درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

95/06/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث پنجم: مطلق و مقید (فصل اول / جهت ثانیه / انحاء لحاظ ماهیت)

خلاصه مباحث گذشته:

گفتیم: ماهیت» در السنة علما به چهار معنا اطلاق می‌شود، و مراد ما «معنا» است اعم از این که خاص باشد یا عم؛ یعنی اگر بخواهیم معنایی را تصورکنیم، انحاء تصور و لحاظ آن معنا، به چند نحو است؟

 

انحاء لحاظ ماهیت

ما اگر بخواهیم ماهیتی را در ذهن تصورکنیم، از سه حال خارج نیست:

اول: خود ماهیت را تصورکنیم بدون این که وصفی را برای آن ماهیت درنظربگیریم.

دوم و سوم: اگر وصفی برای ماهیت در نظربگیریم، آن وصف، یا وجودی است یا عدمی.

تطبیق در یک مثال

ماهیت و معنای «انسان» را در نظر بگیرید؛ وقتی من می‌خواهم انسان را تصورکنم، سه جور می‌توانم تصورکنم:

قسم اول: لابشرط قسمی

فقط معنای «حیوان ناطق» را به ذهن بیاورم و در مرحلة «تصور» فقط همین ذات را تصورکنم بدون هیچ قید و وصفی.

قسم دوم: بشرط شیء

این انسان را تصورکنم با یک وصفی که به آن ضمیمه کرده‌ام؛ مثل «الانسان العالم».

ما در مرتبة تخیل، ذهن ما این قدرت را دارد که تصاویری که می‌بیند را می‌تواند هر طور که دوست دارد، دستکاری کند. مثلاً شما می‌توانید تصویر زید که عینک ندارد و عمامه‌اش سیاه است را به ذهن بیاورید در حالی که عمامه‌اش سفید است و عینک هم دارد. ذهن ما، همین کار را در ناحیة مفهوم و صورت معنا هم می‌تواند انجام دهد؛ مثال اضافه‌کردن عینک به تصویر زید در ذهن، مثال اضافه‌کردن «علم» است به «صورت انسان» در ذهن. پس ذهن می‌تواند معنای انسان را تصورکند، و یک قیدی را هم کنار او قراردهد. در این صورت، صورت «الانسان» در ذهن هست، به علاوة «العالم».

قسم سوم: بشرط‌لا

قسم سوم، این است که ماهیت «انسان» را با لحاظ یک وصف عدمی درنظربگیریم. این قسم، همان قسم دوم است، بر اساس نکته‌ای که در حکمت بوده، قسم سومی شمرده شده. اگر در اصول می‌خواستیم این تقسیم‌بندی را انجام بدهیم، فقط دو قسمش می‌کردیم.

خلاصة سه قسم

پس یا معنا و ماهیت را بدون وصف و قید تصور می‌کنیم، یا تصورش می‌کنیم با وصفی که در ذهن برای آن معنای متصوَّر آورده‌ایم، و این وصف، یا وجودی است یا عدمی. اگر وجودی باشد، قسم دوم است، و اگر عدمی باشد، قسم سوم است. این تقسیم، عقلی و ثنائی است. این سه قسم، انحاء تصور ما از ماهیت است. قسم اول، ماهیت لابشرط قسمی است. قسم دوم، ماهیت بشرط شیء است. و قسم سوم، ماهیت بشرط‌لا است. پس بنابراین ما یک ماهیت را سه جور می‌توانیم تصورکنیم.

چند نکته

1- لازم نیست معنای متصوَّر مصداق داشته باشد

لازم نیست که آنچه تصورمی‌کنید، معقول باشد؛ می‌توانید تصورکنید «الانسان غیر المخلوق»، حتی می‌توانید تصورکنید «الانسان الخالق للبارئ تعالی»، یا «الانسان الذی لیس بانسان»، یا «المثلث المربع»[1] با این که این مفهوم در خارج مصداق ندارد؛ این لفظ را می‌توانیم تصورکنیم، ولی تصویر نمی‌توانیم بکنیم، الفاظ به تصویر نیاز ندارد.

2- وصف ماهیت در این بحث، باید خارج از ذات باشد

این وصف باید خارج از ذات باشد؛ «الانسان الناطق»، صرفاً لفظ است، نه این که بشرط‌شیء باشد.

3- این سه عنوان، ذهنی است[2]

این سه عنوان، لابشرط، بشرط شیء و بشرط لا، سه مفهوم ذهنی[3] است، نه این که ناظر به سه معنا یا سه ماهیت باشد. ماهیت لابشرط در خارج نداریم، بلکه فقط ذهنی است؛ یعنی ما بإزاء اینها فقط مفاهیم ذهنی داریم؛ چون بحث، در تصور و لحاظ است.

اصلاً در خارج هیچ ماهیت شخصی نداریم.

4- معقول اول و ثانی

یک بحثی آمده تحت عنوان معقول اول و ثانی، و برای معقول ثانی دو اصطلاح درست کرده‌اند: منطقی و فلسفی.

در حکمت

این اصطلاح، در حکمت خیلی پیچیده شده که: «مراد از این معقول اول و ثانی، دقیقاً چیست؟!»؛ تا جایی که مرحوم آقای صدر گفته: «معقول ثانی منطقی خطاست، و معقول ثانی فلسفی نامعقول است.»![4] اشکال آقای صدر همین بوده که اشتباه است که بگوییم: «نوع» از مفاهیم دیگر انتزاع شده.

یکی از کسانی که نسبتاً بهتر از بقیه توضیح و تشریح کرده، مرحوم لاهیجی است در «شوارق‌الالهام».

در اصول

اما اصولیین متأخر یک اصطلاحی درست کرده‌اند برای معقول اول و ثانی که خیلی اصطلاح خوبی است؛ گفته‌اند: هر مفهومی که در ذهن ما می‌آید، اگر ناظر به مفهوم باشد (یعنی مصداقش مفهوم باشد)، معقول ثانی است، و اگر اینطور نباشد، معقول اول است. چرا به مفهوم می‌گویند: «معقول»؟ چون در نظر اینها مفهوم عبارت است از «صورة الشیء عند العقل».

این، یک اصطلاح بسیار خوب و به‌جا و کارگشایی است، در کلمات آقای صدر هم زیاد به کار برده شده. در تعابیر اصولیین بوده، ولی کسی که خیلی خوب منقحش کرده، مرحوم آقای صدر است. مثلاً «نوع» معقول ثانی منطقی است، و معقول اولی اصولی است. «عدم» در اصول، معقول اول است؛ چون ناظر به یک مفهوم دیگر نیست. خیلی کاربرد خوبی در علوم دارد؛ خیلی بهتر از آن معقول ثانی فلسفی و منطقی است.

معقول ثانی اصولی، مثل کلی، جزئی، خود مفهوم، اینها ناظر به مفاهیم است.

این سه مفهوم، معقول اول اصولی است

این سه تصوری که ما از ماهیت داریم، هر سه معقول اول هستند، البته نسبت به آن چهار مفهومْ معقول اولی هستند؛ چرا که می‌شود یک معقول ثانی را به نحو لابشرط قسم لحاظ کنیم (مثل «کلّیِ تصورشده) و درنتیجه معقول ثانی اصولی باشد.[5]

قسم چهارم: لابشرط مقسمی

چهار مفهوم جدید

ذهن ما یک قدم دیگری برمی‌دارد و به خود این سه مفهوم نظرمی‌کند تا مفهومی درست کند که این سه مفهوم، مصداق آن مفهوم باشد. اینجاست که ذهن ما چهار مفهوم دیگر هم درست می‌کند؛ از هر یک از آن سه مفهوم، یک مفهوم دیگر انتزاع می‌کند، آنگاه مفهوم چهارمی درست می‌کند که هر سه مفهومی که از سه قسم لحاظ ماهیت انتزاع کرده، مصادق این مفهوم چهارم است. این چهار مفهوم، معقول ثانی اصولی است؛ چون از مفاهیم دیگر گرفته شده و مصداقش مفهوم است. این چهار مفهوم، عبارتند از:

مفهوم اول: المفهوم الخالی عن القید

از صورت «الانسان» می‌خواهیم مفهومی درست کنیم که مصداقش فقط «مفهوم انسان لابشرط» باشد: «مفهوم الانسان الخالی عن القید»، در حالی که «الخالی» وصف مفهوم است، نه وصف «الانسان». این مفهوم، از مفهوم «الانسان» (ماهیت لابشرط) انتزاع شده‌است و لذا معقول ثانی اصولی است.

مفهوم دوم: المفهوم المقید بالشرط الوجودی

می‌خواهیم از «ماهیت بشرط شیء» یک مفهومی بگیریم که مصداقش فقط همین مفهوم باشد: «مفهوم الانسان المقید بالعالم» که «المقید» وصف «مفهوم» است، نه وصف «الانسان».

مفهوم سوم: المفهوم المقید بالشرط العدمی

می‌خواهیم از «ماهیت بشرط لا» یک مفهومی بگیریم که مصداقش فقط همین مفهوم (ماهیت بشرط لا) باشد: «مفهوم الانسان المقید بغیر العالم» در حالی که «المقید» وصف مفهوم است. مصداق این مفهوم، فقط «ماهیت بشرط‌لا» است.

مفهوم چهارم: جامع سه مفهوم قبلی

مفهوم چهارم، «مفهوم الانسان» است؛ مصداق این مفهوم، فقط در ذهن است و سه مصداق دارد: مفهوم الانسان، مفهوم الانسان العالم، و مفهوم الانسان الغیر العالم. مصداق «مفهوم الانسان» من و شما نیستیم، بلکه همان ماهیت لابشرط و بشرط‌شیء و بشرط‌لا است.

قسم چهارم، لابشرط مقسمی است

پس ما چهار مفهوم پیداکردیم که معقول ثانی اصولی هستند؛ چون ناظر به سه مفهوم است. سه مفهوم اول، هر کدام را از یکی از مفاهیم قبلی انتزاع کردیم، و مفهوم چهارم را از این سه مفهوم انتزاع کردیم. از این چهار مفهوم، مفهوم اول و دوم و سوم اسم ندارد، اسم چهارمی، لابشرط مقسمی است.

برای این که قسم اول با قسم چهارم اشتباه نشود، اسم قسم اول را گذاشته‌ایم ماهیت لابشرط قسمی.

قسم چهارمی که آقای خوئی گفته

ما گفتیم: یک مفهوم را فقط سه جور می‌توان تصورکرد. آقای خوئی، از کسانی است که قائل است یک معنا را چهار جور می‌توانیم تصورکنیم. فردا ان‌شاءالله وارد کلام آقای خوئی می‌شویم: محاضرات:ج4،ص510 به بعد، محاضرات چهارجلدی که در موسوعة آقای خوئی چاپ شده.

 


[1] - همه می‌دانیم که «مثلث مربع» محال است. اما برای این که محمولِ «محال» را بر آن حمل کنیم، باید موضوع را تصورکنیم. پس در همین قضیه، ابتدا «مثلث مربع» را تصورمی‌کنیم سپس این حمل را انجام می‌دهیم. پس تصورش محال نیست، اگرچه تصویرسازی‌اش حتی در ذهن محال است. مقرر.
[2] - استاد این نکته را به عنوان اولین نکته فرمودند، و نکتة اول و دوم را در خلال درس و پاسخ به سؤالات فرمودند.
[3] - «ذهنی» قید توضیحی است؛ چون هر مفهومی ذهنی است.
[4] - بارها گفته‌ام که متکلمین خیلی سعی می‌کرده‌اند که کلمات حکما را نفی کنند ولی عموماً موفق نمی‌شده‌اند. منتقدین جدید خواسته‌اند به یک نحو دیگری نقدکنند؛ گفته‌اند: «این حرف‌ها که شما می‌زنید، بی‌معناست.»، این، یک نقدی است که راحت نمی‌شود جوابش داد. اشکال آقای صدر به معقول ثانی فلسفی هم از همین قبیل است.
[5] - این مطلب (که نسبت به آن چهار مفهوم، اولی است.) را استاد خارج از کلاس (در پاسخ به «کلیِ تصورشده) فرمودند.