درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
95/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید (فصل دوم: مقدمات حکمت / تنبیه پنجم: الفاظ مطلق / اسم جنس نکره)
خلاصه مباحث گذشته:
در تنبیهات «مقدمات حکمت» تنبیه پنجم «فی الفاظ المطلق» بودیم. «علامت» را گفتیم، گفتیم: اسم، یا معنای خاص است یا معنای عام، معنای خاص را هم بحث کردیم. در معنای عام، اسم جنس نکره را گفتیم؛ که اگر محکی مردد باشد، قابلیت اطلاق دارد. ذیل اسم جنس نکره دو مطلب گفتیم، مطلب دوم این بود که وقتی میگوییم: «أکرم رجلاً» و «لاتکرم رجلاً». فرق این دو از کجا ناشی میشود که اولی بدلی است ودومی استغراقی؟ «بدلی است» یعنی یک وجوب بیشتر نداریم، «استغراقی است» یعنی به عدد افراد رجل حرمت داریم.
نظریة شهیدصدر: تنوین و قرینة خارجیه
مرحوم آقای صدر در کتاب دروس ج2 ص269 فرمودهاند: این که اطلاق در «رجلاً» بدلی است را از تنوین استفاده میکنیم؛ تنوین است که دلالت بر وحدت میکند. اما این که «رجلاً» اطلاقش در مثال دوم «استغراقی است» را از صیاغت خارجیه (یعنی قرینة خارجیه) استفاده میکنیم. و آن قرینه این است که مفسده در نواهی انحلالی است؛ اگر کذب مفسده دارد، افراد کذب مفسده دارد. اگر ربا مفسده دارد، هر فرد از ربا مفسده دارد. از این صیاغت خارجیه و قرینه است که استفاده میکنیم در آنجا اطلاق استغراقی است.
مختار: محکی
با این فرمایش ایشان موافق نیستیم؛ ما بدلیت و استغراقیت را دائماً مرتبط میکنیم با محکی و مشارٌإلیه یک عنوان؛ گاهی محکی و مشارإلیه یک عنوان، افراد است و گاهی فرد مردد. در «أکرم رجلاً» مشارإلیه فرد مردَّد است؛ اشاره به یک فرد مردد از رجال میکند.
صرف وحدت (که طبق نظریة مرحوم آقای صدر از تنوین فهمیده میشود) کافی نیست برای بدلیت؛ شاهدش «أکرم عالما» است که بر همة علما تطبیق میکند.
اما در «لاتکرم رجلا» اگر مشارإلیه رجلاً را بخواهیم افراد قراردهیم، با نحوة تعبیر «رجلاً» تناسب ندارد؛ وجدان عرفی و لغوی ما میگوید: «رجلاً» در «لاتکرم رجلاً» هم فرد مردد است. پس چطور انحلالی شدیم؟ چون ارتکاز عرفی ما این است که فرد مردد است، اما آن را وسیله و مرآتی قرار داده برای نگاه به جمیع افراد رجل. پس محکی در «لاتکرم رجلاً» فرد مردد است، ولی خود این «فرد مردد» موضوعیت ندارد؛ اگر فرد مردد موضوعیت داشت، یعنی فقط باید روی یک رجل این را پیاده میکردیم. پس فرد مردد موضوعیت ندارد، بلکه مرآت و محکی است برای تمام افراد. پس ما محکی در محکی داریم؛ محکی اول ما فرد مردد است، محکی دوم تمامالافراد است.
اشکال: مگر فرد مردد ممکن است مرآت برای تمام افراد بشود؟
پاسخ: فرد مردد، قابلیت انطباق بر جمیع افراد را دارد. شاهدش اینجاست که بگوییم: «یک نفر از این صد نفر عالم، انسان است.»؛ این جمله حتی اگر عرفی نباشد و اگر مفهومش را کار نداشته باشیم، منطوقش به لحاظ منطقی صحیح است. پس اینطور نیست که وحدتی که از تنوین میفهمیم، کافی باشد برای «بدلیت».
امکان ندارد مشارٌإلیه انحلال نداشته باشد ولی تکلیف متعدد باشد. همیشه حکم روی محکی میرود پس به تعدد محکی متعدد میشود.
پس اگر محکی فرد مردد یا افراد مردد (مثل «أکرم رجالاً») باشد، قابلیت اتصاف به اطلاق دارد.
هذا تمام الکلام در اسم جنس نکره.
اسم جنس معرفه
برای این که اسم جنسی را معرفه کنند، سه طریق داریم: ال، اضافه، توصیف.
معرفه به «الـ»
موضوعله «الـ»
در معرَّف به «الـ» بحث شده که: «این «الـ» برای چی وضع شده؟»، مختار ما این است که وضع شده برای اشاره. لکن این مشارٌإلیه «الـ»، تارتاً خود معناست، تارتاً فرد معین است، تارتاً افراد است، و تارتاً موارد دیگری است. لکن وضع «الـ» بالعلامیت است؛ به این معنی که با «الـ» و «مدخول»، معاً اشاره میکنیم.
ادعاشده که یک «الـ»ی هم داریم به نام «الـ تزیین» که فقط برای زیبایی در لفظ آورده میشود؛ مثلاً در «الحسن» نیازی به «الـ» نیست؛ چون «حسن» خودش معرفه است، پس این «الـ» برای تزیین است.
اگر واقعاً «الـ» برای «زینت» داشته باشیم، از محل بحث خارج است. اما بقیة معانی «الـ» را به معنای واحدِ اشاره برمیگردانیم؛ که مجموعة «الـ» و «مدخولش» به محکی اشاره میکند.
این که میگوییم: «یکی از ادات تعریف، «الـ» است.»، معنیاش این است که در اشاره یک نحوه تعیین افتادهاست. فرد معینی را اشاره نمیکنید، اما در اشاره یک نحوه تعیّن افتادهاست، لذا معرفه میشود.
تفاوت «اسم جنس» با «علم جنس»
در زبان عربی یک لغتی داریم که علم جنس است؛ یعنی اسم قرارش دادهاند برای جنس. چرا به آن میگویند: «علم»؟ چون معرفه است و اسم برای یک معنای معرفه قرارش دادهاند. چرا میگویند: «جنس»؟ چون معنای موضوعله، جنس است. لذا به آن میگویند: «علم جنس». مثلاً برای اسد «اسامه» علامت شده، برای عقرب «ام عَریَط» وضع شده. علم جنس اولاً بر فرد معین دلالت نمیکند بلکه بر جنس دلالت میکند ثانیاً عرب با اینها معاملة معرفه میکند.
فرق بین «اسم جنس» و «علم جنس» چیست؟ وجدان لغوی ما، بین این دو تا فرق میبیند؛ میتوانیم به یک اسدی اشاره کنیم و بگوییم: «هذا اسدٌ»، اما غلط است به یک حیوان مفترس اشاره کنیم و بگوییم: «هذا اسامة»، همین نشان میدهد که در معنا باید تفاوت داشته باشند و به همین خاطر است که کاربردش در محاوره و گفتگو متفاوت است. ما از کسانی هستیم که قائلاند: «علم جنس، وضع شده برای ذات و طبیعت»؛ یعنی اسامه مرادف میشود با «اسد»ی که به ذات و طبیعت اسد اشاره میکند نه به افرادش. این مختار ما هم دلیلی ندارد؛ بر اساس ارتکاز ماست.
معرَّف به اضافه و توصیف
مشهور: دو مفهوم داریم
در «رجل طویل» و «کتاب زید» آیا دو مفهوم در ذهن داریم؟ یا یک مفهوم در ذهن داریم؟ مشهور قائلند که در اضافه و توصیف، ما دائماً دو تا مفهوم داریم؛ دو معنا یا صورت معنا به ذهن میآید: صورت کتاب، و صورت زید، صورت رجل و صورت طویل.
شهیدصدر: یک مفهوم داریم
مرحوم آقای صدر قائل است که ما یک مفهوم بیشتر نداریم؛ یعنی مفهوم «کتاب زید» در ذهن سامع، یک مفهوم بیشتر نیست که این مفهوم، نه مفهوم زید است و نه مفهوم کتاب است، بلکه یک مفهوم ثالثی است.
نحوة معرفهشدن در اثر اضافه یا توصیف
اسم جنس نکره، در ادبیات وقتی معرفه میشود که به معرفه اضافه بشود. اما مناط معرفهشدن در علم «اصول»، تضییق در اثر اضافه و توصیف است، پس «کتاب رجل» هم در علم اصول معرفه است. لذا اگر توصیفی باشد که هیچ تضیقی ایجادنکند، از بحث خارج است؛ مثل «کتاب مؤلف» یا «رجل مذکر»، اینچنین توصیف یا اضافهای از محل بحث خارج است؛ چون هیچ تضیّقی یجادنشدهاست.
روی نظر مشهور، برای معرفهشدن اسم جنس در اثر اضافه یا توصیف، مفهوم «کتاب» عوض نمیشود، اما با توجه به این نسبت، مفهومی پیدامیکند که بر تمام افراد کتاب صدق نمیکند، بلکه بخشی از مصادیق کتاب است.
در اضافه، همیشه مضاف مضیَّق میشود؛ لذا در «کتاب رجل» هم فقط «کتاب» مضیق و درنتیجه معرفه میشود.
روی نظر مرحوم آقای صدر، مفهوم ثالثی پیدامیکنیم که مفهوم «کتاب» نیست، اما پارهای از مصادیق کتاب را پیدامیکند؛ یعنی مفهوم «کتاب زید» مصادیقش دائماً بخشی از مصادیق «کتاب» است.
ما هم موافق با مرحوم آقای صدر هستیم نه تابع ایشان؛ ما هم تکمفهومی هستیم، اما به یک بیان دیگری که خیلی فرق میکند.[1] ما هم قائل به یک مدلول واحد هستیم که به لحاظ «کتاب» اضیق است.
پس ما با اسم جنس معرف به «الـ» و معرف به «اضافه» یا «توصیف» آشنا شدیم. فردا إنشاءالله راجع به ااتصاف و عدم اتصافش به اطلاق صحبت میکنیم؛ که کجا متصف به اطلاق میشود و کجا متصف به اطلاق نمیشود؟