درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
95/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و امارات (قطع / حجیت عرفیه)
خلاصه مباحث گذشته:
گفتیم که قطع، حجت عقلی و حجت عقلائی نیست؛ چه تعلق بگیرد به تکلیف فعلی، و چه تعلق بگیرد به عدم تکلیف فعلی، نه منجِّز است و نه معذِّر. رسیدیم به حجت عرفیه.
حجیت عرفیه
مراد از حسن و قبح عرفی
مراد از حجیت عرفیه، حجیت بر اساس حسن و قبح عرفی است، نه بر اساس حسن و قبح عقلی یا عقلائی. بر اساس حسن و قبح عرفی، آیا قطع حجت است یا حجت نیست؟ اگر حجت باشد، یعنی مخالفت با تکلیف فعلی مقطوع عرفاً قبیح است؛ یعنی عرفاً استحقاق عقوبت دارد؛ یعنی اگر مولا عقابش کند، عقابش عرفاً قبیح نیست.
این بحث «حسن و قبح» بعداً خواهدآمد، اجمالاً عرض کنم: حسن و قبح، یا عقلی است، یا عفلائی است، و یا عرفی است.
فارق «حسن و قبح عقلی» با «حسن و قبح عقلائی و عرفی»
فرق حسن و قبح عقلی با حسن و قبح عرفی این است که حسن و قبح عقلی، از امور واقعی است اما حسن و قبح عرفی، از امور اعتباری است؛ مثل ملکیت، مثل زوجیت، مثل سلطنت. آن که واقعی اعتباری بود، منجزیت بود. اعتبار، یعنی یک نحوه توافق و تبانی است.
فارق «حسن و قبح عرفی» با «حسن و قبح عقلائی»
حسن و قبح عقلائی هم اعتباری است. پس تا اینجا حسن و قبح عرفی، مثل حسن و قبح عقلائی، فرقش با حسن و قبح عقلی، در این است که اعتباری است. فارق بین حسن و قبح عرفی با حسن و قبح عقلائی در چیست؟ حسن و قبح عرفی با حسن و قبح عقلائی سه فرق دارند:
فرق اول: حفظ نظام
حسن و قبح عقلائی، دائماً منشأش حفظ نظام است؛ آن حسن و قبح هایی که به خاطر حفظ نظام اعتبار شدهاست، حسن و قبح عقلائی است. اما اگر منشأی غیر از حفظ نظام داشته باشد، حسن و قبح عرفی است.
فرق دوم: شمولیت نسبت به مکان و زمانهای مختلف
از فوارق مهم، این است که چون منشأ حسن و قبح عقلائی «حفظ نظام» است، حسن و قبح عقلائی، زمان و مکان و دیانت را هیچوقت قبول نمیکند؛ یعنی هیچوقت نمیگوییم: در این زمان یا در گذشته، نزد متشرعین یا غیره، بلکه مربوط به حفظ نظام اجتماعی است، کاری به زمان و مکان و خصوصیات ندارد.
مثلاً اگر گفتیم: «بردهداری در این زمان قبیح است»، به این خاطر است که موضوع عوض شدهاست؛ الآن مخلّ نظام اجتماعی است، ذر گذشته مخلّ نبوده بلکه کمک میکرده به نظام اجتماعی. پس در «بردهداری» سیرهی عقلا عوض نشده، موضوع عوض شده.
سؤال: بردهداری چرا الآن باعث اختلال نظام اجتماعی میشود؟
پاسخ: چون تبعاتی دارد که با زندگی شهری امروز در تضاد است و در امنیت اجتماعی ایجاد خلل میکند.
در آینده اگر طوری بشود که دروغگفتن مخلّ به نظام اجتماعی نباشد[1] ، قبیح نخواهدبود. پس حسن و قبح عقلائی اگر زمان و مکان برمیدارد، به جهت تبدل موضوع است.
پس حسن و قبح عقلائی، با تغییر زمان و مکان، تغییرنمیکند الا این که موضوعش (اختلال نظام) تغییرکند. اما حسن و قبح عرفی، با تبدل زمان و مکان ممکن است تغییرکند بدون این که موضوعش تغییرکند. برای مثال در عرف مسلمین شرب خمر قبیح است، اما در اکثر عرفها شرب خمر قبیح نیست. در اکثر عرفها ازدواج با محارم قبیح است، اما در بعضی عرفها قبیح نیست. در بعضی عرفها بیحجابی قبیح است، و عرفهایی هست که بیحجابی در آن عرفها قبیح نیست. آن حسن و قبحهایی که ارتباطی با عقلا بما هم عقلا ندارد و ربطی به حفظ نظام اجتماعی ندارد، حسن و قبح عرفی است.
البته گاهی وقتها حسن و قبح عرفی، مستتبع حسن و قبح عقلائی است؛ مثلاً اگر در جامعهای شرب خمر قبیح باشد به نحوی که رفتاری هنجارشکن تلقّی بشود، چون رفتار هنجارشکن مخلّ نظام اجتماعی بوده و قبح عقلائی دارد، پس شرب خمر هم قبح عقلائی دارد.
سؤال: آن تکالیف شرعیای که مخالفت با آنها باعث هنجارشکنی شده و درنتیجه به حکم عقلا قبیح است، قاعدتاً باید حجیت عقلائیه داشته باشد. پس انکار حجیت عقلائیه، شمولیت ندارد.
نتیجهی مباحثه: محذوری که باعث میشود قطع به تکالیف شرعی حجیت عقلائیه نداشته باشد، دو محذور بود: یک محذور این بود که عقلا دربارهی تکالیف شرعیه و در ارتباط با خداوند متعال اظهار نظر نمیکنند؛ چون باعث اختلال نظام نمیشود. محذور دیگر این بود که عقلا هیچ قطعی را معذِّر و منجِّز نمیدانند؛ بلکه هر تکلیفی را منجَّز میدانند الا این که سببی که باعث قطع بر خلاف آن شده را معذِّر بدانند. در مانحنفیه (معصیتهای هنجارشکن) محذور اول نیست، ولی به خاطر محذور دوم، قطع به این تکالیف هم حجیت عقلائیه ندارد.
فرق سوم: شمولیت نسبت به روابط انسان با خدا
فرق سوم که فرق مهمی است، این است که حسن و قبح عقلائی، فقط و فقط دایرهاش فعل اختیاری انسان است در قبال سایر انسانها، اما دایرهی حسن و قبح عرفی اعم است و حتی شامل رفتار انسان در قبال خداوند و رفتار خداوند در قبال انسان هم میشود؛ مثلاً در نزد مسلمین معصیت خداوند رفتار قبیحی است، و حال این که به لحاظ عقلائی اصلاً متصف به حسن و قبح نمیشود. عذاب الهی نسبت به اطفال، نزد همه قبیح است؛ اگر خداوند عالم اطفال را به جهنم ببرد، عرفاً نزد همه قبیح است؛ حتی آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند؛ آنها هم معتقدند که اگر خدایی باشد و در قیامت اطفال را به جهنم ببرد، این فعلش قبیح است. البته اگر حسن و قبح عقلی را بپذیرید، قبیح عقلی است. اگر حسن و قبح عقلی را ردکردیم، این حسن و قبح، عرفی است. یا مثلاً تعذیب حیوان، عرفاً قبیح است.
کسانی که حسن و قبح عقلی را منکرند، تمام آنچه که راجع به خداوند گفته میشود، عرفی است؛ منکرین «حسن و قبح عقلی»، رفتار خداوند را بر اساس حسن و قبح عرفی پذیرفتهاند؛ بر اساس «حسن و قبح عقلی» نپذیرفتهاند چون معتقد نیستند، و نه بر اساس «حسن و قبح عقلائی» چون موضوعاً خارج است و باعث «اختلال نظام» نمیشود.
منشأ حسن و قبح عرفی
منشأ حسن و قبح عرفی چیست؟ یک بخشش مربوط به اعتقادات و عادات و سنن و تعلیم و تربیت است، بخشی هم مربوط به شبیهسازی است؛ مثلاً اگر بچهای را کسی بسوزاند، قبیح است، قبحش عقلائی است، این را تسرّی میدهند به فعل اختیاری خداوند، درحالیکه غافلاند از این که: «این حسن و قبح، یک حسن و قبحی است برای حفظ نظام اجتماعی و درنتیجه موضوعاً از تحت این حسن و قبح خارج است.»، اما عرف این تفطّنها را ندارد.
این حسن و قبح عرفی، پارهای از مشکلات ما در بحث دین را حل میکند، لذا ما خیلی به آن اعتقاد داریم و در مباحث علمی ما در آینده هم خیلی مهم است.
مراد از حجیت عرفیه
اگر «قطع» حجت عرفی باشد، یعنی اگر قطع به تکلیف فعلی پیداکردم و مخالفت کردم، آیا عرفاً مستحق عقوبتم یا نه؟ اگر بگوییم: «عقابم از طرف مولا را عرف قبیح میبیند.»، این قطع عرفاً منجِّز است.
بررسی حجیت عرفیه
آیا قطع عرفاً حجت است یا حجت نیست؟
در رابطهی انسان با انسان
معذِّر نیست
ما معتقدیم که قطع در نزد عرف اصلاً معذِّر نیست؛ یعنی اگر کسی با تکلیف فعلیای که قطع به عدمش دارد مخالفت کرد، قطعش معذِّر نیست، الا این که اگر قطعش نوعی باشد، عرفاً سببش معذِّر است. پس در رابطهی انسان با انسان، قطع معذر نیست.
منجِّز نیست
در رابطهی انسان با انسان، قطع منجِّز هم نیست؛ یعنی اگر کسی با تکلیف فعلی مقطوعش مخالف کند، اگرچه مستحق عقوبت است، اما نه از این جهت که قاطع است، بلکه عرف هم مثل عقلا هر تکلیفی را منجَّز میدانند مگر این که معذِّری داشته باشد. حتی اگر جاهل مرکب یا غافل باشد ولی در غفلتش عذری نداشته باشد، آن تکلیف بر او منجَّز است. إنشاءالله در اصول عملیه خواهیم گفت که نسبت به جاهل مرکب مقصر و غافل مقصر، قائلیم که تکلیفش فعلی و منجَّز است و بر نفس مخالفت تکلیف عقوبت میشود. عرف هم همینطور است؛ اگر با تکلیف مقطوع مخالفت کردید مستحق عقوبتید نه لأجل قطع، بل لأجل عدم معذِّر. لذا شاکّ و جاهل مرکب و غافل، مستحق عقوبت است.
اگر احتمال میدهد پدرش گفته: «نان بخرد» و فرض هم این باشد که اطاعت پدر جایز باشد، اگر برائت شرعیه رسیده و مولا خودش ترخیص داده، آن ترخیص عذرش است. اگر ترخیص ندادهاند، بر او واجب است که احتیاط کند و برود نان بخرد، و اگر نخرد و درواقع باید میخریده، مستحق عقوبت است. اگر تحقیق میکرد و به نتیجه نمیرسید، معذور بود. در تکالیف شرعیه هم همین را میگوییم؛ هر تکلیفی بر ما منجَّز است اگرچه حتی یکمیلیاردم احتمال بدهیم، الا این که مرخِّصی داشته باشیم.
تذکر: همهی اینها قطع نظر از برائت شرعیه است.
در رابطهی انسان با خداوند
در دایرهی انسان و خداوند، معتقدیم عرف همان را میگوید که در دایرهی انسانها با انسانها میگوید؛ یعنی قطع به عدم تکلیف، معذِّر نیست. و قطع به تکلیف، منجِّز نیست. نفس احتمال، منجِّز است. عرف هیچ فرقی نمیگذارد بین مولای حقیقی که خدوند است با مولای عرفی؛ همانطور که در مولای عرفی قطع نه معذر است نه منجز، همانطور هم در پیشگاه خداوندی میگوید که «قطع» نه معذِّر است و نه منجِّز.
نتیجه: عدم حجیت عرفیهی قطع
نتیجه این میشود که «قطع» عرفاً حجت نیست، نه در رابطهی انسانها با یکدیگر، و نه در رابطهی انسانها با خداوند و یا خداوند با انسان.
جمعبندی: انکار حجیت عقلیه و عقلائیه و عرفیه
سه حسن و قبح داریم: عقلی، عقلائی، عرفی. سه حجیت هم داریم: بر اساس حسن و قبح عقلی، عقلائی و عرفی. «حجیت عقلیه» را نپذیرفتیم چون قائلیم که وجوب اطاعت خداوند عقلی است نه فطری. «حجیت عقلائی» را نپذیرفتیم؛ چون گفتیم: رفتار خداوند در برابر انسانها و رفتار انسانها در برابر خداوند، چون تأثیری در «اختلال نظام» ندارد، اصلاً از دایرهی حسن و قبح عقلائی بیرون است. و در حسن و قبح عرفی هم حجیت را نپذیرفتیم. پس بنابراین حجیت قطع را عقلاً و عقلائاً و عرفاً نپذیرفتیم. باقی میماند حجیت شرعیه؛ حجیت شرعیه، مبتنی بر هیچ حسن و قبحی نیست، توضیح «حجت شرعیه» و این که: «قطع آیا شرعاً حجت است یا حجت نیست؟» إنشاءالله بعد از تعطیلات، سیزدهم آذرماه.