درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

95/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قطع (جهت تاسعه: حسن و قبح / مقدمه / امر سوم انقسامات شیء)

خلاصه مباحث گذشته:

در جهت تاسعه (حسن و قبح) گفتیم که ابتدا در مقدمه اموری را عرض می‌کنیم؛ در امر اول تعریف و اقسام حسن و قبح را گفتیم، در امر دوم موصوف به حسن و قبح را گفتیم، رسیدیم به امر سوم که بحث امروز ماست.

 

الامر الثالث: انقسامات الشیء

در اصول گفته شده: هر امری را که در نظر بگیرید، از چهار قسم خارج نیست: حقیقی، واقعی، اعتباری، و وهمی. هر مفهومی را که در نظر بگیرید، مصداق آن مفهوم، یا در عالم حقیقت است، یا در عالم واقع است، یا در عالم اعتبار است، یا در عالم وهم است. مرحوم آقای صدر بیش از دیگر اصولیین روی این چهار قسم سخن گفته و تطبیقاتش را ذکرکرده‌است.

امر واقعی

امر واقعی، امری است که وجود ندارد، ولی واقعیت دارد؛ یعنی متقوّم به اذهان افراد ذی‌شعور نیست. مثال‌های بسیار زیادی هم دارد؛ مثل استحاله‌ی تناقض، تلازم بین علت و معلول، عدم شریک‌الباری. وجود باری‌تعالی هم امری واقعی است؛ مثل انسان نیست که وجود به آن اضافه شده‌باشد، وجود ندارد، شیءٌ له الوجود نیست، خودش وجود است.[1] متقوّم به اذهان نیست، و هیچ وعائی هم ندارد. همه‌ی مفاهیم انتزاعی مثل فوقیت از این قسم است. این خیلی نکته‌ی خوبی بوده که امثال مرحوم آقای صدر علاوه بر عالم وجود، عالم واقع را هم اضافه کرده‌اند.

اشکال: بالاخره باید وعائی داشته باشد.

پاسخ: وعاء همیشه به اعتبار وجود است؛ برای خود «وجود» وعائی نیست.

اعراض نیاز به محل دارد؛ لذا در فلسفه این بحث مطرح بوده که اعراض، آیا واقعی است یا حقیقی؟ مثلاً فعل یا کمیت آیا وجود دارند یا واقعیت؟ خوب است که با این نگاه، پاره‌ای امور را در فلسفه بازنگری کنیم؛ که اینها آیا وجود دارد؟ یا واقعیت دارد؟ زید در خارج وجود دارد، آیا عدالت زید هم وجود دارد و امر حقیقی است؟ یا امر واقعی است؟ نسبتی که بین من و این میز است، آیا وجود دارد؟ یا واقعیت دارد؟

به لحاظ منطقی غلط است بگوییم: «الوجود موجود»، این عبارت به لحاظ فلسفی درست است؛ به معنای عرفیِ این جمله کاری ندارم، مراد فلاسفه این است که وجود، امر تحقق‌داری است، امر واقعیت‌داری است. به لحاظ منطقی این قضیه‌ی «الوجود وجود» کاذب است؛ مثل این است که بگوییم: «العلم عالمٌ». زید عالمٌ، یعنی زید شیءٌ له العلم. اما «العلم عالم» یعنی «العلم شیءٌ له العلم»؟ نه. «وجود» هم همینطور است؛ اینطور نیست که: «الوجود شیءٌ له الوجود».

قسم دوم: امر حقیقی

امر حقیقی، امری است که وجود دارد؛ هر چیزی که «شیءٌ له الوجود» باشد، امر حقیقی است، مثل انسان، مثل زید. تصور و تصدیق و صور خیالی هم از امور حقیقی است؛ چون «شیء له الوجود» هستند. اما مثلاً سیمرغ امر حقیقی نیست؛ چون «شیءٌ له الوجود» نیست.

اشکال: چرا سیمرغ هم به وجود ذهنی‌اش «شیءٌ له الوجود» نباشد؟

پاسخ حاج‌آقا حسین مهدوی: مفهوم سیمرغ ذهنی است و امر حقیقی است چون شیءٌ له الوجود است، اما مصداقش وهمی است.

وقتی می‌گوییم: «الانسان یموت» این «انسان» در عالم وجود موجود است. اما وقتی می‌گوییم: «الانسان نوعٌ»، این ماهیت در عالم واقعی است؛ یعنی این گزاره، نه ناظر به عالم ذهن است و نه ناظر به عالم عین است.

موهوم‌بودن وجود شریک‌الباری، امر واقعی است؛ یعنی خود موهومات هم در عالم واقع هستند؛ یعنی موهومیتش امر ذهنی نیست، امر واقعی است.

کثیراً مّا در «اصول» می‌گویند: «فلان شیء از امور واقعی است» درحالی‌که یک معنای دومی مرادشان است؛ جامع بین واقعی و حقیقی؛ یعنی می‌خواهند بگویند: امر موهوم یا اعتباری نیست.

قسم سوم: امر اعتباری

امر اعتباری، امری است که واقعیت ندارد، وجود هم ندارد (شیءٌ له الوجود باشد)، فقط اعتبار شده؛ دقیقاً مثل ملکیتی که بین من و این عبا هست؛ بین من و این عبار که هر دو وجود داریم، علقه‌ای وجود دارد که از آن به «ملکیت» تعبیرمی‌کند. این علقه، بین شما و عبای من نیست. این علق که اسمش «ملکیت» است، از امور اعتباری است. علقه‌ی «زوجیت» هم همینطور است؛ اینطور نیست که در عالم «وجود» اتفاقی افتاده‌باشد و چیزی به وجود آمده‌باشد.

امر اعتباری، متقوّم به اذهان اعتبارکنندگان است، نه این که وعائش هم «ذهن» باشد. «امر واقعی» در خارج هست، ذهن درکش می‌کن، ولی «امر اعتباری» را ذهن می‌سازد، نه این که فقط درکش کند.

قسم چهارم: امر موهوم

امر موهوم، هر امری است که واقعیت ندارد، وجود و حقیقت هم ندارد، اعتباری هم نیست؛ مثل وجود شریک‌الباری، امکان اجتماع نقیضین، عدم تلازم بین علت و معلول، امر عدم جن، عدم شیطان. عدم امر حقیقی، امر موهوم است؛ چهار ضلع داشتن مثلث، امر وهمی است. این وهم، مقابل ظنّ نیست؛ یعنی غیرواقعی.

مفهوم امور اعتباری، اعتباری نیست؛ مفهوم «ملکیت» از امور حقیقی است. حتی مفهوم «عدم» و مفهوم «عدم باری‌تعالی» هم از امور حقیقی است.

آیا این چهار قسم حصر عقلی دارد؟

پاسخ: خیر؛ به استقراء است.

هذا تمام الکلام فی الامر الثالث، إن‌شاءالله فردا وارد می‌شویم در امر رابع.


[1] - البته این طبق نظر فلاسفه است که واجب‌تعالی را ماهیت‌دار نمی‌دانند، به نظر ما هیچ محذوری ندارد که واجب‌تعالی هم «شیءٌ له الوجود» باشد.