درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
95/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قطع (جهت سادسه: حجیت دلیل عقلی / مدرکات عقل نظری / کاشفیت دلیل عقلی)
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما در جهت ششم بود که حجیت دلیل عقلی باشد. محل نزاع، این است که اگر قطع از یک دلیل و استدلال عقلی به دست بیاید، آیا حجت است؟ یا چنین قطعی معتبر نیست؟
به علمای اخباری نسبت داده شده که هر قطعی از غیر از کتاب و سنت حاصل بشود، حجت نبوده و نمیتوانیم بر اساس آن فتوابدهیم.
در مقام «پاسخ» به اخباریین، در دو جهت میخواهیم بحث کنیم؛ ابتدا در مدرکات عقلی نظری، سپس در مدرکات عقل عملی.
جهت اولی: مدرکات عقل نظری
در مدرکات عقل نظری، در دو مقام بحث میکنیم: مقام اول، بحث کاشفیت دلیل عقلی است. مقام دوم، بحث حجیت قطع حاصل از دلیل عقلی است؛ آیا این قطع، منجِّز و معذِّر است یا نیست؟
المقام الأول: فی کاشفیة الدلیل العقلی
به علمای اخباری نسبت داده شده که ادلة عقلیه قاصر است از این که برای انسان افادة قطع و علم کند.
استدلال اخباریها
یکی از استدلالهای متکلمین این است که در علوم عقلی مثل فلسفه و کلام، حتی یک مسأله پیدانخواهیم کرد که حکما یا متکلمین (اعم از مسلمان و کافر) در آن مسأله اتفاق نظر داشته باشند[1] ! درحالیکه همهشان هم قائلند به این که با دلیل عقلی و استدلال پیش رفتهاند!! حتی در یک نظریه (مثل وجود خدا) هم اتفاق نظر ندارند. این، چه عقلی است که بعد از دوهزار سال حتی در یک مسأله هم اتفاق ندارند؟! درحالیکه همة اینها هم غولهای بشری هستند در زمینة عقل و فکر، همة اینها از نوابغ بودهاند. وقتی به این اختلافات بین نوابغ علوم عقلیه نگاه میکنیم، ما از این استدلالها به قطع نمیرسیم، پس به ادلة عقلیه اعتباری نیست و از این ادله آبی گرم نمیشود، امیدی به این پوستین کهنه و فرسوده نبندید که حرارتی برای شما ایجادنمیکند.
وقتی این علوم عقلی در مسائل این عالم به درد نخورد، آیا میشود برای تشخیص مسائل عالم غیب (مثل وجوب و حرمت) از آن استفاده کرد؟! پس باید برویم سراغ کتاب و سنت.
اشکال: ریاضی
خود اخباریها اشکال کردهاند و جواب دادهاند؛ که «ریاضی» هم از علوم عقلی است، ولی چرا در ریاضی تقریباً اختلاف نداریم؟! مثلاً همه قبول دارند که مجموع زوایای مثلث 180 درجه است، هیچکس نمیگوید: «179درجه است».
جواب اخباریها: قریب به حسّ است
مرحوم امین استرآبادی جواب دادهاست به این که مقدمات ریاضی، حسّی یا قریب به حس است؛ از واضحات است. به خلاف ادلة عقلیهای که در اصول میآورند.
جوابهای اصولیین
علمای اصول در پاسخ به این استدلال، جوابهایی فرمودهاند، من چهار تا را میگویم، که سه تا نقضی و یکی حلی است.
جواب اول: اثبات باریتعالی
اگر این ادلة عقلی را کناربگذاریم، چطوری اثبات باریتعالی کنیم؟ چطوری نبوت را اثبات کنیم؟! اگر اینها بیاعتبار باشد، در همه جا بیاعتبار است. شما شاخهای را اره میکند که بر همان سوارید، کشتیای را سوراخ میکنید که خودتان در آن سوارید.
اشکال: دیروز خودتان فرمودید که اخباریها حجیت عقل را در دو مورد پذیرفتهاند؛ از جمله همین اثبات خدا و پیغمبر!
پاسخ: بله، ولی این دلیلشان آنجا را هم خراب میکند. استدلالشان اعم از مدعایشان است؛ مدعایشان این است که عقل در علوم نقلی و کشف احکام حجت نیست، استدلالشان این است که عقل در آن مسائلی که خیلی اشتباه میکند حجت نیست، از جملة آن مسائل اثبات باریتعالی است، پس عقل در اثبات باریتعالی هم ناتوان است و بیش از مدعایشان اثبات شد!
مناقشة شهیدصدر: اثبات این مطالب، از واضحات است
مرحوم آقای صدر در بحوث:ج4ص126 گفته این جواب درست نیست[2] ؛ چون در اصول اعتقادات، اینها از واضحات و بدیهیات هستند، کالحسیات هستند و مثل آن ادلهای نیست که فلاسفه یا متکلمین در اثبات دعاوی خودشان یا ابطال دعاوی رقیب به کار بردهاست.
توضیح فرمایش شهیدصدر: مرحوم آقای صدر متوجه شدهبود که این ادلهای که متکلمین در اعتقادات به کار میبرند به لحاظ استدلالی و فنّی مشکل دارد، لذا ایشان سراغ یک بیان و اشکال دیگری رفتند؛ رفتند سراغ «اثبات استقرایی» که مبتنی بر حساب «احتمالات» است. حساب احتمالات، مثل اصول و مبادی ریاضیات است. و مبادی و اصول اعتقادات از «توحید» گرفته تا «معاد» را میتوان بر اساس حساب احتمالات اثبات کرد، نه لزوماً بر اساس آن قیاسی که متکلم یا فیلسوف استفاده میکند. بنابراین اصول اعتقادات هم شبیه «ریاضیات» مبتنی میشود بر مقدماتی که از تجربیات بوده و کالحسیات است. درنتیجه اگرچه عقل را حجت نمیدانیم، اما در اثبات اصول عقاید چون استدلالهایمان کالحسیات است، پس عقل در این محدوده حجت است.
اشکال به مناقشة شهیدصدر: اختلافات فراوان حتی در اصول
این فرمایش مرحوم آقای صدر را نمیتوانیم قبول کنیم؛ چون ادلّ دلیلش همین اختلافات کلامی است؛ اگر اینها مثل ریاضی است، پس چرا در مسائل کلامی (از توحید گرفته تا نبوت) این همه اختلاف هست؟! هیچ نبوتی نیست الا این که مخالفینش در اکثریتند! مثلاً دیانت مسیحیت را درنظربگیرید که ادعامیشود پیروانش در زمان ما در اکثریت هستند؛ کسانی که نبوت حضرت عیسی را قبول ندارند که پیامبر دین حاضر است و پیروان آن دین سعادتمند میشوند، عددشان بیش از آنهاست! با وجود این همه اختلافات، چطور این ادله قریب به حس هستند؟!
اشکال: قائلان به توحید، در اکثریتند.
پاسخ: تفسیرشان از «توحید» مختلف است؛ چه شباهتی هست بین توحیدی که شیخ انصاری قبول دارد با توحیدی که ابنعربی قبول دارد؟! فقط اشتراک اسمی دارند! توحید شیخ انصاری با توحید ابنعربی هیچ اشتراکی ندارند مگر در «اسم». چه شباهتی است بین معادی که فقها قبول دارند با معادی که حکمای مشّاء قبول دارند؟ سر سوزنی به هم شباهت ندارند، فقط اسم هر دو معاد است. به علاوة این که چرا فقط مسلمین را درنظرمیگیرید؟ مگر غیرمسلمانها عالم و متکلم نیستند؟! من در مقام قضاوت بین این عقیدهها نیستم، فقط میخواهم اختلاف را نشان بدهم. با وجود این اختلافات، چطور این مطالب مثل ریاضی است؟!
پس این جواب آقای صدر به نظر ما تمام نیست؛ یعنی این نقض بر اخباری وارد است؛ که اگر این اشکال تمام باشد، مشترکالورود است.
جواب دوم: اختلافات فقها
به قول شما میرویم سراغ آیات و اخبار، مگر اکثر استدلال فقها به آیات و روایات نیست؟! مگر اختلاف بین فقها کمتر از حکماست؟! فقط در یک سری کلیات با هم اتفاق نظر دارند؛ که مثلاً نماز و روزه واجب است. اینها هم با هم اختلاف دارند؛ اگر «اختلاف» دلیل عدم حصول علم و قطع و دلیل بر عدم اعتبار است، پس ادلة فقها هم معتبر نیست.
مناقشة شهیدصدر: استدلالهای فقهی کالحسیات است
مرحوم آقای صدر این مناقشه را هم تمام ندانستهاند؛ فرمودهاند: در استدلالهای فقهی، دائماً به «ظهورات» مراجعه میکنیم و حجیت سند، و آنچه مربوط به ظهورات و سند و جمع دلالی میشود، کالحسیات است و نمیشود اینها را به ادلة عقلیة حکما مقایسه کرد.[3]
اشکال به این مناقشه: اختلافات فراوان در مسائل فقهی
ما این فرمایش مرحوم آقای صدر را قبول نکردیم و قائلیم که این دو محدوده (فقه و اصول عقاید) کاملاً قابل مقیاسه است؛ خصوصاً که این اخلافات فقهی، رو به تکاثر است. همین عروه را با تعلیقاتش ملاحظه بفرمایید. عروه سه جلد است، با تعلیقات 15 جلد است، پس دوازده جلد تعلیقه بر متن است؛ یعنی چهاربرابر متن. عروه حدود صد سال است که تعلیقه میخورد، اگر صد سال دیگر بگذرد، احتمالاً حجم این تعلیقهها دوبرابر بشود. اگر ظهورات کالحسیات است، پس چرا این همه اختلاف فتوا دارند؟!
لذا ما این نقض دوم بر علمای اخباری را قبول کردیم. پس اگر اختلافات در نتیجة استدلالها در فلسفه و کلام دلیل بشود بر این که استدلالهای عقلی بیاعتبار باشد و تکویناً برای ما قطع حاصل نشود، پس استدلالهای نقلی هم بیاعتبار است.