درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
95/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید (فصل سوم: تقیید / مقام اول: مقید متصل و بررسی چهار صورت)
خلاصه مباحث گذشته:
در تنبیهات «فصل دوم: مقدمات حکمت» بودیم، در تنبیه پنجم (الفاظ مطبق) اسم جنس نکره را گفتیم، و جلسة گذشته هم اسم جنس معرفه را گفتیم، یک تتمه و ذیل بحث باقی ماند؛ که اسم جنس معرفه، کی متصف میشود به اطلاق؟
اطلاق اسم جنس معرفه
ما از کسانی بودیم که برای هر اسمی در کلام، یک مشارإلیه و یک محکی قائل بودیم. اتصاف اسم جنس معرفه به اطلاق را هم بر همین اساس تبیین میکنیم:
اگر محکی فرد معین باشد
اگر مشارإلیه و محکی، فرد معین باشد، متصف به اطلاق نمیشود؛ مثل «أکرم الرجل» که با «رجل» اشاره میکنیم به یک فرد معین، در اینجا «الرجل» متصف به اطلاق نمیشود. و همینطور است «أکرم غلام زید» در صورتی که به فرد معین اشاره کردهباشیم.
اگر محکی طبیعت یا تمامالافراد باشد
اما اگر محکی، طبیعت یا تمامالأفراد باشد، میتواند متصف به اطلاق بشود. در «تجب الصلاة» مشارإلیه طبیعت صلات است، و در «أکرم الفقیر» مشارإلیه تمامالافراد است. مشهور بین این دو فرق نگذاشتهاند و مشارإلیه را در هر دو «طبیعت» گرفتهاند، ما در «الصلاة» مشارالیه را طبیعت قرارمیدهیم و در «أکرم الفقیر» مشارإلیه را افرادالفقیر قرارمیدهیم.
هذا تمام الکلام در تنبیه پنجم، و به این ترتیب فصل دوم در «مقدمات حکمت» تمام میشود.
الفصل الثالث: فی التقیید
تقیید، یعنی حملالمطلق علی المقید. اگر ظهور اطلاقی بقاءً از حجیت بیفتد، حملالمطلق علی المقید است. بحث ما در این فصل در این است که در کجا رفع ید از ظهور اطلاقی میکنیم و میگوییم: «ظهور مطلق، بقاءً حجت نیست.»؟ این فصل، فصل مهمی است.
مقید را تقسیم کردهاند به دو قسم: متصل، و منفصل. ما هم در دو مقام بحث میکنیم.
المقام الاول: فی المقید المتصل
آن مقداری که متعارف است، مقید متصل را به چهار صورت تقسیم کردهاند:
صورت اول: یک جمله
صورت اول این است که مطلق ما و قید ما در یک جمله آمده. این صورت اول، خودش دو مثال دارد:
مثال اول: توصیف
اگر مولا بگوید: «أکرم الفقیر العادل»، قید ما و مطلق ما، در یک جمله قرارگرفتهاست.
مثال دوم: استثناء
تارتاً به صورت استثناء در یک جمله ذکرمیشود: «أکرم الفقیر إلا الفاسق».
در این صورت، چه در مثال اول و چه در مثال دوم، هیچ نزاعی نیست که «الفقیر»، هیچ ظهوری در اطلاق برایش منعقد نمیشود؛ در این مثال فقط یک ظهور تقییدی داریم در وجوب اکرام فقیر غیرفاسق.
تنها اختلاف، در اینجاست که در مثال «أکرم الفقیر العادل» آیا (به خاطر تقیید) اطلاق نداریم؟ یا اصلاً اطلاقی منعقدنمیشود؟ این نزاع برمیگردد به این که «در «أکرم الفقیر العادل» یک مفهوم داریم یا دو مفهوم؟»؛ مشهور قائلند که دو مفهوم داریم که بینشان نسبت ناقصه وجود دارد. طبق این نظر اطلاق منعقد نمیشود. اما اگر گفتیم: «یک مفهوم داریم»، اصلاً مطلق نداریم، نه این که لفظ مطلق داریم ولی اطلاق برای آن منعقدنشده. به نظر ما در مثال «أکرم الفقیر الا الفاسق» اطلاق نداریم، در مثال «أکرم الفقیر العادل» مطلق نداریم.
اشکال: برای شکلگرفتن ظهور مگر نباید صبرکنیم تا کلام متکلم تمام بشود؟! پس حتی اگر قائل به دو مفهوم بشویم، ظهور اطلاقی نداریم؛ چون باید صبرکنیم تا کلام تمام بشود تا ظهور شکل بگیرد.
پاسخ: این ظهور که باید صبرکنیم تا کلام تمام بشود، ظهور تصدیقی است. این ظهور که ما میگوییم: «طبق مبنای مشهور لفظ مطلق داریم»، ظهور تصوری است. بعد که کلام تمام شد، به خاطر قید «الفاسق» ظهور تصدیقی اطلاقی منعقدنمیشود.
صورت دوم: قید در جملة دوم است
قید در جملة دوم آمده؛ وقتی که جملة دوم ناظر به جملة اول و برای تفسیر جملة اول است، اصطلاحاً میگوییم: در جملة دوم قید آمده. ولی اگر جملة دوم تفسیر جملة اول نباشد، اصطلاحاً میگوییم: در جملة دوم مقید آمده.
مثلاً فرموده: «أکرم الفقیر و لیکن الفقیر عادلاً». در اینجا هم اشکالی نیست که برای «الفقیر» در جملة اول اطلاقی منعقدنمیشود؛ به جهت این که اطلاق ظهور تصدیقی است، ظهور تصدیقی صبرمیکند تا خطاب تمام بشود. لذا وقتی که «أکرم الفقیر» گفت، جمله تمام شده، اما خطاب هنوز تمام نشدهاست. بعد که میگوید: «و لیکن الفقیر عادلا»، میفهمد که مراد از فقیر در جملة اول، خصوص افراد فقیر عادل است.
صورت سوم: مقید در جملة دوم است و اخص مطلق است
صورت سوم این است که ما دو جمله داریم: مطلق در جملة اول است، و مقید (نه قید) در جملة دوم است و اخص مطلق است. مثلاً گفته: «أکرم الفقیر، و لاتکرم الفقیر الفاسق.». صورت سوم، عین صورت دوم است؛ که مانع انعقاد اطلاق برای «الفقیر» در جملة اول میشود. در هر دو صورت، ظهور «الفقیر»، در اطلاق نیست، ظهورش در مقید است؛ یعنی ظهورش در افراد «فقیر عادل» است به قرینة این که در جملة دوم ذکرشدهاست.
صورت چهارم: مقید در جملة دوم است و اخص منوجه است
مقید در جملة دوم ذکرشده، اما مقید ما نسبت به مطلق، اخصمنوجه است نه اخص مطلق، مثل «اکرم الفقیر و لاتکرم الفاسق».
محل نزاع: بررسی وضعیت عنوان مطلق
گویا در مسأله اختلافی نباشد که «الفقیر» ظهور اطلاقی نداشته و اطلاق منعقدنمیشود، با این حال (که اختلافی نیست) این را در مدعای اول اثبات میکنیم. اختلاف، در این است که: آیا ظهور در مقید دارد و مجمل است؟ یا شقّ سوم است که نه مقید است و نه مجمل؟
مدعای اول: ظهور اطلاقی ندارد
دعوای اول این است که مطلق مثل «الفقیر» اصلاً ظهور اطلاقی ندارد. چرا؟ فرض کنید مولا میگوید: «أکرم الفقیر و لاتکرم الفاسق». «الفاسق»، یا ظهورش مطلق است یا مقید است.
اگر ظهور «الفاسق» مطلق باشد یعنی چه فقیر باشد و چه غنی باشد، در این صورت ظهور «الفقیر» هم نهایتش این است که مطلق است و با هم تعارض میکنند و لذا چون متصل است ظهورش در اطلاق منعقدنمیشود.
اگر «الفاسق» ظهور دارد در «فاسق فقیر»، در این صورت ظهور «الفقیر» نمیتواند در «مطلق» باشد.
پس این واضح است که «الفاسق» هر ظهوری داشته باشد، «الفقیر» ظهور اطلاقی ندارد که هم شامل فقیر عادل بشود و هم شامل فقیر فاسق بشود. این که مفروغعنه شد، پس کلمة فقیر ظهور اطلاقی ندارد.
مدعای دوم: ظاهر در تقیید است؟ یا مجمل است؟ یا شقّ ثالثی است؟
مدعای دوم این است که: حالا که ظهور اطلاقی ندارد، آیا ظهور دارد در تقیید؟ یا مجمل است؟ یا شقّ ثالثی است؟
مشهور: یا مجمل است یا ظاهر است در مقید
در حکمت، هر شیئی که تقسیم به سلب و ایجاب بشود (یا هست یا نیست)، حصرش عقلی است؛ مثلاً زید، یا عالم است یا عالم نیست. اصولیین از همین ضابطه استفاده کردهاند و گفتهاند: یک لفظ، یا ظهور دارد یا ندارد، اگر دارد ظاهر است، و اگر ندارد، مجمل است؛ چون حدوسطی نداریم.
بله؛ گاهی وقتها من بیاطلاع هستم؛ نمیدانم که: «در نزد عرف، آیا این عنوان ظهور دارد یا ندارد؟»، این شقّ سومی نیست؛ چون بالاخره عرفاً یا ظهور دارد یا ندارد.
مشهور گفتهاند: این که «آیا «الفقیر» ظهور تقییدی دارد یا مجمل است؟»، تابعی است از ظهور «الفاسق»؛ اگر «الفاسق» ظهوری داشته باشد در مطلق، «الفقیر» مجمل است. اگر ظهور داشته باشد در مقید، «الفقیر» هم ظهور در مقید دارد. پس اجمال یا ظهور «الفقیر»، منوط به ظهور «الفاسق» است؛ چون در متعارف محاورات عرفی، قرینه را بعد میآورند.
پس بنابراین وقتی میگوییم: «أکرم الفقیر و لاتکرم الفاسق»، اگر قرار بر قرینیت باشد، بعدی بر قبلی قرینه است.
مختار
ما دو تا حرف داریم:
مطلب اول: ممکن است مردد باشد
یک حرفمان این است که ما یک حالت سومی همداریم که نه ظهور است و نه اجمال، برای این که اسمش فرق داشته باشد، اسمش را گذاشتهایم: «تردید» یا «مردَّد».
در ضمن یک مثال توضیحش بدهم؛ در حکمت میگفتند: حالات نفسانی خودمان چون به علم حضوری به آنها میرسیم، هیچوقت تردید در آنها برای ما حاصل نمیشود. ممکن است من تردیدکنم در این که: «آیا زید احساس درد دارد یا نه؟»، اما نسبت به خودم هیچ شکی ندارم که یا احساس شادی دارم یا ندارم.
اصولیین اشکال کردهاند که ما در حالات نفسانی هم دچار تردید میشویم. مثلاً «شک» احتمال مساوی است و «ظن» احتمال راجح است؛ احتمال این که امروز باران ببارد، اگر در افق نفس من مساوی بود با این که باران نبارد، من نسبت به بارانباریدن شک دارم. اگر این احتمال مرجوح بود، وهم دارم. و اگر راجح بود، ظنّ دارم. اصولیین گفتند: ما خیلی وقتها یک چیزی را احتمال میدهیم ولی نمیدانیم: «احتمال، ما مساوی است یا راجح است؟»، یا حتی گاهی نمیدانیم: «راجح است یا مرج؟»؛ مثلاً میگوییم: «احتمال عدالت زید را میدهم، اما خودم نمیدانم این احتمال، راجح است یا مرجوح!».
عین این مطلب را ما در ظهور هم گفتهایم؛ عین همین حادثهای که در مثال بارانباریدن برای من ممکن است اتفاق بیفتد، برای عرف هم ممکن است در ظهورات اتفاق بیفتد؛ یعنی ممکن است خود عرف هم نداند که: «عنوان «الفقیر» ظهور در مطلق دارد یا ندارد؟».
البته حکم مردد با مجمل، یک چیز است.
مشهور میگفتند: لفظ مطلق، در نزد عرف، یا ظهور دارد یا مجمل است. مختار ما این است که حالت سومی هم هست: یا ظهور دارد یا مجمل است، یا مردد است؛ یعنی خود عرف هم نمیداند که: «ظهور در اطلاق دارد یا نه؟». در «مجمل» عدم ظهور معلوم است، در «ظاهر» ظهور معلوم است، اما در «مردَّد» ظهور یا عدم ظهورش واقعی است؛ برای خود عرف هم نامعین است.
این، مطلب اول.