درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

95/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادوات عموم/جمع محلی به «الـ» /مدلول هیئت جمع و مطلق بودن جمع محلی

خلاصه مباحث گذشته:

صحبت ما در ادوات عموم بود، به جمع محلی به لام رسیدیم. جماعتی فرموده‌اند: از الفاظ عام است؛ فقراء در «أکرم الفقراء» عام است. و بعضی فرموده‌اند: «مطلق است نه عام». گفتیم: در جهاتی بحث می‌کنیم؛ جهت اول، مدلول «الـ» بود. گفتیم: ال وضع شده برای اشاره؛ با این «ال» اشاره می‌کنیم به معنایی که عند المتکلم یا سامع مشخص است یا به نفس تکلم مشخص می‌شود.

جهت دوم، در مدلول هیئت جمع بود، با توجه به این که مدلول هیئت، مدلول حرفی است، لذا آنچه که ما در بحث «معانی حرفیه» گفتیم، باید راجع به «هیئت جمع» هم بگوییم. بحث امروز ما راجع به «مدلول هیئت جمع» است. روی مختار خودمان یک توضیحی بدهم راجع به مدلول هیئت جمع؛ که مثلاً مدلول هیئت «رجال» چیست؟

 

مدلول هیئت جمع

وضع بالعلامیه

ما از کسانی هستیم که گفتیم: در هر زبانی، مجموع الفاظی که در یک زبان داریم، دو دسته هستند: اسم و علامت. اسم، عبارت از لفظی است که نام است برای شیئی از اشیاء مثل انسان، شجر، حجر، و امثال ذلک. و الفاظی را داریم که علامت هستند مانند حروف، ضمائر، اسماء اشاره، هیئات، و مانند اِعراب.[1]

لزوم علامت برای مفاهمه

و زبان که یک وسیله‌ای است برای تفکر و مفاهمه، اگر این دو دسته از الفاظ را نداشته باشیم، اصلاً تفکر و مفاهمه امکان ندارد. هر لفظی که اسم و نام برای شیئی نیست، علامت است. لذا وضع را تقسیم کرده‌ایم به وضع بالتسمیه، و وضع بالعلامیه. اگر این دو وضع را نداشته باشیم، تفکر و مفاهمه اصلاً ممکن نیست. پس در دستگاه زبانی دائماً نیاز داریم که بخشی از آن اسماء باشند و بخشی از آن علائم باشند. این که بعضی اصولیین ادعاکرده‌اند در پاره‌ای از زبان‌ها اصلاً حروف نداشته‌ایم، امکان دارد به جای حروف، دائماً از هیئت استفاده می‌کرده‌اند. وگرنه امکان ندارد که تمام الفاظ یک زبان، اسم باشد.

وجدانی است که اگر فقط اسم داشته باشیم، یا فقط علامت داشته باشیم، مفاهمه ممکن نیست.

اسم‌سازی

علائم، نقش متفاوتی دارند؛ یکی از نقش‌های علائم، اسم‌سازی است. ما در یک زبان امکان ندارد بتوانیم برای تمام اشیائی که مورد نیاز ماست، اسم‌گذاری کنیم. مثلاً همین سلسلة اعداد، از عدد یک تا یک میلیارد، یک میلیارد مرتبة عددی داریم، و هر مرتبه‌ای هم یک اسم دارد و هیچ اسم مشترکی در این یک میلیارد نداریم. اگر بنا باشد برای این اعداد هم این اسم‌گذاری انجام بشود، یک میلیارد اسم لازم داریم. و حافظة ما ظرفیت پذیرش این سلسله را ندارد. اگر فقط بخواهیم این اعداد را بشماریم و روزی هشت ساعت وقت بگذاریم و تلفظ به هر عدد یک ثانیه طول بکشد، ده سال طول می‌کشد! پس چطور ما این همه اسم را بلدیم؟

اسماء دستوری

ما باید قواعدی داشته باشیم که بتوانیم اسم‌گذاری کنیم. از یک تا یک میلیارد، فقط کافی است که حدود چهل اسم را یادبگیریم و بقیه را با ترکیب این اسم‌ها بسازیم بدون این که هیچ تکراری هم لازم بیاید. مثلاً 1395 وضع خاص ندارد، بلکه چهار عدد را با هم ترکیب کرده‌ایم. ما اسم این اسماء را گذاشته‌ایم: «اسماء دستوری»؛ یعنی اسمائی هستند که طبق یک دستور خاص می‌سازیم. و غیرممکن است که زبانی باشد که در آن زبان، اسماء دستوری نباشد.

ما در بسیاری موارد، اسماء دستوری را قبول کردیم؛ از جمله در مشتقات؛ مثلاً کتابت وضع شده برای یک معنایی، علم وضع شده برای یک معنایی. اما شخصی که متلبس به علم است یا متلبس به کتابت است، برای این اشخاص، در لغت اسم وضع نشده، بلکه قواعد دستوری دارید؛ فقط کافی است که هیئت فاعل را بر آن اسم وارد کنید. و الا، اصلاً امکان ندارد برای تمام اسماء اسم‌گذاری کنیم.

اسم‌سازی با هیئت تثنیه و جمع

ما در هیئت تثنیه و جمع، دقیقاً همین را قائلیم که اسم‌سازی می‌کنیم و اسماءدستوری می‌سازیم. مثلاً «رجل» اسمی است که در لغت وضع شده، اما برای دو رجل اسمی وضع نشده، با کمک «ان» اسم‌سازی می‌کنیم برای دو رجل. و با کمک هیئت «رجال» اسم‌سازی می‌کنید برای سه رجل به بالا. «رجال» اسم است برای افراد رجل که بیش از سه نفر باشند؛ هم اسم است برای سه رجل، هم اسم است برای هزار رجل. حداقل افراد رجل باید سه نفر باشد تا این مجموعه، مصداق یک مفهوم جدیدی بشود که این مفهوم وضع مستقلی ندارد بلکه با کمک قواعد دستوری ساخته شده‌است. پس ما با هیئت جمع و تثنیه، اسم‌سازی می‌کنیم؛ اسماء دستوری درست می‌کنیم برای مجموعه‌ای از افراد آن عنوان. پس «علماء» اسم است برای مجموعه‌ای از افراد عالم که کمتر از سه نیستند.

اسم‌سازی با حروف

و اختصاص به هیئت ندارد، گاهی از حروف استفاده می‌کنیم برای اسم‌ساختن؛ گاهی مثل سلسلة اعداد، از ترکیب استفاده می‌کنیم. خود «ترکیب»، یک هیئتی است که این هیئت، علامتی است که استفاده می‌کنیم در اسم‌سازی؛ مثل اخو زید، یا کتاب زید، در «کتاب زید» از طریق «اضافه» اسم‌سازی می‌کنیم، یا در «الکتاب الأبیض» از طریق «توصیف» اسم‌سازی می‌کنیم.

آیا با هیئت افعال هم اسم‌سازی می‌کنیم؟ به نظر ما نه. با هیئت الفاظ مثل فاعل و مفعول اسم‌سازی می‌کنیم، ولی در هیئت فعل و جمله، اسم‌سازی نمی‌کنیم، بلکه علامت است برای اخبار و اعلام. اما غیر از فعل، همة هیئات جمله برای ما اسم‌سازی می‌کند. پس هیئاتِ داخل بر مفرد، به جز هیئت فعل، برای ما اسم‌سازی می‌کند.

نتیجه: مدلول هیئت جمع

اسم جمع مثل قوم و نساء، وضعش لغوی و بالتسمیه است. ولی کلمة جمع، وضعش دستوری است؛ یعنی از هیئت جمع استفاده کردیم تا کلمة جدیدی بسازیم. پس مدلول هیئت جمع، علامتی است برای مجموعة افرادِ بیشتر از دو نفر.

نتیجه: سرّ مدلول واحد با وجود چند وضع

با توجه به آنچه گذشت، سرّ آن که در «الفقراء» چهار وضع داریم ولی یک مدلول، این است که در «الفقراء» اگرچه چهار وضع داریم، ولی فقط یک وضع از این چهار وضع بالتسمیه است و آن وضع «فقر» است، آنگاه سه وضع بالعلامیه بر این کلمه داخل شده و هر کدام تأثیری در آن می‌گذارند و لذا طبیعی است که فقط یک مدلول داشته باشیم.

هذا تمام الکلام در جهت دوم.

جهت سوم: جمع محلی به «الـ»

با توجه به این بحث، مدلول الفقراء و العلماء چیست؟ و آیا عام است یا مطلق؟

مدلول جمع محلی به لام

در همین مثال گفتیم که: «فقراء» اسم است برای مجموعه افراد فقیر که کمتر از سه نفر نیست. فرض کنیم ده فقیر داریم، اسم هر فقیری را یک عدد از یک تا ده می‌گذاریم. پاره‌ای از مفاهیم پیچیدگی‌هایی دارد که اصطلاحاً می‌گوییم: مصادیق متداخله دارد. فقراء یک مصداق ندارد؛ از فقیر یک تا فقیر ده، همه مجموعاً مصداق «فقراء» هستند.

جمع محلی به «الـ» مطلق است به خاطر یک مقدمة عقلی

گفتیم: «الـ» برای اشاره است؛ یعنی ما با داخل و مدخول مجموعاً اشاره می‌کنیم به فرد یا افراد معینی عند المخاطب. اگر تعداد فقرا ده تا باشد، در همة این مصادیقی که ممکن است، کدامیک تعین دارد نزد سامع؟ هیچ مرتبه‌ای تعین ندارد. تنها مصداقی که یک خصوصیت ویژه‌ای دارد که مصادیق دیگر چنین خصوصیتی ندارند و لذا تعیّنش ترجیح بلامرجح نیست، مجموعة ده فقیر است. آن خصوصیت ویژه چیست؟ این است که تمام مصادیق، در آن هست. لذا بر اساس این نکته است که وقتی می‌گوییم: «الفقراء»، این لفظ اشاره دارد به همة افراد فقیر. پس «الفقراء» ناظر به «تمام افراد» است؛ چون هر مصداقی که غیر از این مصداق درنظربگیریم، هیچ خصوصیتی نسبت به سایر مصادیق ندارد. تنها جمیع افراد است که خصوصیتی دارد که مجموعه‌های دیگر ندارد؛ و آن، این است که جمیع مصادیق را شامل می‌شود.

مجموعة ده‌تایی، با مجموعة سه‌تایی، و با تمام مجموعه‌های دیگر، فقط یک فرق دارد؛ که مجموعة ده‌تایی همة مصادیق را در خودش دارد، به خلاف مجموعة سه‌تایی. بر این اساس است که می‌گوییم: مقصود از «الفقراء» همة افراد فقیر است. این می‌شود مطلق؛ چون ما از یک مقدمة عقلی (که همة فقرا خصوصیتی دارد که مجموعههای دیگر ندارد) استفاده کردیم، نه از دالّ لفظی.

 


[1] - توضیح شاگردان استاد: در «وضع به علامیت» لفظ، مدلول ندارد. بلکه این لفظی که وضعش بالعلامیت است، فقط می‌تواند در دیگری اثربگذارد. منظور از «علامت»، این نیست که نماد برای چیزی است؛ بلکه منظورمان این است که مدلول ندارد، مسمّی ندارد، و علامت برای چیزی هم هست.