، علمی است که یا از بدیهیات ستّه است، یا از نظریاتی است که نتیجه‌ی برهان است. برهان هم قیاسی است که صغری و کبرایش یقینی است و شکلش هم یا شکل اول است یا به شکل اول برمی‌گردد. پس قضایای یقینی، هفت تاست: شش بدیهی، و یک یقینیِ متولد از بدیهیات از طریق قیاس.

در اصطلاح مناطقه، تصدیق ظنّی، تصدیق مقابل یقینی است؛ هر تصدیقی که یقینی نباشد ولو قطعی باشد.

این، تمام کلام در منطق ارسطویی.

اشکالات بر این طریق

این کلام مناطقه دو اشکال شده:

اشکال مشهور: برهان افاده‌ی علم نمی‌کند

مناقطه گفتند: «یقینی نظری، فقط نتیجه‌ی برهان است.». اشکال این است که قیاس، حقیقتاً افاده‌ی علم نمی‌کند؛ چون دائماً نتیجه در شکم کبری موجود است، شما فقط به تفصیل بیانش می‌کنید، وگرنه علمی در من ایجادنمی‌شود. مثلاً می‌گوییم: زید انسان است، هر انسانی فناپذیر است، پس زید فناپذیر است. کبری این است که هر انسانی فناپذیر است. وقتی شما یقین دارید هر انسانی فناپذیر است، در رتبه‌ی قبل از این قضیه، آیا یقین ندارید که زید هم فناپذیر است؟! اگر چنین یقینی در رتبه‌ی سابق نداشته باشید، نمی‌توانید به کبری یقین داشته باشید. آن وقتی می‌توانیم به کبری یقین داشته باشیم که در مرتبه‌ی سابق، به صغری هم یقین داشته باشیم. پس نتیجه‌ی شما، از کبری به دست نیامده، بلکه کبری از نتیجه به دست آمده و درنتیجه این برهان افاده‌ی علم برای ما نمی‌کند. پس برهان درواقع از قبیل «تنبیه» است، نه از قبیل استدلال و اضافه‌کرن علم؛ از طریق همان علم اجمالی‌ای که در مقدمات داشته‌ایم، ما را نسبت به نتیجه تنبّه می‌دهد. این شبهه‌ای بوده که مشهور، از قدیم بر منطق ارسطویی واردکرده‌اند، مرحوم آقای صدر هم قبول کرده، ما هم قبول کرده‌ایم.

اشکال: اگر کبری از طریق دیگری برای ما اثبات شده‌باشد، علم به کبری متقدم بر نتیجه است. مثلاً شارع فرموده: «هر خمری حرام است»، ما وقتی با «این خمر» مواجه می‌شویم، استدلال می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم که این خمر هم حرام است.

پاسخ: وقتی شارع در قرآن فرموده: «انسان فناپذیر است»، مدلول تضمنی این فرمایش شارع این است که زید فناپذیر است، نه این که به «زید فناپذیر است» از طریق استدلال رسیده‌اید و این استدلال برای شما افاده‌ی علم کرده‌است، بلکه این علم را همان فرموده‌ی شارع به نحو تضمنی به شما داده‌است.

اشکال: تصدیق جدید، علم جدید هست یا نه؟

پاسخ: مقصود از «علم جدید» در بحث معرفت‌شناسی، آن علمی است که بعد از التفات هم به آن علم نداشته باشید، ولی بعد از استدلال به آن علم پیداکنید.

اشکال: بالاخره این کیف نفسانی را نداشتم ولی الآن دارم. این کیف نفسانی چیست؟

پاسخ: علم است، ولی به همان معنای عامی که «تصور» هم علم است. ولی مقصود ما از علم، قضیه است؛ و مرادمان هم آن قضیه‌ای است که به مجرد التفات به آن، تصدیقش نمی‌کنیم. برهان، چنین چیزی به ما اضافه نمی‌کند. اگر آنچه به صرف «التفات» به ما اضافه می‌شود هم علم باشد، پس هر بار که شما توجه پیدامی‌کنید که: «دو دو تا چهار تاست»، باید یک علم جدید در شما ایجادشده‌باشد!

اشکال دوم: حساب احتمالات

مناطقه گفته‌بودند: از این سه راه برای رسیدن به قضایای نظریه (استقرا و تمثیل و قیاس)، فقط «قیاس» مفید یقین است. مرحوم آقای صدر فرموده: علم بشر بر اساس قیاس نیست، بلکه بر اساس استقراست، و استقرا هم مبتنی است بر حساب احتمالات. درواقع دائماً حساب احتمالات است که علم جدیدی در ما ایجادمی‌کند. بنابراین مناطقه گفتند: قیاس مفید یقین است، و استقرا فقط مفید ظنّ است. مرحوم آقای صدر اشکال اول را پذیرفت که «قیاس» مفید یقین نیست، اشکال دیگری کرد مبنی بر این که «استقرا» مفید یقین است. إن‌شاءالله فردا واردمی‌شویم در نظریه‌ی مرحوم آقای صدر.


[1] - عبارات این پاراگراف، از مقرر است. بیان استاد به این صورت بود: «آقای صدر فرموده‌اند که به این چهار تا، از حساب احتمالات می‌رسیم، و قضایای اولیه نیست. فرمایش مرحوم آقای صدر با منطقی‌ها منافاتی ندارد؛ چون در نظر منطقی‌ها، «بدیهی»، قضیه‌ای بوده که متولد از قضیه‌ی دیگر نیست، تصدیقی بوده که متولد از تصدیق دیگر نیست. مرحوم آقای صدر قائل است که آن چهار تا تصدیقاتی است که متولد از حساب احتمالات است. حساب احتمالات، تصدیق و قضیه نیست، لذا با فرمایش منطقی‌ها منافاتی ندارد؛ خود آنها هم تصریح کرده‌اند که در مجربات دائماً به «تجربه» نیاز داریم، اما تجربه قضیه نیست؛ یک عملیه‌ای است که باید بارها تکراربشود تا به نتیجه برسیم. بنابراین آن چهار قسم محل اختلاف، بر اساس تعریف منطقی‌ها بدیهی است؛ چون متولد از تصدیقات نیست. توالد ذاتی است که إن‌شاءالله بعداً توضیحش خواهدآمد. پس کلام صدر منافاتی با منطقی‌ها ندارد.».
[2] - شاید بتوانیم بگوییم: مفهوم «زوج»، یا در مفهوم «الأربعة» وجود دارد، یا در مفهوم «الأربعة» وجود ندارد. در صورت اول جزء اولیات است، و در صورت دوم جزء نظریات است. مقرر.