درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
94/12/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: عام و خاص/اقسام عام /عموم بدلی و شمولی
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما در اقسام عام بود؛ گفتیم: عام را تقسیم کردهاند به سه قسم: استغراقی یا شمولی، بدلی و مجموعی. مثال استغراقی: «أکرم کل فقیر» که «فقیر» عام است و حکم منحل میشود به عدد افراد آن عام. در مثال «أکرم کل فقیر» هر فقیری یک وجوب اکرام دارد، در «الخمر نجس» هر خمری یک نجاست دارد. و گفتیم: در انحلال، مراد ما از «انحلال» در احکام تکلیفیه این است که: به عدد هر فردی از افراد آن عام، طلب (در جایی که حکم وجوب است) یا ردع (در جایی که حکم تحریم است) داریم.
قسم دوم: عام بدلی
قسم دوم، عام بدلی است.
مثالهای عام بدلی
برای مثال عام بدلی، تارة گفته شده: «أکرم أی فقیر» تارة گفته شده: «أکرم أحد الفقراء»، و تارة هم گفته شده: «أکرم فقیرا أیَّ فقیرٍ کان».
قدر متیقین این سه مثال، مثال سوم است؛ که «أکرم فقیراً أیَّ فقیرٍ کان».
مثال دوم، ظاهراً مثال درستی نیست.
و مثال اولی هم محل تأمل است؛ من نمیدانم که آیا کلمة «أی»، به «یکی» ترجمه میشود یا به «هر»؟ و اگر معادل «یکی» است، آیا مثل «أحد» است در «أحد العلماء» یا اینطور نیست؟ آقای صدر که عرب است و به ارتکازش بیش از ارتکاز خودمان میتوانیم اعتمادکنیم، به عنوان مثال «عام»، این مثال دوم را زده. ولی مشکلش این است که «أحد الفقراء» را هم مثال زده که قطعاً عام بدلی نیست. اگر این مثال را نمیزد، به ارتکاز ایشان اطمینان میکردیم و مثال اول را هم میپذیرفتیم. اما «أحد الفقراء» مطلق است نه عام.
پس عام بدلی، مثال قدر متیقنش، «أکرم فقیراً أیَّ فقیرٍ کان» است که عام ما «فقیر» اول است. و الفاظ عموم، یا «أیّ» است، یا مجموعة «أی فقیر کان».
حقیقت عام بدلی
مشهور: علیالبدل
در «عام بدلی» حکم منحل نمیشود؛ یک حکم بیشتر نیست، اما این حکم به تمام افراد سرایت میکند و شامل همة افراد میشود، اما به نحو علیالبدل و لا علی التعیین، نه به نحو شمول؛ یعنی شامل زید و عمرو و بکر میشود، ولکن هر یکی را علیالبدل شامل میشود.
مناقشه در مشهور: معنای محصلی ندارد
این که شامل هر فردی میشود «علی البدل» یا «لا علی التعیین»، آیا معنای محصَّلی دارد؟ به عبارت روشنتر بگویم: ما اگر گفتیم: «اکرم کل فقیر» شامل زید میشود، اگر گفتیم: «أکرم فقیراً أیَّ فقیر کان» آیا «فقیراً» شامل زید میشود یا نمیشود؟ آیا درست است بگویم: «زید واجبالاکرام است»؟ یا غلط است؟ معلوم است که این قضیه صادق نیست. پس اگر گفتیم: «أکرم فقیراً أیَّ فقیر کان»، اکرام زید واجب نیست؛ چون وجوب اکرام زید، مصداق این وجوب بدلی نیست؛ چون اگر زید واجبالاکرام باشد، پس نباید با اکرام عمرو ساقط بشود.
باید به عدد فقراء، حکم داشته باشیم. ولی وجدان ما این است که یک وجوب بیشتر نیست. پس بالاخره مصداق و فرد این فقیر در این خطاب، کیست؟! لذا گفتهایم: «این که افراد را شامل میشود علیالبدل.»، معنای محصلی ندارد.
مختار: فرد مردد موهوم
قبلاً گفتهایم: یک فرد معین داریم یک فرد مردد. فرد معین، مثل زید که یک فرد معین از انسان است. اما ما در قبال افراد معیَّنة انسان، فرد مردد و نامعین هم داریم که فردی است موهوم (یعنی در عالم خارج موجود نیست)، ولکن عرف در مواردی برای این فرد موهوم واقعیت میبیند و بر اساس همین واقعیتدیدن، در ارتباطات و روابط خودش، موضوع اثر قرارش میدهد.
مثلاً اگر زید (که فرد معینی است) را دیدهباشم ولی گفتهباشم: «رأیت رجلاً»، عنوان «رجلاً» ناظر به کیست؟ این «رجلا» یک فرد مردد است؛ یعنی اشاره به فرد یا افراد معینی نیست، اشاره به فرد مردد است که واقعیت ندارد اما عرف برایش واقعیت میبیند. مطابَق این فرد مردد، تمام افراد است؛ یعنی تمام افراد، مطابق این فردند، نه این که مصداق این مفهومند. پس «زید» مصداق «رجلاً» نیست؛ چون اصلاً متکلم و مولا وقتی گفت: «اکرم رجلا»، به یک فرد معین یا به جمیع افراد اشاره نکرده، بلکه به یک فرد موهومی که عرف برایش واقعیت میبیند اشاره کردهاست. و زید، مطابَق آن فرد است؛ بلکه فقط بر آن فرد منطبق میشود. چرا مصداق نیست؟ چون زید، فرد موهوم و مردد نیست. لذا در مقام امتثال، هر کدام را که اکرام کند، امتثال شدهاست؛ چون همة اینها مطابَقهای آن فرد مردد هستند. پس نکتة شمول بر تمام افراد، انطباق فرد مردد بر هر فردی است.
هر موجودی دائماً متعین است. لذا این موجود که نامتعین است، امر موهوی است؛ در وعاء «وهم» وجود دارد.
فرد مردد، مصداق ندارد؛ مصداق اضافه میشود به مفهوم، مطابق اضافه میشود به فرد مردد. در مثال معروف بیع فرد مردد وقتی میگویم: «یکی از این ده کیسه را فروختم به ده درهم»، مصداق مبیع، هیچکدام از این ده کیسهها نیست، یک کیسة نامعین است که در عالم وهم موجود است، اما کیسة اول تا دهم مطابَق فرد مردد است. لذا اگر در مقام ادای مبیع کیسة سوم را دادم، مطابَق فرد مردد را دادهام. اینجا علم من کدر نیست، خود واقع نامعین است.
با اشاره به زید و عمرو میگویم: «یکی از این دو نفر انسان است»، مشارٌإلیه کدام است؟ چرا صادق است؟ چون «احدهما» اشاره دارد به فرد نامعین که در خارج مطابق دارد، و به جای یک مطابق، دو مطابق هم دارد.
یکی از بحثهای مهم در واجب کفایی همین بود که مکلف و مطلوبٌمنه نمیشود مردد باشد؛ نمیشود مولا بگوید: «فلیکرم احدکما هذا الرجل»؛ چون هر دو از تکلیف فراری هستند. آنجا گفتیم توجیه مشهور این است که: کل واحد باید او را اکرام کنند، لکن وجوب اکرام مشروط به عدم اکرام دیگری است.
پس ما قائلیم که موضوع، فرد مردد یا نامعین است؛ «اکرم فقیرا أی فقیر کان» شامل زید و عمرو و بکر و هیچ فرد معینی نیست، اشاره به افراد هم نیست. بلکه اشاره به یک فرد نامعین است که در عالمی به نام عالم «وهم» موجود است، لکن قابلیت انطباق بر اشخاص را دارد. و در مقام امتثال اکرام این فرد نامعین، کافی است یک فرد معین را اکرام کنیم.
جمعبندی
پس ماحصل بحث «حقیقت عام بدلی» این شد که: یک حکم بیشتر نیست. مشهور گفتهاند: این حکم رفته روی جمیع افراد علیالبدل. ما گفتیم: «این حرف معنا ندارد»؛ هیچیک از افراد معینه در موضوع این حکم اخذنشدهاند، و تمام افراد معینه هم در موضوع این حکم اخذنشدهاند. بلکه حکم رفته روی یک فرد نامعین که قابل انطباق است بر جمیع افراد، و این قابلیت انطباق بر جمیع افراد را از ادات عموم استفاده کردهایم. وقتی فرد معین را ردکردیم، افراد را هم ردکردیم، فقط همان «فرد مردد» باقی میماند.
مطلوب، اکرام فرد نامعین است. ولکن در مرحلة امتثال، اکرام فرد نامعین محقق نمیشود الا این که یک فرد معینی اکرام بشود.
قسم سوم: عام مجموعی
گفتهاند: مثل عام بدلی است و منحل نمیشود، ولکن به «افراد» تعلق نمیگیرد، به «مجموع افراد» تعلق میگیرد مثل: «اکرم جیرانی مجموعاً». مثال شرعیاش مثل اعتقاد به امامت دوازده امام که وجوب شرعی هم دارد.[1] یا مثل کفارة صوم که اگر 59نفر را اکرام کنیم، فایده ندارد.
عام مجموعی حقیقتاً عام نیست
عام مجموعی روشن است، اما اسمش را عامگذاشتن وجهی ندارد؛ درواقع عام نیست؛ چون وقتی مجموعه شد، اعضاء جزء میشوند؛ درواقع واجبی است که مرکب از صد جزء است، نه مرکب از صد فرد است. عام، باید چند فرد داشته باشد نه چند جزء. وقتی اکرام مجموعة صد فقیر بر شما واجب شد، یعنی یک واجب بر عهدة شماست که صد جزء دارد نه صد فرد.
فرقش با «نماز» فقط در «اسم» است.
این، انقسامات عام.
یک بحثی را مرحوم آخوند در ذیل این بحث انقسامات مطرح کرده و آقای صدر نقدکرده، که إنشاءالله میماند برای فردا.