درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
95/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قطع (تجری / مقام اول: قبح تجری / مقدمه و قول اول: عدم قبح / وجه اول)
خلاصه مباحث گذشته:
دیروز واردشدیم در جهت دوم از مباحث «قطع»؛ عرض کردیم که در «تجری» در سه مقام بحث میشود: مقام اول: هل یکون التجری قبیحاً؟ مقام دوم: هل یکون حراماً شرعاً؟ مقام سوم: هل یکون المتجری مستحقاً للعقوبة عقلاً؟
واردشدیم در مقام اول: قبح تجری. گفتیم: اقوال در مسأله، سه قول است: یک قول این است که تجرّی مطلقاً قبیح نیست، که قول مرحوم شیخ و مرحوم آخوند بود. قول دوم این است که مطلقاً قبیح است، که گفتیم: قول جماعتی است مِنهم مرحوم آقای خوئی و شهیدصدر. قول سوم هم قول مرحوم نائینی است؛ که تجری قبح فاعلی دارد اما قبح فعلی ندارد.
مرادمان از «تجرّی» شرب آبی است که قطع دارد خمر است. درست است که متجرّیبه است، ولی تجرّی هم میگویند.
مقدمه: فعل اختیاری
قبل از ورود به این اقوال، مقدمهای را عرض کنم:
تقسیمات فاعل در حکمت
در حکمت و فلسفه، برای «فاعل» تقسیماتی ذکرشده؛ یکی از تقسیماتی که ذکرشده، مختار و غیرمختار است. و فاعل غیرمختار را تقسیم کردهاند به فاعل مضطر و فاعل موجَب. و گفته شده: انسان، در افعال خودش، تارتاً فاعل مختار است، تارتاً فاعل مضطر است، تارتاً فاعل موجب است. این، تقسیمی است که در «حکمت» بوده، و بحث خوبی هم هست؛ یعنی متناسب با حکمت است، و اصولیها هم از این تقسیم استفاده کردهاند.
تقسیمات فاعل در اصول
لکن مرحوم آخوند در بحث فاعل و افعال انسان، متفطّن نکتهای شده (یا خودش متفطّن شده یا از مرحوم شیخ اخذکرده)؛ که باید تقسیم دیگری ذکرکنیم که کاملاً متناسب با مباحث اصولی است. این تقسیمی که توضیح میدهم، مستفاد از فرمایش مرحوم آخوند در «کفایه» است. ایشان این تقسیم را اصطلاحسازی نکرده، ولی این مطلب را دارد.
افعال انسان تقسیم میشود به دو قسم: یا ارادی است یا غیرارادی. و افعال ارادی انسان تقسیم میشود به اختیاری و غیراختیاری. پس افعال انسان، از این سه قسم خارج نیست: غیرارادی، ارادی اختیاری، ارادی غیراختیاری.
فعل غیرارادی
مراد از فعل غیرارادی، هر فعل غیرمسبوق به اراده است؛ فعل غیرارادی، مثل حرکت ید مرتعش. در حکمت، به این قسم فاعل، «فاعل موجَب» میگویند. همهی افعال اعضا و جوارح حتی مثل ضربان قلب، یا فعل نفس است یا فعل قوهای از قوای بدن است؛ فاعل اگر بدن است (طبق حکمت مشّاء)، فاعل موجب، قوه است. اگر نفس است (طبق حکمت متعالیه)، فاعل موجب، نفس است.
سؤال: چه فرقی است که کسی بیاید دستم را تکان بدهد؟
پاسخ: آنجا که کسی دستم را تکان بدهد، فاعل، کسی است که دست من را تکان میدهد.
فعل ارادی اختیاری
فعل ارادی اختیاری، عبارت است از فعلی که مسبوق به اراده است، و فاعلْ قصد آن فعل را داشته؛ مثل این که زید تیری را به سمت حیوانی پرتاب میکند تا او را شکارکند. وقتی تیر به حیوان میخورد و حیوان را میکشد، فاعلش زید است. چون این فعلش مسبوق به اراده است پس فاعل ارادی است، و چون قصدش را داشته پس فاعل ارادی غیراختیاری است.
فعل ارادی غیراختیاری
فعل ارادی اختیاری، عبارت است از فعلی که مسبوق به اراده است، و فاعلْ قصد آن فعل را نداشته؛ مثل این که زید در نشانهگیری خطاکند و به جای این که به حیوان اصابت کند، به عمرو اصابت کند. این قتل، چون به ارادهی زید بوده پس ارادی است، اما چون زید قصد قتل عمرو را نداشته، پس ارادی غیراختیاری است. پس قتل عمرو، فعل ارادی غیراختیاری است.
فعل غیرارادی، تقسیم میشود به اضطراری و ایجابی. اگر فاعل حرکتْ نفس است، نفسْ فاعل بالاضطرار است. اگر فاعل حرکت، قوهی محرکهی در ید است که تحت تأثیر نفس است، فاعل حرکت دست، فاعل موجب است.
خلاصه و جعل اصطلاح
مرحوم آخوند میگوید: هر فعلی از افعال انسان، یا غیرارادی است مثل حرکت ید مرتعش، یا ارادی اختیاری است مثل قتل حیوان، و یا ارادی غیراختیاری است مثل قتل عمرو اگر زید را نشانه گرفته باشد. ما برای این که خلاصه بشود، بعد از این میگوییم: فعل، یا غیرارادی است، یا ارادی است، یا اختیاری است. مراد ما از «ارادی» ارادی غیراختیاری است که فاعل قصد آن فعل را نداشتهاست، و مراد ما از «اختیاری» ارادی اختیاری است که فاعل قصد آن فعل را داشتهاست.
کدام قسم متصف به حسن و قبح میشود؟
حالا این سؤال مطرح میشود که: کدام قسمش متصف به حسن و قبح میشود؟ از این سه قسم، دو قسم محل اختلاف نیست، و یک قسم محل اختلاف است.
آن دو قسمی که محل اختلاف نیست، فعل غیرارادی و فعل اختیاری است؛ فعل «غیرارادی» قطعاً نه متّصف به حسن میشود نه متّصف به قبح میشود، و فعل «اختیاری» قطعاً متصف به حسن و قبح میشود.
اما یک قسم محل تأمل است؛ و آن، فعل ارادی است؛ یعنی فعل ارادی غیراختیاری. قتل عمرو در حالی که قصد قتل زید را داشته، آیا مثل حرکت ید مرتعش است که لایتصف بالحسن و قبح؟ یا مثل قتل حیوان است که یمکن أنیتّصف بالحسن و القبح؟
مرحوم آخوند، از کسانی که میگوید: افعال ارادی غیراختیاری لایتّصف بالحسن و القبح. قتل غیرعمد، نه حسن است و نه قبیح است. درست است که قتل عمرو، فعل پرتابکنندهی تیر است، اما این فعل، اگرچه ارادی است اما چون غیراختیاری است (چون قصد قتل عمرو را نداشته)، پس نه حسن است و نه قبیح است.
این، مقدمهای بود که از کلام مرحوم آخوند استفاده کردیم و به آن هم ملتزم شدیم؛ این فرمایش مرحوم آخوند، فرمایش بسیار خوبی است.
حالا که این مقدمه روشن شد، وارد اصل بحث میشویم.
قول اول: عدم قبح
قول اول، مختار مرحوم شیخ و آخوند است؛ مرحوم شیخ و آخوند قائل شدهاند که این فعل، اصلاً قبیح نیست. مرحوم آخوند در کفایه:ص260 دو وجه برای آن ذکرکرده:
وجه اول: تجری، فعل ارادی است
تجری، فعل ارادی است، نه غیرارادی. و گفتیم که: فعل ارادی متصف به حسن و قبح نمیشود. چرا ارادی است؟ قاطعی که قطع دارد این مایع خمر است، قصد معصیت داشته، و تجری محقق میشود. آنچه قصدکردهبود معصیت بود، آنچه خارجاً محقق شد، معصیت بود، پس تجری، فعل ارادی اوست نه فعل اختیاری؛ چون به هیچ وجه قصد تجری نداشت. پس ما قصده لمیقع، و ما یقع لمیقصده. این تجری که شرب مایع است، اگرچه فعل ارادی است چون مسبوق به اراده است، اما چون غیراختیاری است و شرب خمر را قصدنکردهبوده، پس قبیح نیست؛ چون فعل غیراختیاری لایتّصف بالحسن و القبح.
سؤال: اگر قصد کشتن پیغمبری را داشته باشد و شخص دیگری خودش را جلوی پیغمبر بیندازد، آیا قتل آن شخص قبیح نیست؟
پاسخ: اگر قصد کشتن زید را داشته باشد و تیر به عمرو بخورد، قتل عمرو متصف به قبح نمیشود.
اشکال: هیچکس قصد تجری ندارد.
پاسخ: احسنت؛ تجری، یک خصوصیتی است که محال است عن قصدٍ واقع بشود.
این، فرمایش مرحوم آخوند است؛ که تجری فعل ارادی است که متصف به حسن و قبح نمیشود. آن فعلی که متصف به حسن و قبح میشود، فعل اختیاری است.[1]
مناقشه: کبرای مرحوم آخوند قابل تطبیق در مانحنفیه نیست
بعد از مرحوم آخوند، همه بر ایشان اشکال گرفتهاند. و اشکالشان یا از این باب بوده که فرمایش مرحوم آخوند را درست متوجه نشدهاند، یا درست نتوانستهاند دقت کنند. بهترین اشکالات را آقای صدر کردهاست، اما باز گویا لبّ کلام مرحوم آخوند برای ایشان هم روشن نبودهاست، یا تفکیک روشنی بین فعل «ارادی» و «اختیاری» نکردهاند؛ فکرمیکردهاند «فعل اختیاری» به معنای «فعل ارادی» است، یا فکرمیکردهاند «فعل اختیاری» نظیر فعل «اضطراری» است، با این که قسیم فعل ارادی غیراختیاری است. اگر بر اشکالاتی که به مرحوم آخوند کردهاند مراجعه کنید، میبینید که فرمایش مرحوم آخوند برایشان خوب روشن نبودهاست. بنابراین آن اشکالات را متعرض نمیشوم.
فرمایش مرحوم آخوند را در آن مقدمه قبول کردم، اما در اینجا یک مغالطهای به کار رفته. کبرای مرحوم آخوند قبول است، اما یک خصوصیتی هست که در مانحنفیه تطبیق نمیشود.
مثال اول: فکرمیکردم زید است کشتمش فهمیدم عمرو است
برای این که توضیح بدهم: «این مغالطه کجا صورت گرفته؟»، از یک مثال استفاه کنم بعد در مانحنفیه تطبیقش بدهم. اگر تیری را به سمت زید محقونالدم پرتاب کردم و این تیر به زید اصابت کرد و زید را کشت، قتل زید چون فعل اختیاری من است متصف به حسن و قبح میشود. اما این که «قتل زید، قبیح است.»، آیا به این خاطر است که «قتل زید است»؟ یا به این خاطر است که «قتل انسان بریء است»؟ معلوم است که اگر قبیح است، به این خاطر است که قتل انسان بریء و محقونالدم است، و زیدبودن خصوصیتی ندارد.
اگر من فکرکردم آن کسی که آنجا ایستاده زید محقونالدم است و تیری به او زدم و او را کشتم و بعد مشخص شد که عمرو بوده که محقونالدم هم بوده، این قتل، قبیح است؛ چون «قتل انسان بریء» را قصدکردهبودم و همین هم محقق شد ولو این که معتقد بودم مصداق آن انسان بریء زید است. اگر قتل عمرو به عنوان «قتل عمرو» قبیح بود، چون قتل عمرو فعل ارادی است نه اختیاری، پس این قتل متّصف به حسن و قبح نمیشد. اما چون به عنوان «قتل انسان بریء» قبیح بود و همین هم قصد کردم و همین هم در خارج محقق شد، پس این فعل من اختیاری بوده و قبیح است.
مثال دوم: تیر را به سمت زید پرتاب کردم ولی به عمرو خورد
بله؛ اگر زید که انسان بریء است آنجا ایستاده باشد و من به قصد کشتنش تیری به سمت او پرتاب کنم و این تیر به عمرو بخورد که بریء است، این قتل قبیح نیست؛ چون اگرچه عمرو انسان بریء است، اما من قصد قتل این انسان بریء را نداشتهام. درست است که اقدام بر قتل قبیح است، ولی قتل عمرو قبیح نیست؛ چون درست است که قتل عمرو قتل انسان بریء است، اما من قصد قتل این انسان بریء (که عمرو بود) را نداشتهام، بلکه قصد قتل آن انسان بریء (که زید بود) را داشتهام.
مانحنفیه از قبیح مثال اول است
در مانحنفیه به طرف زید تیرمیزنم و تیر خطامیرود و به عمرو میخورد درحالیکه هر دو انسان بریء هستند، این دومی (قتل عمرو) قبیح نیست. سؤال این است: مانحنفیه (که قصد معصیت کردم ولی تجرّی از کار درآمد)، آیا از قبیل مثال اول است (که فکرمیکردم زید است بعد فهمیدم عمرو است)؟ یا از قبیل مثال دوم است (که تیر را به سمت زید پرتاب کردم اما به عمرو خورد)؟ مانحنفیه، از قبیل مثال اول است.
چرا معصیت خداوندی قبیح است؟ چون هتک مولاست. کسانی که قائل به قبح تجرّی شدهاند، چرا تجرّی را قبیح دانستهاند؟ چون هتک مولاست. پس من قصد هتک مولا را کردم اگرچه فکرکردم هتک معصیتی است، اما بعد فهمیدم که هتک من هتک تجرّی بودهاست. مثل همان مثل اول است که قصد کشتن انسان بریء را کردم درحالیکه فکرمیکردم عملم مصداق قتل زید است، و کشتن انسان بریء هم محقق شد اگرچه مصداق قتل عمرو بود.
نکتهی مغالطه اینجاست؛ من قصد معصیت کردم، اما معصیت بما هی معصیت از قبائح نیست، بلکه بما هی هتک مولا قبیح است؛ آنچه قبیح است، هتک مولاست. اگر هم معصیت قبیح است چون «هتک» است قبیح است، و من هم همین قصد را کردم، اگرچه «هتک»ی که قصد کردهبودم (یعنی هتک معصیتی)، در ضمن هتک دیگری (هتک تجری) محقق شد.
پس آخوند میگوید: هتک است، ولی غیراختیاری است. ما به مرحوم آخوند میگوییم: از آن حیث که اختیاری است، متّصف به حسن و قبح نمیشود. از آن حیث که متّصف میشود، فعل اختیاری است.
و للکلام تتمة.
شاید نیاز به قول به تفصیل باشد[2]
تفاوت مثال اول و دوم در این است که در مثال اول، یک مصداق از معصیت جلوی من هست (به تعبیر دیگر: «ماقُصد» با «ماوقع» اتحاد مصداقی دارند الا این که یک اعتقاد خطا در تطبیق داشته.) و من فکرمیکنم مصداق (الف) است ولی درواقع مصداق (ب) است، ولی در مثال دوم دو مصداق از معصیت مقابلم هست (به تعبیر دیگر: «ماقصد» با «ماوقع» اتحاد مصداقی نداشته؛ شخص سمت راستی را قصدکرده ولی تیر به شخص سمت چپی خورده) و من به قصد ارتکاب مصداق (الف) مرتکب مصداق (ب) میشوم. استادمددی میگویند: عمل من، در مثال اول که با یک مصداق مواجهام قبیح است، اما در مثال دوم که با دو مصداق مواجهام قبیح نیست.
در مثال «خمر» اگر یک لیوان خمر جلوی من باشد و من مثلاً فکرکنم خمرِ متخذ از انگور است و بعد که معاذالله خوردم متوجه بشوم خمرِ متخذ از خرماست، مثل مثال اول است و این شرب قبیح است. و اگر دو لیوان خمر جلوی من باشد که یکی متخذ از انگور باشد و دیگری متخذ از خرما، اگر من به قصد شرب خمر متخذ از انگور، خمر متخذ از خرما را شرب کنم، مثل مثال دوم است و این فعلم قبیح نیست.
در «تجرّی» اگر فقط یک لیوان مایع جلوی من باشد و من فکرکنم خمر است و بعد از شرب بفهمم آب بوده، چون فقط با یک مصداق مواجهام، از قبیل مثال اول است و این شرب قبیح است. و اگر دو لیوان مایع جلوی من باشد که یکی خمر باشد و دیگری آب، و من آن که آب است را به گمان این که خمر است شرب کنم، چون با دو مصداق مواجهام، از قبیل مثال دوم است و قبیح نیست.