درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
95/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قطع (جهت تاسعه: حسن وقبح عقلی/ ادامهی ادلهی قائلین وادلهی منکرین وجمعبندی)
خلاصه مباحث گذشته:
در بحث «حسن و قبح عقلی» در مقام اول ادلهی قائلین به حسن و قبح عقلی را بررسی میکردیم، چهار دلیل را بحث کردیم.
دلیل پنجم: وفای خداوند به وعدههایش
بعضی گفتهاند: اگر حسن و قبح عقلی را منکر بشویم، دلیلی نداریم که خداوند به وعدههایی که در قرآن داده وفاخواهدکرد؛ چون دلیل ما بر وفای خداوند به وعدههایش این است که: خلف وعده قبیح است عقلاً، صدور قبیح از خداوند محال است، پس خداوند خلف وعده نمیکند. درنتیجه اگر حسن و قبح عقلی را منکر بشویم، ثابت نمیشود که خداوند به وعدههایش عمل میکند.
مناقشهی اول: از طریق «حسن و قبح» نمیتوان «وفای به عهد» را اثبات کرد
بر دلیل پنجم دو اشکال شده:
اشکال اول این است که ما حتی اگر حسن و قبح عقلی را هم قبول کنیم، از طریق حسن و قبح عقلی نمیتوانیم اثبات کنیم که خداوند به وعدههای خودش وفاخواهدکرد؛ چون هر «خلف وعده»ای قبیح نیست؛ مواردی داریم که خلف وعده نه تنها قبیح نیست، بلکه حسن است؛ مثلاً بچهای مریض شده و داروهایش را نمیخورد؛ میگوید: «من داروهایم را نمیخورم مگر این که برایم موتور بخرید»، ما هم قبول میکنیم درحالیکه اصلاً پول خریدن موتور را نداریم، یا خریدن موتور برای این بچه خطرناک است. در این مثال، وعده را باید میدادیم؛ وگرنه، داروهایش را نمیخورد و ممکن بود بمیرد. در این مثال، خلف وعده، نه تنها قبیح نیست، بلکه حسن است.
فرض کنیم هیچ راهی برای تأدیب انسانها نیست الا این که دو تا وعده به آنها داده بشود؛ وعدهی بهشت، و وعدهی جهنم. بنابراین در اینجا خلف وعده امر قبیحی نیست. همین که امکان داشته باشد تنها راه تأدیب انسانها همین باشد که خداوند وعده بدهد، کافی است برای این که خداوند از همین طریق «وعدهدادن» انسانها را تأدیب کند درحالیکه هیچ بهشت و جهنمی هم در کار نباشد.
اشکال: خداوند قدرت دارد و به ضرر ما هم نیست
إن قلت: این که «عملنکردن به وعده، قبیح نیست.»، در جایی است که شخص وعدهدهنده قدرت بر وفای به عهدش نداشتهباشد، یا اگر قدرت دارد بر ضرر ماست. ولی خداوند قدرتش نامحدود است، و بهشت هم به ضرر ما نیست. پس با وجود اجتماع این دو شرط، عملنکردن خداوند به وعدههایش قبیح است.
پاسخ: خداوند قدرت ندارد چون محال است
فرض قدرتداشتن را در جواب دوم خواهم گفت إنشاءالله. لازم نیست راه دور برویم؛ میتوانیم بگوییم: خداوند قدرت ندارد؛ کما این که حکما معتقد بودهاند قیامت به این شکلی که فقها و متکلمین قائل بودهاند و ظاهر آیات و نصوص هم همین است، عقلاً محال است و درنتیجه خداوند بر آن قدرت ندارد. و در این محالبودن، هر دو طائفهی مشّاء و حکمت متعالیه اتفاق داشتهاند. متکلمین منکر نفس بودهاند، فلاسفه معتقد بودند اگر کسی نفس را انکارکرد، قیامت اعادهی معدوم است که محال است. فقها هم به خاطر عمل به ظواهر آیات و روایات، معتقد به اعادهی همین جسم مادی هستند، و حکمت متعالیه هم معاد جسمانی را محال میداند.
اشکال: در جمع بین «ظواهر آیات و روایات» با «نظریهی حکما» اینطور بگوییم که خداوند به معادی وعده داده که با جسم مثالی است، و بر عمل به چنین وعدهای هم قدرت دارد و به ضرر ما هم نیست. پس باید به چنین وعدههایی عمل کند و بهشتِ با جسم مثالی را برای ما محقق کند.
پاسخ حاجآقا حسین مهدوی: این که ظواهر را حمل بر چنین وعدهای کنیم، یک احتمال است، احتمال دیگر هم این است که مقصود از وعدهای که داده، همان ظواهر و بهشت جسمانی است، و بر عمل به چنین وعدهای هم قدرت ندارد، درنتیجه عملنکردن به این وعده قبیح نیست. همین امکان، کافی است برای این که عملکردن خداوند به وعدههایی که در قرآن داده ضروری نباشد.
مناقشهی دوم: وفای به وعده از طریق «حکمت» هم ممکن است
مناقشهی دوم این است که ما اصلاً احتیاجی نداریم از طریق حسن و قبح استفاده کنیم که به وعدههایش عمل میکند، از طریق «حکمت» هم میتوانیم اثبات کنیم؛ میگوییم: اگر اولاً بر وفای به وعدههایش قدرت داشته باشد، و به نفع عباد باشد، اگر خلف وعده کند، خلفش مخالف حکمت الهی است. پس بدون این که پای حسن و قبح را وسط بکشیم، میتوانیم وفای خداوند به تمامی وعدههایش را اثبات کنیم.
اشکال: همین حکیمانه عملکردن، حَسن هست یا نیست؟
پاسخ: حکیمانه عملکردن، اگر حسن و قبح عقلی را انکارکردیم، نه حسن است نه قبیح.
سؤال: چرا خلف وعده خلاف حکمت است؟
پاسخ: در وفای به عهد مصلحت است؛ حکیم هیچ کاری را بر خلاف مصلحت نمیکند.
سؤال: چرا مصلحت دارد؟
پاسخ: چون کمال است.
سؤال: چرا کمال است؟ همان اشکال را اینجا هم بگویید؛ که وعده به بهشت مصلحت دارد و کمال است، ولی به بهشت بردن ممکن است مصلحتی نداشته باشد و درنتیجه کمال نباشد.
پاسخ: اگر بخواهید همینطور ادامه بدهید، سؤال ادامه پیدامیکند!
پاسخ حاجآقا حسین مهدوی: اگر خداوند قدرت بر بهشتی که وعده داده (بر این اساس که وعده به بهشت جسمانی داده) نداشته باشد، فقط مناقشهی قبلی وارد است که عملنکردن به چنین وعدهای قبیح نیست. پس فرض ما در این مناقشهی دوم این است که خداوند بر این وعدهای که داده قدرت دارد، مقدمهی دیگری که باید قبول کنیم، این است که بردن مردم به بهشت مصلحت دارد و به نفع مردم است، نتیجهی این دو مقدمه (قدرت داشتن خداوند و مصلحتداشتن این عمل) این است که مقتضای حکمت این است که به این وعده عمل کند. پس بحث روی مصلحتداشتن وعدهدادن نیست، بلکه بحث ما روی مصلحتداشتن محققکردن وعدههای خداوند است؛ تحقق این وعدهها، از طرفی مقدور خداوند است و از طرف دیگر هم مصلحت دارد.
دلیل ششم: وجدان
شاید روشنترین دلیل، همین دلیل ششم باشد؛ میگویند: ما حسن و قبح عقلی را وجدان میکنیم؛ همانطور که وجدان میکنیم واقعیت اشیای خارجی مثل کوه و درخت را در خارج از خودمان احساس میکنیم، همانطور هم قبح این که مثلاً یک بچهای را بکشیم احساس میکنیم.
مناقشه: ممکن است به خاطر تأدیب یا ژن باشد
بر این دلیل، یک اشکال وارد است؛ و آن، این است که ممکن است تمام این وجدانهای ما وجدان مؤدب باشد؛ تحت تأثیر دو تأدیب ژنتیکی و محیطی چنین قضاوتی دارد. إنما الکلام در این است که آیا این وجدانها وجدان مؤدب است؟ یا قبل از تأدیب هم چنین وجدانهایی داشتهایم؟ به یک فرد سیراب اگر بگوییم: «تصور کن تشنهی تشنه باشی، آیا الآن احساسی به آب داری؟»، میگوید: «نه».
اشکال: ولی ما اگر تصورکنیم تشنهی تشنه هستیم، اگرچه الآن احساس نیاز به آب نداریم، ولی تقدیراً چنین احساسی داریم؛ یعنی در خودمان اینطور وجدان میکنیم که اگر تشنهی تشنه باشیم، احساس نیاز به آب داریم.
پاسخ: این فقط تصور است، وجدان تشنهبودن نیست. مثال را برعکس کنید؛ اگر به یک فرد تشنه بگوییم: «تصور کن سیراب سیراب هستی، آیا الآن احساس تمایل به آب داری؟»، میگوید: «نه؛ هیچ احساسی ندارم».
ادله بیش از اینها بود، به این شش دلیل تمسک کردیم، و هیچکدام هم تمام نبود.
المقام الثانی: ادلهی منکرین حسن و قبح عقلی
منکرین هم ادلهی متعددی اقامه کردهاند، به سه دلیل اکتفامیکنیم:
دلیل اول: اتصاف امور عدمی به حسن و قبح
دلیل اولی که بر «انکار» آوردهاند، این است که امور عدمی را هم به حسن و قبح متصف میکنیم؛ مثلاً میگوییم: «عدمُ الانتقام حسنٌ» یا «عدمُ رد الامانة قبیحٌ»، حسن و قبح اگر امر واقعی بود، امور عدمی متصف به آن نمیشد.
این فرمایش مناقشاتی دارد:
مناقشهی اول: برگشت امور عدمی به وجودی
مناقشهی اول این است که ما میتوانیم این امور عدمی را به امور وجودی برگردانیم؛ «عدم الانتقام» همان «عفو» است، یا «عدم الوفاء» همان «خیانت» است، از این امور وجودی (عفو و خیانت)، با عنوان ملازم عدمی تعبیرمیکنیم.
مناقشهی دوم: ممکن است حسن و قبح عرفی باشد
اشکال دوم این است که قائلین به حسن و قبح عقلی، حسن و قبح اعتباری و عرفی را منکر نیستند؛ این «حسن و قبح»ی که امور عدمی به آن متصف میشود، ممکن است حسن و قبح عرفی باشد.
مناقشهی سوم: امر عدمی به امر واقعی متصّف میشود
اشکال سوم این است که کسانی که حسن و قبح را واقعی میدانند، وجودی نمیدانند، واقعی میدانند. امور واقعی، این ویژگی را دارند که هم امور وجودی متصف به آن میشود و هم امور عدمی. مثلاً ما میگویید: «العدم یناقض الوجود»؛ «مناقضه» را به «عدم» نسبت میدهیم؛ چون مناقضه امر واقعی است، نه امر وجودی.
دلیل دوم: تشکیکیبودن حسن و قبح
گفتهاند: حسن و قبح، تشکیکی است؛ مثلاً قتل اقبح از دروغگفتن است. بلکه خیلی کم پیش میآید که دو حسن و قبح، مساوی باشد. امر تشکیکی، یا در امر وجودی است مثل نور، یا در امر اعتباری است مثلاً میگویند: «به فلانی احترام بیشتری گذاشت»، یا «فلان حق بیشتری دارد؛ مثلاً حق پدر و مادر، بیشتر از حق خواهر و برادر است.». حسن و قبح، از امور وجودی نیست بالاتفاق، پس فقط میتواند اعتباری باشد. پس اولاً حسن و قبح تشکیکی است، و ثانیاً تشکیک فقط در امور وجودی و اعتباری است، و ثالثاً مفروغٌعنه است که حسن و قبح امر وجودی نیست، پس حسن و قبح اعتباری است.
مناقشه: نقض به «وجود»
جوابش نقض به «وجود» است؛ «وجود» هم تشکیکبردار است درحالیکه امر واقعی است؛ طبق حکمت متعالیه «وجود»، هم تشکیک منطقی را قبول میکند و هم تشکیک فلسفی را.[1] و آن که الآن محل بحث ماست در حسن و قبح عقلی، تشکیک منطقی است که هم مشائین قبول دارند و هم حکمت متعالیه.
دلیل سوم: خروج حسن و قبح از امور واقعی
منکرین حسن و قبح علی، دلیل سومشان این است که امور واقعی منحصر در سه امر است: وجود، عدم، شؤون وجود و عدم؛ مثل تلازم، علیت، استحاله، معلولیت. حسن و قبح، نه وجود است نه عدم است و نه از شؤون وجود و عدم، پس نمیتواند امر واقعی باشد.
مناقشه: این حصر استقرائی است
اشکال این دلیل، این است که این حصر، استقرائی است، نه عقلی. پس برهان نیست.
امور وجودی، یا وجود است یا از شؤون وجود، چرا استقرائی است؟
جمعبندی مقام اول و مقام دوم: وجدان
ما هیچ دلیلی برای اثبات حسن و قبح عقلی نداریم، هیچ دلیلی هم بر ابطال حسن و قبح عقلی نداریم، پس نه میتوانیم اثبات کنیم، و نه میتوانیم ابطالش کنیم. تنها یک راه دارد؛ این که انسان کلاهش را قاضی کند و خودش را راضی کند؛ یا معتقد میشویم که واقعی است، یا واقعیتی ندارید، یا توقف میکنیم و میگوییم: «نمیدانم حسن و قبح عقلی هست یا نیست».
باقی میماند دو مقام: مقام سوم نقد کلام اشاعره است، و مقام چهارم نقد کلام اخباریین است.