درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
95/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قطع (جهت سادسه: حجیت دلیل عقلی / تذییل: حجیت قطع شخصی)
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما در «قطع قطاع» بود، قطع را تقسیم کردیم به قطع شخصی و نوعی؛ «قطع شخصی» از سبب شخصی حاصل میشود؛ یعنی از سببی است که اگر نزد دیگران حاصل بشود، نوعاً مفید قطع نیست، مثل این که کسی از خبرثقه به قطع برسد. «قطع نوعی» سببی دارد که برای اکثر افراد باعث قطع میشود.
قطع قطاع تارتاً شخصی است و تارتاً نوعی است. حجیت قطع نوعی، مفروغعنه است. اگر علما تعبیر به «قطع قطاع» کردهاند، مرادشان قطع شخصی قطاع است. پس «قطاعیت» تأثیری ندارد، ضابطهای که برای ما مهم است، «شخصیبودن قطع» است. پس محل بحث این است که: آیا قطع شخصی حجت است یا حجت نیست؟
مختار
ابتدا مختار خودمان را که روشنتر است بگویم، بعد مشهور را.
ملاک منجِّزیت قطع شخصی، «احتمال» است
روی مسلک ما واضح است که قطع شخصی منجِّز است؛ چون ما مجرد «احتمال» ولو اضعف احتمالات باشد را هم منجِّز میدانیم، چه برسد احتمال صددرصد ولو شخصی.
اشکال: وسواسی؟
پاسخ: شارع از منجزیت قطع وسوسای ردع کرده الا این که از یک سبب نوعی برایش حاصل بشود.
ملاک معذِّریت قطع شخصی، سببش است
به لحاظ «معذِّریت» که مثلاً با استخاره به قطع رسید که شرب این مایع حرام نیست، آیا این شخص در مخالفت با این تکلیف معذور هست یا معذور نیست؟
اگر از سببی برایش قطع به عدم تکلیف ثابت شد که آن سببْ معذِّر است، این شخصِ قاطع، معذور است به خاطر آن سبب؛ مثلاً ثقهای به او گفت و قطع برایش حاصل شد، در این صورت خبر ثقه معذِّرش است نه قطعش.
و اگر از سببی به قطع رسید که آن سبب معذِّر نیست، پس معذور نیست.
بنابراین عمده، آن سببی است که باعث قطعش به عدم تکلیف شده؛ اگر آن سبب معذِّر است، این شخص هم معذور است، و الا فلا. وقتی معذور نبود، پس باید احتیاط کند و مطابق قطعش عمل نکند.
جمعبندی مختار
بنابراین قطع شخصی به تکلیف، چون مصداق احتمال است، منجِّز است. و قطع شخصی به عدم تکلیف، معذِّر نیست و درنتیجه چنین شخصی هم معذور نیست الا این که سبب قطعش معذِّر باشد.
اشکال: پس طبق مختار شما، فرقی بین قطع شخصی و نوعی نیست؛ قطع بما هو قطع منجِّز نیست چه نوعی چه شخصی، بلکه احتمال منجِّز است. و قطع بما هو قطع معذِّر نیست، الا این که سببش معذِّر باشد.
پاسخ: بله، الا این که سبب قطع نوعی دائماً معذِّر است.
پس روی مختار ما، در «منجِّزیت» فرقی بین قطع شخصی و نوعی نیست؛ در هر دو، مجرد «احتمال» منجِّز است. و در «معذِّریت» هم فرقی بین قطع نوعی و شخصی نیست؛ در هر دو، معذِّر، سبب است، الا این که در قطع نوعی سبب دائماً معذِّر است ولی در قطع شخصی سبب وقتی معذِّر است که نوعاً باعث قطع بشود.
مشهور
هر قطعی منجِّز است چون حجیتش ذاتی است
مشهور قائلند که هر قطعی منجِّز است، چه نوعی باشد و چه شخصی. دلیل مشهور، این است که حجیت و منجزیت قطع ذاتی است، و ذاتی محال است که از حصهای یا از فردی منفکّ بشود.
مناقشه: این استدلال، تنبیهی است و ما وجدان نمیکنیم
این استدلال، نادرست است؛ چون از آنها میپرسیم: شما که میگویید: «منجزیت قطع، ذاتی است.»، منجزیت قطع نوعی؟ یا منجزیت مطلق قطع؟ اگر بگویید: «منجِّزیت قطع نوعی، ذاتی است.»، پس چطور تعمیم دادید به قطع شخصی؟! اگر بگویید: «منجِّزیت مطلق قطع، ذاتی است.»، این که دلیل نیست، همان مدعای شماست؛ شما ادعاکردهاید: حجیت مطلق قطع، ذاتی است. پس برای «حجیت قطع شخصی» دلیلی نیاوردهاید.
سؤال: دلیل مشهور بر ذاتیبودن منجزیت قطع چی بود؟
پاسخ: وجدان.
اشکال: پس پاسخ آنها به اشکال شما این است که همانطور که در قطع نوعی وجدان کردند که حجیتش ذاتی است، همانطور هم در قطع شخصی وجدان میکنند که منجزیتش ذاتی است. پس استدلالشان تنبیهی است.
پاسخ: این که استدلالشان تنبیهی است، به معنای پذیرش اشکال است؛ که برهان اقامه نکردهاند. به علاوهی این که ذاتیبودن حدوسط نیست؛ نمیتوان از «ذاتیبودن» به «حجیت قطع شخصی» رسید، بلکه باید از همان دلیل استفاده کنند.
هر قطعی معذِّر است
اما در «معذِّریت قطع» هم مشهور باید بگویند: «وجدان ما میگوید که قطع معذِّر است و فرقی بین نوعی و شخصی نیست.»، اما کسی که مثل استاد ما میگوید: «معذِّر، جهل است.»، باید بگوید: فرقی بین قاطع مرکب به قطع نوعی با جاهل مرکب به قطع شخصی نیست؛ در هر دو «جهل» معذِّر است.
مناقشه: یک تالیفاسد وجدانی
طبق نظر مشهور، اگر کسی استخاره کرد که یک گناه صغیره کند و خوب آمد و به قطع رسید که آن کار جایز است و انجامش داد درحالیکه در واقع حرام بود، این شخص بر آن گناه صغیره عقاب نمیشود، بلکه بر تقصیر در تعلّم عقاب میشود. و نیز اگر شخصی استخاره کرد که یک امام یا پیامبری را بکشد و استخاره خوب آمد و او هم به قطع رسید و این کار را کرد، این فرد هم مثل فرد قبلی که مرتکب صغیره شدهبود، در گناهش معذور است، و تنها بر همان تقصیر در تعلم احکام الهی عقاب میشوند! پس حتی اگر شمر هم به قطع رسیدهبود که باید سر امامحسین را میبرید، تنها بر همان تقصیر در تعلم احکام و شناخت شرایط زمانه عقاب میشود.
ولی طبق مختار، تکلیف نسبت به این اشخاص فعلی است و بر همان گناهی که مرتکب شدهاند عقاب میشوند.
جمعبندی نظر مشهور
ماحصل بحث این شد که: در نظر مشهور، قطع، چه منجِّز چه معذر، فرقی بین قطع شخصی و نوعی نیست؛ در همهی اقسا مقطع، حجیت قطع ذاتی و غیر قابل انفکاک است.
هذا تمام الکلام در جهت سادسه که دلیل عقلی بود.
جهت سابعه: فی القطع الاجمالی
این بحث، بحثی مفید و مشکل است.
مقدمه
مراد از علم، همان قطع است
مراد اصولیین از «علم» در این بحث، دقیقاً همان «قطع» است. ما هم طبق اصطلاح اصولیین همین «علم» را به کار میبریم، ولی مرادمان همان «قطع» است اعم از این که مصیب به واقع و درنتیجه» «علم» باشد، یا این که «علم» نباشد.
مراد از تفصیلی و اجمالی
در علم تفصیلی، مثلاً میدانم که شرب این مایع، حرام است.
اما در علم اجمالی، علم دارم که یکی از این دو مایع حرام است و نمیدانم که دقیقاً کدامشان است. علم اجمالی را جایی به کار میبرند که به تکلیف فعلی بخورد مثل همین حرمت شرب احدالانائین. اما اگر به عدم حرمت احدالانائین علم دارم، در اصطلاح «اصول» به این علم «علم اجمالی» نمیگویند.
تفاوت مباحث «علم اجمالی» در «قطع» و «اصول عملیه»
از علم اجمالی در دو موضع بحث شده: در قطع، و در اصول عملیه. چرا دو جا بحث کردهاند؟ آیا مباحثش تکراری است؟ این دو بحث، تکراری نیست:
در مبحث «قطع» از منجِّزیت «علم اجمالی» بحث کردهاند، سپس بحث کردهاند که: آیا منجِّز است در مخالفت قطعیه و احتمالیه؟ یا فقط در مخالفت قطعی منجِّز است؟ آیا این منجِّزیت به نحو اقتضائی است یا به نحو علّی است؟ یا در یک مرحله اقتضائی است و در مرحلهی دیگر علّی است؟ اینها، بحثهایی است که در مباحث «قطع» میآید.
ولی در «اصول عملیه» بحث دیگری میشود؛ یکی از مختارات در مبحث «علم اجمالی» در «قطع»، منجزیت اقتضائیه است نه «علیه»؛ بر اساس این مبنا آنجا این بحث میشود که: آیا ادلهی اصول عملیه مثل برائت شرعیه طرفین علم اجمالی را میگیرد یا نمیگیرد؟
پس تکراری در کار نیست؛ در بحث «قطع» از «منجِّزیت علم اجمالی» بحث میکنیم، و در «اصول عملیه» بحث میکنیم از «جریان اصول عملیه در اطراف».
ادامهی مقدمه إنشاءالله جلسهی بعد.