درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
95/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید (مقدمات حکمت / تنبیه اول / نکتهی سوم / مختار در اطلاق اثباتی و ثبوتی)
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما، در اطلاق اثباتی و اطلاق ثبوتی بود. مشهور، اطلاق اثباتی را بردهبودند روی مقام لفظ و دلالت، و اطلاق ثبوتی را بردهبودند روی مقام اراده و اشتیاق. پس ممکن است در مقام خطاب، اطلاق باشد و لذا موضوع، طبیعی فقیر باشد، اما در مقام اراده و شوق، اطلاقی نباشد و موضوع حصهای از فقیر باشد مثلاً فقیر عادل.
ما قبول نکردیم، دیروز توضیح دادم که چرا نمیشود به این فرمایش ملتزم شد. ما مقام اثبات را برمیگردانیم به مقام «انشاءالطلب»، و مقام ثبوت را برمیگردانیم به مقام «طلب انشائی».
مختار[1]
توضیح چهار اصطلاح
برای توضیح مقصود خودم، باید چهار واژه را دوباره معناکنم. و بعد فارق بین «طلب انشائی» با «انشاءالطلب» را بگویم. هر وقت میگویم: «طلب»، مرادم طلب انشائی است، نه طلب نفسانی.
1- انشاء
در حقیقتِ «انشاء» دو نظریه هست: یکی ایجادالمعنی باللفظ، و دیگری اعتبار و ابراز. ما تابع مشهوریم؛ که انشاء «ایجاد المعنی باللفظ» است؛ یعنی یک معنایی را با لفظ در خارج ایجادکنیم.
2- انشاء الطلب
انشاء الطلب، ایجاد الطلب باللفظ است.
3- طلب
الطلب، هو السعی نحو المقصود.
4- طلب انشائی
طلب انشائی، یعنی الانشاء الذی یکون مصداقا للطلب.
فارغ بین انشاء الطلب و طلب انشائی
در یک مثال توضیح میدهم که انشاء الطلب، اعم از طلب انشائی است؛ آن «انشاءالطلب»هایی که سعی نحوالمقصود نیست، طلب نیست؛ مثلاً من اگر به یک دیوار بگویم: «صل»، انشاءالطلب هست، ولی طلب نیست. چون طلب سعی نحو المقصود است، در حالی که من با این حرفم هیچ سعیای برای رسیدن به مقصودم نکردهام. اما اگر به زید گفتم: «صل»، این فعل من، علاوه بر این که انشاءالطلب است، مصداق طلب انشائی هست.
اشکال: چطور ممکن است طلب را انشاء کنیم اما مصداق طلب نباشد؟!
پاسخ استاد: ما یک ذاتالطلب داریم، یک اتصاف ذات به طلبیت را داریم. چرا انشاءالطلب است؟ چون ذات طلبیت را ایجادکردهام، اما طلب نیست چون فاقد اتصاف به طلبیت است؛ چون سعی نحوالمقصود نیست. انشاءالطلب، یعنی ذاتُالطلب ایجادبشود و اتصافش بعد ایجادبشود. اگر به زید بگویم: «صل یوم الجمعة» انشاءالطلب است؛ چون قابلیت دارد که در روز جمعه متصف بشود به طلب، اما اتصافش به «طلب» روز جمعه است. لذا این انشاء من، وقتی آن را تلفظ میکنم، فقط انشاءالطلب است ولی طلب نیست، روز جمعه که متصف به طلبیت میشود مصداق طلب میشود. اگر زید روز پنجشنبه فوت کند، من انشاءالطلب کردهام چون قابلیت داشته که متصف به طلبیت بشود. در امر به دیوار هم امر من قابلیت دارد که متصف به طلبیت بشود، مشکل از دیوار است که شعور ندارد.
سؤال: آیا انشائی داریم که قابلیت طلبشدن نداشته باشد؟
پاسخ: بله؛ مثلاً بدون این که به کسی بگویم، بگویم: «صل». وقتی میدانم کسی از این حرف منبعث نمیشود، پس با این حرف درواقع قصد طلبکردن نداشتهام و لذا این حرفم مصداق سعی نحوالمقصود نبودهاست. این انشاء، در حد یک طلب وهمی است. اما دیوار این قابلیت را دارد که اگر شعور داشته باشد، این انشاء میتواند باعثش بشود. اگر هم چنین قابلیتی نداشته باشد، طلب موهوم است.
اشکال: پس شارع طلبی از زید که نمازنمیخواند ندارد؛ چون میداند که منبعث نمیشود.
پاسخ: این کلام، قابلیت باعثیت را دارد، دانستن من، این قابلیت را از بین نمیبرد. مثل این است که من میدانم این دانه قبل از این که سیب بشود، کرمی آن را میخورد، اما این علم من باعث نمیشود که این دانه قابلیت سیبشدن را نداشته باشد. آیا خود این، واقعاً طلب هست یا نیست؟ انشاءالطلب است، لکن مهم این است که ما اگر مقصودمان فقط امکان (به معنای احتمال) انبعاث باشد، اینجا امکان انبعاث هست. بستگی دارد به این که در سعی نحو المقصود مقصود را ببریم در جایی که «احتمال انبعاث» است، یا ببریم در جایی که «امکان انبعاث» است؛ در زید عاصی احتمال انبعاث نیست ولی امکان انبعاث هست. به نظر میرسد معنای عرفیاش «امکان انبعاث» باشد نه «احتمال انبعاث».
پس انشاء طلب، اعم است از خود طلب انشائی. لذا برای مثال اگر کسی به زید گفت: «روز جمعه نمازبخوان»، ما اینجا انشاءالطلب داریم، ولی این انشاء، طلب انشائی نیست، بلکه در روز جمعه متصف به طلب میشود.
اطلاق در مقام «اثبات» یا «انشاءالطلب»
ما یک اطلاقی در انشاءالطلب داریم، و یک اطلاقی هم در طلب انشائی داریم. اطلاق در انشاء، فقط دائرمدار ذکر و عدم ذکر قرینه است. اگر گفتید: «أکرم الفقیر»، در مرحلة «انشاء» موضوع شما عنوان و طبیعی «فقیر» است نه «فقیر عادل».
اطلاق در مقام «ثبوت» یا «طلب انشائی»
طلب انشائی، فقط دائرمدار انشاء و ابراز نیست، یکی از مقوّماتش «قصد» است؛ چون تلفظ مهم نیست، بلکه آنچه که به این عنوان قصدمیکنید مهم است. اگر در مقام «طلب» صلات مع الوضوء را قصدکردید ولی در مقام «انشاء» ابرازنکردید، موضوعش در انشاء فقط عنوان «صلات» است. اگر از فقیر فقط «فقیر عادل» را قصدکردید اما در مقام «انشاء» ابرازنکردید، موضوعش در مقام انشاء فقط عنوان «فقیر» است. اگر مولا در مقام انشاء گفت: «أکرم الفقیر» ولی قصدش فقیر عادل بود اما ابرازنکرد، موضوعش در مقام «انشاء» فقیر است اما مطلوبش در مقام «طلب انشائی» به «فقیر عادل» تعلق گرفته؛ چون «طلب» از عناوین قصدیه است. راهرفتن من به سمت در یا به سمت بخاری فرقی ندارد، اما این مشی من، طلب چیست؟ طلب «سدّ باب» است یا طلب «خاموشکردن بخاری» است؟ قصد من هر چیزی که باشد، این راهرفتن من، مصداق طلب همان چیز است. اگر کسی به درس میرود نه برای یادگرفتن، بلکه فقط برای این که از خنکی هوای مدرس استفاده کند، این شخص «طالب علم» نیست.
طریق کشف مقام اثبات و مقام ثبوت
ما از مقام «اثبات»، مقام «ثبوت» را کشف میکنیم، و این کشف، ممکن است درست باشد ممکن است غلط باشد. اگر خود مولا در جلسة بعدی گفت: «لاتکرم الفقیر الفاسق»، آن ظهوری که کاشف از ظهور بود، در سیرة عقلا تا الآن حجت بود، از الآن به بعد «حجیت» ندارد. در اینجا دو ظهور داریم: ظهور خطاب اول که میگفت: «مطلوب مولا، طبیعی صلات است نه صلات مع الوضوء»، ظهور خطاب دوم که میگوید: «مطلوب مولا، صلات مع الوضوء است.». در سیرة عقلا، به ظهور دوم اخذمیکنند و ظهور اول حجت نیست.
مثل این است که شخص غیرثقهای به شما بگوید که: «این آب، پاک است.»، و یک ثقهای بگوید: «این آب، نجس است.»، ما دو خبر داریم بر طهارت و نجاست این آب، و خبری که میگوید: «پاک است»، حجت نیست. و خبری که میگوید: «نجس است»، حجت است و من باید به همان اخذکنم. اینجا معارضهای بین این دو خبر نیست.
داستان ظهور این است؛ خطاب اول میگوید: «مطلوب به طلب انشائی مولا، طبیعی صلات است.»، و خطاب دوم میگوید: «مطلوب به طلب انشائی مولا، صلات مع الوضوء است.». به نفس خطاب اول، اطلاق شکل میگیرد، و به محض رسیدن خطاب دوم، حجیت اطلاق زائل شده و میگوییم: «طلب نفسانی مولا، حصه است.». این سیره از کجا ناشی میشود؟ یک رویهای بین عقلا هست که در ابتدا مطلق صحبت میکنند بعد قیدش را میگویند.
برای اطلاق در مقام اثبات، فقط کافی است قرینهای در مقام «انشاء» نباشد. اما اگر بخواهم از این اطلاق اثباتی کشف کنم اطلاق ثبوتی را، مقدمة اول هم لازم است که متکلم در مقام بیان است. پس برای اطلاق اثباتی، عدمالقرینه کافی است. اما برای اطلاق ثبوتی، مقدمة اول هم لازم است.
آنچه که در باب مولا و عبد برای ما مهم است، انشاءالطلب و مقام اثبات نیست، بلکه طلب انشائی و مقام ثبوت است. و ما برای کشف طلب انشائی مولا، هر دو مقدمه از مقدمات حکمت را نیاز داریم؛ مقدمة دوم (عدم وجود قرینه) را به کار میگیریم تا اطلاق اثباتی اثبات بشود. آنگاه مقدمة اول (که متکلم در مقام بیان بوده) به علاوة اطلاق اثباتی که معلول مقدمة دوم (عدم وجود قرینه) است، ما را به اطلاق ثبوتی میرساند که همان طلب انشائی است. اهمیت اطلاق اثباتی فقط به این خاطر است که کاشف از اطلاق ثبوتی است.
در کلام مشهور، بین انشاءالطلب و طلب انشائی تفکیک نشدهبود.
معقولیت تخصیص در مقام ثبوت
یک معضلهای که در سابق داشتیم حل میشود؛ ما در سابق میگفتیم: «اطلاق و تقییید در خطاب تشریع ممکن نیست؛ اگر به خطاب تشریع گفت: «صل» فردا به خطاب تشریع گفت: «لاتصل»، این نسخ است.». این بیانی که اخیراً به ذهنمان رسیده و عرض کردم که مقام ثبوت برمیگردد به مقام «طلب انشائی» است و مقام اثبات برمیگردد به مقام «انشاءالطلب» است، طبق این بیان، در خطابات تشریعی هم تخصیص و تقیید ممکن است، لازم نیست به نسخ برگردد. اگر مولا در خطاب تشریعی دیروز به من گفت: «صلّ» اگرچه قصدش صلات مع الوضوء بود، از مقام اثبات کشف میکنم که طلب انشائی مولا به طبیعی صلات تعلق گرفته. اگر امروز گفت: «ولتکن الصلات مع الوضوء»، چون این کلام مولا مبرز طلب انشائی است، کشف میکند که متعلَّق طلب انشائی حصهای از صلات است. و این ظهور، بر من حجت است و ظهور قبلی بر من حجت نیست، پس الآن کشف میکنم که طلب انشائی، از اول به «طبیعی» تعلق نگرفته بود، فقط اثباتاً دلیلی داشتم که ظهور داشت در این که طلب به طبیعی تعلق گرفته. این، تخصیص در مقام «ثبوت» است. البته نمیخواهم بگویم: «حتماً تخصیص است و نسخ نیست»، میخواهم معقولیت تخصیص در مقام ثبوت را تصویرکنم.
عام هم به مقدمات حکمت نیاز دارد
سؤال: در عام هم باید ببینیم: این دو مقدمه هست یا نه؟
پاسخ: به نظر ما، در عموم هم مقدمات حکمت لازم است. با این تفاوت که ظهور، چون تصدیق است، تشکیکبردار است، به خلاف تصور که تشکیکبردار نیست؛ بالای پنجاهدرصد تصدیق است، بین پنجاهدرصد تا صددردصد بینهایت درجه داریم. لکن ظهور عام، به مراتب اقوی است نسبت به ظهور مطلق؛ چون ظهور، تصدیق است. و تصدیق، مثل نور، مشکِّک و ذومراتب است.
انشاءالله یکشنبه 14محرم واردمیشویم در تنبیه ثانی.