درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

95/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجج و امارات (قطع / جهت اولی: حجیت قطع / مقام اول: مراد از حجیت)

خلاصه مباحث گذشته:

دیروز مقدمه‌ای عرض کردیم در تعریف حجت و اماره.

 

قطع

اولین حجتی که می‌خواهیم وارد بحثش بشویم، قطع است. در بحث «قطع» در جهاتی بحث می‌کنیم، و قبل از ورود به این جهات، عنوان قطع را توضیح می‌دهم.

توضیح عنوان قطع

قطع در اصطلاح اصولی عبارت است از تصدیق و اعتقاد جزمی، به نحوی که احتمال خطا را در آن نمی‌دهیم. در مقابل قطع، «احتمال» را داریم که با توجه به مراتبی که دارد، اسم‌های مختلفی دارد: اگر احتمال مرجوح باشد «وهم» است، احتمالی که دو طرفش مساوی باشد «شک»، احتمال راجح «ظن» است. اطمینان، از افراد ظن است؛ ظن قریب به قطع را «اطمینان» گویند.

احتمال مقابل قطع

احتمالی که مقابل قطع است را اصطلاحاً «احتمال نفسانی» می‌گویند. «قطع» هیچ‌گاه با «احتمال نفسانی بر خلاف» قابل جمع نیست.

مراد از «احتمال عقلی» امکان است. «احتمال نفسانی بر خلاف قطع» قابل جمع با «قطع» نیست، اما «قطع» با «احتمال عقلی بر خلاف» قابل جمع است. مثلاً من قطع دارم به عدالت زید؛ نفسیاً احتمال عدم عدالت را در زید نمی‌دهم، احتمال خطا در قطع خودم را هم نمی‌دهم. اما احتمال عقلی خلاف، با قطع جمع می‌شود؛ اگر بپرسند: امکان عدم عدالت زید هست؟ می‌گویم: بله، امکانش هست؛ یعنی اگر زید عادل نباشد، تناقضی لازم نمی‌آید، ولو من نفسیاً احتمال خطا در قطعم را نمی‌دهم.

فقط یک مورد است که نه «احتمال نفسانی بر خلاف» و نه «احتمال عقلی بر خلاف»، هیچ‌کدام با «قطع» جمع نمی‌شود، و آن در جایی است که «قطع» به «استحاله» تعلق بگیرد؛ اگر کسی بگوید: «قطع دارم به استحاله‌ی تناقض»، نمی‌تواند حتی احتمال عقلی و امکان خلافش را بدهد. فقط همین یک مورد استثناست که نمی‌توانیم احتمال خلاف واقع را بدهیم. اگر کسی گفت: «من قطع دارم به استحاله‌ی وجود شریک‌الباری»، اگر بپرسیم: «امکان دارد این قطعت خطا باشد؟»، می‌گوید: «امکان ندارد»؛ چون «امکان خطا» با «قطع به استحاله» جمع نمی‌شود.

تأثیر «مطابقت با واقع» و «منشأ» در قطع اصولی

در منطق دو نوع تصدیق داریم: جزمی و ظنی؛ تصدیق جزمی یعنی قطع، و تصدیق ظنی یعنی ظنّ.

قطع در اصطلاح اصولی، تصدیق و اعتقاد جزمی است؛ چه مطابق واقع باشد یا مخالف با واقع باشد، در اصول وقتی بحث از «قطع» می‌کنیم، اصلاً مرادمان قطع مطابق واقع نیست. مثلاً وقتی می‌گوییم: «قطع حجت است»، منظورمان مطلق قطع است؛ اگرچه مخالف با واقع باشد، و از هر منشأی که ناشی شده‌باشد. پس نه منشأش مهم است، و نه مطابقت و عدم مطابقتش مهم است.

فرق بین قطع و علم

فرق بین کلمه‌ی «قطع» و «علم» در چیست؟ «علم» دارای دو معناست:

عند الاصولیین

«علم» در معنای اصطلاحی عند الاصولیین مرادف با «قطع» است؛ در علم «اصول» هر گاه کلمه‌ی «علم» را استعمال کنیم و قرینه‌ای بر خلاف نباشد، مقصود همان «قطع» است.

عند العرف

اما «علم» یک معنای عرفی دارد که معنای عرفی علم با معنایی که از قطع گفتیم، اختلاف دارد؛ اختلافش به عموم و خصوص من‌وجه است.

شمول اطمینان

در معنای عرفی، «علم» شامل «اطمینان» هم می‌شود؛ یعنی در عرف، «اطمینان» از افراد «علم» است نه از افراد «ظنّ». در علم «اصول» از «اطمینان به عدالت زید» تعبیر به «علم» نمی‌کنیم، ولی در عرف اگر شخصی اطمینان به عدالت زید داشته باشد، از «علم» استفاده می‌کند.

شمول قطع خاطئ

قطع دو قسم است: قطع مصیب، و قطع خاطئ. در «اصول»، هم به قطع مصیب قطع می‌گوییم و هم به قطع خاطئ، ولی در معنای عرفی، به قطع خاطئ «علم» نمی‌گویند؛ به جاهل مرکب نمی‌گویند: «عالم است»، می‌گویند: «قاطع است». در عرف نمی‌گوییم: «عالم است به این که خدا نیست»، می‌گوییم: «قاطع است که خدا نیست».

خلاصه

پس «علم» در اصطلاح اصولی همان «قطع» است، و در معنای عرفی، دو فرق با «قطع» دارد: «اطمینان» را شامل می‌شود، و «قطع خاطئ» را شامل نمی‌شود، پس «علم» در معنای عرفی نسبت به «قطع» عموم و خصوص من‌وجه است.

منطقیون «یقین» دارند؛ «یقین» یک اصطلاح سومی است. «یقین» در کلمات اصولیین مرادف با «قطع» است نه با «علم». لکن آنچه در اصول رایج است، علم و قطع است که هر دو به معنای قطع است؛ یعنی تصدیق جزمی.

البحث عن القطع یقع فی جهات

جهت اول: حجیت قطع

در جهت اول، حجیت قطع را بحث می‌کنیم. و بحث از حجیت قطع، یقی فی مقامات:

المقام الاول: مراد از حجت و حجیت

تعریف حجت

مراد ما از حجت و حجیت چیست؟ حجیت را با توجه به همان معنای متعارف بین اهل علم به کار می‌بریم؛ گاهی برای حجت یا حجیت معانی‌ای گفته شده که متداول نیست و به این معنا به کار برده نمی‌شود. ما معتقدیم همه‌ی این تعاریف را می‌توانیم تحت تعریف واحدی داخل کنیم، و بعد برای آن تعریف، اقسامی را ذکرکنیم. آن تعریف واحد عبارت است از: «ما یصح الاحتاجج به». این، یک معنای واحدی است که جامع جمیع افراد «حجت» است.

کلمه‌ی «احتجاج» با کلمه‌ی «حجت» هم‌خانواده است؛ می‌خواهیم آن معنای مرکوز در ذهن‌مان را تشریح کنیم، لذا اشکال دور واردنمی‌شود.

یکی از اقسام «ما یصح الاحتجاج به» همان «معذِّریت و منجِّزیت»ی است که دیروز گفتیم.

اقسام حجت

به اعتبار مصحِّح (مَن کان عنده صحیحا) حجت تقسیم می‌شود به شش قسم: حجت منطقی، علمی، عقلی، عقلایی، عرفی، و بالاخره حجت شرعی. یعنی مصحِّح، یا منطق است یا علم است یا عقلاست یا عرف است یا شرع است.

1- حجت منطقی

حجت منطقی، یعنی «ما یصح عند العقل النظری الاحتجاجُ به». اسم این قسم اول را که حدوسط در عقل نظری هست، «منطقی» گفتیم، تا با حجت عقلی که منظورمان عقل عملی است اشتباه نشود.

در «منطق» فقط و فقط یک حجت داریم، و آن قیاس است؛ برای اثبات یک گزاره یا قضیه، فقط می‌توانیم به قیاس احتجاج کنیم. «قیاس» (چه استثنائی و چه اقترانی) عبارت است از حجتی که مفید قطع و یقین است؛ یعنی محال است قیاس صحیح باشد ولی نتیجه خاطئ باشد.

قیاس کی صحیح است؟ به لحاظ «صورت»، صورتش باید به یکی از صورت‌های چهارگانه برگردد. به لحاظ «ماده»، یا باید بدیهی باشد یا باید منتج از بدیهی باشد.

اما دو قیاس دیگر در منطق داریم: استقرا[1] ، و تمثیل. ولی این دو، حجت نیستند.

2- حجت علمی

«حجت علمی» حجتی است که در علوم، به آن احتجاج می‌شود، مثلاً در علوم تجربی «حجت» استقرا است؛ مثلاً در علم فیزیک می‌گویند: «هر فلزی در اثر حرارت، منبسط می‌شود.»، حجت این گزاره، استقراء است. یا مثلاً در علم ادب قول شعر شاعر جاهلی حجت است، یا از آیه‌ی قرآن استفاده می‌کنند، ولی مثلاً به اشعار بعد از جاهلیت یا به روایت نمی‌توان استدلال کرد؛ چون روایت هم ثابت نیست که کلام معصوم باشد، کلام نبوی هم مؤید است.

فرق «تجربه» با «استقراء» این است که تجربه، استقرایی است که خودمان ایجادمی‌کنیم مثلاً صد فلز را داغ می‌کنیم. اما استقرا یک جاهایی دارد که تجربه نیست؛ مثلاً نگاه می‌کنیم ببینیم: کلاغ‌ها چه رنگی هستند، کاری نمی‌کنیم. «تجربه» را وقتی به کار می‌برند که ما خودمان آن کار را انجام دهیم، اما استقرا فقط مشاهده است.

اشکال: آیا حجتی که در «منطق» استفاده می‌شود (که همان حجت منطقی است)، حجت علمی است؟

پاسخ: منطق، به یک معنایی علم نیست، یک نحوه ضابطه‌ای است که بر همه اِشراف دارد. فلسفه حجت مستقل ندارد؛ یعنی تمام ادله‌ای که در منطق یا فلسفه به کار گرفته می‌شود برای اثبات یا ابطال یک گزاره، دائماً قیاس است.

3- حجت عقلی

مراد از «حجت عقلی» عقل عملی است؛ یعنی ما بر اساس عقل عملی، احتجاج می‌کنیم. مراد از «عقل عملی»، بر اساس حسن و قبح عقلی است. برای مثال، می‌گوییم: «قطع حجت بر تکلیف است، و قطع حجت بر تکلیف نیست.»، این «حجت» عقلی است؛ دائماً به حسن و قبح برمی‌گردد؛ یعنی عقوبت بر مخالفت این تکلیف، قبیح نیست. وقتی می‌گویند: «ظن، حجت نیست.»، یعنی عقوبت بر مخالفت تکلیف ظنّی قبیح است. به اینها حجت عقلی می‌گوییم، عقل عملی. در اصول اسمش شده: «المنجِّز و المعذِّر».

4- حجت عقلائی

حجت عقلائی، آن امری است که عرف (همه‌ی مردم) به آن احتجاج می‌کنند و منشأ صحت این احتجاج، فقط حفظ نظام اجتماعی است؛ مثلاً به خبر ثقه احتجاج می‌شود، به بینه احتجاج می‌شود به ظهور احتجاج می‌شود، و ریشه‌ی صحت این احتجاج، حفظ نظام اجتماعی است؛ چون اگر نشود به خبر واحد احتجاج کرد، نظام اجتماعی به هم می‌ریزد.

5- حجت عرفی

حجت عرفی، آن حجتی است که همه یا بخشی از مردم به آن احتجاج می‌کنند و ریشه‌اش حفظ نظام اجتماعی نیست. به کلمات مؤمنین و مقدسین احتجاج می‌کنند ودیگران هم می‌پذیرند. در عرف طلبه‌ها وقتی نمی‌خواهیم استدلال کنیم، تعریف مرحوم آخوند را می‌آوریم؛ و همه هم می‌پذیرند. این، یک حجت عرفی است که بزرگانِ یک علم، قول‌شان حجیت پیدامی‌کند. نهایت اشکالی که به من می‌کنند، این است که بگویند: «حرف آخوند اشتباه است»، اما کسی به کلام من اشکال نمی‌کند. به اینها «حجت عرفی» می‌گویند.

6- حجت شرعی

حجت شرعی را چه بپذیریم وجود دارد و چه نپذیریم، تعریفش این است: آن حجتی که شارع بین خودش و بین عبد حجت قرارداده. مثالش در فقه: ظنّ در باب رکعات، یا ظنّ در باب قبله حجت است. گفته شده که در این دو باب، شارع ظنّ را حجت قرارداده. اگر به ظن عمل کردید و اشتباه بود، در روز قیامت به ظن احتجاج می‌کنید. اگر به ظن‌تان عمل نکردید و ظن‌تان درست بود، در روز قیامت خداوند بر شما احتجاج می‌کند.

پس ماحصل بحث این شد: الحجت ما یصح الاحتجاج به. و به اعتبار مصحِّح و من یصح عنده، حجت شش مصداق کاملاً متفاوت دارد: منطقی، علمی، عقلی، عقلائی، عرفی، و شرعی.

فردا ببینیم قطع کدامیک از این شش تاست؟

 


[1] - در پرانتز بگویم: مراد از استقرا، استقرای ناقص است؛ چون استقرای تام، از افراد قیاس است.