درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

95/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قطع (جهت تاسعه: حسن و قبح / مقدمه / امر رابع و خامس)

خلاصه مباحث گذشته:

از مقدمات حسن و قبح، سه امر را گفتیم، امر رابع بحث امروز ماست.

الامر الرابع: فی تحریر محل النزاع

در این امر می‌خواهیم بررسی کنیم: این نزاعی که در مسأله‌ی «حسن و قبح» بین علماست، در کجاست؟

این که: «فی‌الجمله حسن و قبح اعتباری داریم.»، محل اختلاف نیست؛ در بسیاری امور، یک عمل در یک عرفی حسن است و در عرف دیگری قبیح است. اختلافی که بین علمای ماست، این است که: «علاوه بر حسن و قبح اعتباری، آیا حسن و قبح عقلی هم داریم یا نداریم؟»؛ کسانی که قائلند حسن و قبح واقعی داریم، اسم این حسن و قبح واقعی را حسن و قبح عقلی گذاشته‌اند. کسانی که قائلند دائماً اعتباری است، اسمش را حسن و قبح عقلائی گذاشته‌اند. به عبارت دیگر حسن و قبح عدل و ظلم، آیا امر واقعی است یا اعتباری؟ کسانی که قائلند حسن و قبح عدل و ظلم واقعی است، می‌گویند که حسن و قبح عدل و ظلم، عقلی است؛ یعنی خودش واقعیتی دارد که عقل ما این واقعیت را درک می‌کند. کسانی که قائلند حسن و قبح عدل و ظلم اعتباری است، می‌گویند: حسن و قبحش عقلائی است؛ یعنی بر اساس توافق و تبانی بین عقلاست، وگرنه نه عدل حُسنی دارد و نه ظلم قبحی ارد. پس تمام نزاع در این است که: آیا حسن و قبح واقعی داریم یا نداریم؟ به عبارت دیگر: حسن و قبح عدل و ظلم، اعتباری است یا واقعی؟ اگر گفتیم: «واقعی است»، یعنی عقلی است. و اگر گفتیم: «اعتباری است»، یعنی عقلائی است.

پس در حسن و قبح «عرفی» اختلافی نیست، اختلاف در این است که: برگشت حسن و قبح عرفی به چیست؟ آیا برگشتش به دو امر واقعی است که می‌شود عقلی؟ یا برگشتش به دو امر اعتباری است که می‌شود عقلائی؟ حسن و قبح عدل و ظلم، آیا واقعی است یا اعتباری؟ اگر گفتیم: «واقعی است»، پس حسن و قبح عقلی را قبول داریم. اگرگفتیم: «اعتباری است»، پس حسن و قبح عرفی را برمی‌گردانیم به حسن و قبح عقلائی.

الامر الخامس: فی ثمرة البحث

برای این بحث، ثمراتی گفته شده:

ثمره‌ی اول: مطلق و نسبی بودن حسن و قبح

گفته شده ثمره‌ی این بحث این است که اگر قائل به حسن و قبح عقلی شدیم، حسن و قبح، مطلق است نه نسبی. ولی اگر قائل به حسن و قبح عقلائی بشویم، حسن و قبح، نسبی است، یعنی ارزش‌ها و اخلاق امور نسبی است؛ تابع شرایط و مکان است؛ عملی ممکن است در مکانی حسن باشد و همان عمل در مکان دیگری قبیح باشد، ممکن است سرقت در یک زمانی قبیح باشد اما در زمان دیگری قبیح نباشد.

مناقشه: حسن و قبح عقلائی هم مطلق است

ما این فرق اول (بین حسن و قبح عقلی و عقلائی) را قبول نکردیم؛ حسن و قبح شرعی را اگر کناربگذاریم چون محل بحث ما نیست، سه حسن و قبح داریم: عرفی، عقلی، و عقلائی. حسن و قبح عرفی، نسبی است؛ در یک عرفی، ازدواج با مادر خود قبیح است، اما در عرف دیگری ممکن است ازدواج با محارم اصلاً قبیح نباشد. اما حسن و قبح عقلائی و عقلی، هیچ‌کدام نسبی نیستند؛ حسن و قبح عقلی و عقلائی اگر تغییرمی‌کند، دائماً به خاطر تبدّل موضوع است. و تغییرِ با تبدّل موضوع، نشانه‌ی نسبیت نیست.

به عنوان مثال اگر سرقت قبیح است، به این خاطر است که منجر به اختلال نظام می‌شود؛ اگر در جامعه‌ای سرقت باعث اختلال نظام نشود[1] ، در این جامعه سرقت قبیح نیست.

اگر در آینده وسیله‌ای درست کنند که وقتی کسی دروغ بگوید متوجه بشویم، در این جامعه دروغ‌گفتن باعث اختلال نظام نمی‌شود، در چنین جامعه‌ای دروغ‌گفتن قبح عقلائی ندارد.

پس چه حسن و قبح عقلی و چه حسن و قبح عقلائی، مطلق است. فقط حسن و قبح عرفی است که نسبی است.

ثمره‌ی دوم: اتّصاف افعال الهی به حسن و قبح

اگر قائل به حسن و قبح عقلی بشویم، فعل خداوند متّصف به حسن و قبح می‌شود. اما اگر قائل به حسن و قبح قلی نشویم، فعل خداوند متّصف به حسن و قبح نمی‌شود؛ چون موضوع حسن و قبح عقلائی، فعل انسان است. در این صورت فقط افعال انسان‌هاست که متصف به حسن و قبح می‌شود و نمی‌توانیم بگوییم: «تعذیب اطفال قبیح است» یا «به جهنم بردن عابد قبیح است» یا «عاصی را عقوبت کردن قبیح نیست».

مختار: پذیرش این ثمره با دو تعلیقه

ما این ثمره را فی‌الجمله قبول کردیم، و ثمره‌ی خیلی خوب و خیلی مهمی است. لکن دو تعلیقه هم داریم:

تعلیقه‌ی اول: این ثمره مبتنی است بر این که خداوند فاعل بالاراده باشد

تعلیقه‌ی اول این است که ما خداوند را فاعل بالاراده بدانیم کما این که فقها و متکلمین ما خداوند را فاعل بالاراده می‌دانند. اما اگر مثل حکما گفتیم: «خداوند فاعل بالاراده نیست»، افعال خداوند هم متصف به حسن و قبح نمی‌شود. این نکته مهم نیست؛ چون فقهای ما خداوند را فاعل بالاراده می‌دانند، ولو در نزد حکما خداوند فاعل بالاراده نیست.

تعلیقه‌ی دوم: افعال خداوند متّصف به حسن و قبح عرفی می‌شود

تعلیقه‌ی دوم این است که فعل خداوند متصف به حسن و قبح عقلائی نمی‌شود، اما متصف به حسن و قبح عرفی می‌شود؛ مثلاً اگر از عرف سؤال کنیم: «تعذیب اطفال آیا قبیح نیست؟»، فکرنمی‌کنم کسی پیدابشود که نگوید: «این فعل خداوندی، خیلی قبیح است.»، حتی آن کسی که به خدا معتقد نیست اگر این سؤال را از او بپرسیم که: «اگر خدایی باشد و چنین کاری کند، آیا کارش قبیح است؟»، او هم می‌گوید: قبیح است.

اشکال: این که همه می‌گویند، به این خاطر است که عقلی است، نه عرفی.

پاسخ: این ثمره فرضی است؛ اگر فرضاً حسن و قبح عقلی را منکر بشویم، این ثمره پیش می‌آید.

اشکال: اگر خداوند کاری کند که نظام به هم بریزد، آیا عقلا حکم به قبحش نمی‌کنند؟

پاسخ: در قیامت، نظامی نیست.

اشکال: اگر خداوند در همین دنیا کاری کند که نظام عالم به هم بریزد، عقلا حکم به قبحش می‌کنند.

پاسخ: این حسن و قبح عرفی است؛ نکته‌اش عرفی است نه عقلائی؛ عرف عام است. افعال خداوند متصف به حسن و قبح عقلائی نمی‌شود؛ چون عضوی از نظام انسان‌ها نیست.


[1] - مثلاً جامعه طوری شده که امکان سرقت آنقدر کم شده که اگر احیاناً کسی هم متمکّن از سرقت بشود، اختلال نظام لازم نمی‌آید.