درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
94/12/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/مفهوم حصر /ادات استثناء
خلاصه مباحث گذشته:
صحبت ما در مفهوم حصر بود؛ مقام اول، ادات حصر بود و مقام دوم ادات استثنا. در ادات حصر، مشهور این است که واجد مفهوم است. در «انما الواجب اکرامُه زیدٌ»، از انحصار حکم در موضوع استفاده میکنیم که: «غیرفقیر، واجبالاکرام نیست.». مرحوم آقای صدر هم قبول کردهبودند و گفتهبودند: «اظهر مفاهیم است». سرّش هم این است که در «إنما الواجب اکرامُه زیدٌ»، واجب الاکرام سنخالحکم است؛ چون خود حصر قرینه است؛ اگر مراد شخصالحکم باشد، انحصار معنا ندارد؛ چون هر شخصالحکمی مختص به موضوع خودش است. و تأکیدیبودن، غیرظاهر است.
مدلول دوم آیا مفهوم است؟
این را دیروز هم گفتیم و قبول کردیم، انما الکلام دربارة تعلیقهای است که امروز میخواهیم بزنیم؛ وقتی میگوییم: «إنما الواجب اکرامُه، الفقیر»، دو مطلب میفهمیم: اول این که: «اکرام فقیر واجب است»، دوم این که: «غیرفقیر، واجبالاکرام نیست.». انما الکلام در این است که: آیا این مدلول دوم منطوق است یا مفهوم است؟
مقدمات: توضیح چند واژه
اقسام قضیه به لحاظ موطن
در هر جملهای چه قضیه (مثل زیدٌ عادل) چه انشاء (اکرم زیدا)، سه چیز داریم. چون قضیه سادهتر است، در قضیه پیاده میکنم. در قضیه سه چیز داریم:
قضیة ملفوظه یا محسوسه که در خارجْ موجود است و متکلم ایجادش کرده.
قضیة مسموعه که «زیدٌ عادل»ی است که به قوة سامعه آن را شنیدید و احساس کردید، این قضیة مسموعه، در ذهن ما و در نفس ما و در قوة سامعة ما موجود است.
بعد از این که این قضیة مسموعه تشکیل شد، قضیة سومی تشکیل میشود که قضیة متصوره یا معقوله است؛ در قوة عاقلة ما قضیهای پیدامیشود که به آن میگویند: «متصوره یا معقوله».
این قضیة معقوله، مرکب از سه جزء است: تصور زید، تصور عادل، و نسبت بین این دو تصور. یک صورت عقلی از زید در ذهن ما ایجادمیشود. این نسبت، نه تصور است و نه تصدیق، آیا امر واقعی است؟ یا مقولی است؟ فعلاً محل بحث ما نیست
دال و مدلول
قضیة اول (ملفوظه یا محسوسه)، نه دال است و نه مدلول. در اینجا دال و مدلول شما، قضیة وسطی و سومی است؛ یعنی قضیة مسموعه دال است، و سومی مدلول شماست.
مدلول التزامی
این قضیة سوم، در صدق، با چه قضایایی تلازم دارد؟ با این قضیة «زید عادل»، برخی قضایا مثل «زید لیس بفاسق» تلازم عقلی دارد. اگر قضیة «زید عادل» صادق است، هر قضیة دیگری هم که با این قضیه تلازم دارد صادق است. خود این قضیة «زید عادل» مدلول مطابقی است، آن قضیهای که در صدق با این قضیه ملازمه دارد را مدلول التزامی میگویند.
منطوق
منطوق، عبارت است از مدلول مطابقی یا التزامی یک کلام؛ چون از خود کلام فهمیده میشود. مطابقی: «زید عادلٌ»، التزامی: «زیدٌ لیس بفاسقٍ». اسم جامع اولی و دومی را «منطوق» گذاشتهبودند. مدلول، به دو قسم منطوق و مفهوم تقسیم میشود.
مفهوم
اصولیین متوجه شدند شق سومی هم داریم که نه مطابقی است و نه التزامی؛ مثلاً اگر گفتیم: «فی الغنم السائمة زکاة» و مفهوم داشته باشد و از آن بفهمیم: «لیس فی الغنم المعلوفة زکاة»، این قضیه، نه مدلول مطابقی است و نه مدلول التزامی است. لذا این سؤال مطرح شد که: فارغ بین دومی (مدلول التزامی) و سومی (مفهوم) چیست؟
تفاوت مفهوم و مدلول التزامی
شهیدصدر: مضمون و صیاغت
شاید بهترین تعبیر، تعبیر آقای صدر بوده ولو به آن اشکال کردهایم و قبول نکردهایم. مدلول مطابقی، مرتبط است با محتوا و مضمون کلام. اما مدلول مفهومی دائماً مرتبط است با صیاغت، نه با مضمون و محتوا. لذا اگر جملهای که مفهوم دارد صیاغتش را عوض کنید اما محتوایش را حفظ کنید، مفهومش را از دست میدهد؛ مثلاً «إن جاء زید فیجب اکرامه» مفهومش این است که: «لایجب اکرام زید إنلمیجیء». اگر (طبق تفسیر آقای صدر از جملة شرطیه) صیاغت را عوض کنیم اما محتوا را حفظ کنیم و بگوییم: «وجوبُ اکرام زید، موقوفٌ علی مجیئه.»، این جملة دوم، در نظر آقای صدر، با جملة اول، محتوایش کاملاً یکی است. با این تفاوت که «عدم وجوب اکرام زید عند عدم مجیئه» اگر از جملة اول (إن جاءک زید فأکرمه) برداشت شود اصطلاحاً مفهوم است (چون از صیاغت «اشتراط» برداشت شده)، ولی اگر از جملة دوم (وجوب اکرام زید موقوف علی مجیئه) برداشت شود اصطلاحاً مدلول التزامی است (چون از محتوا و مضمون کلام برداشت شده).
پس اگر گفتید: «إن جاء زید فیجب اکرامه» میفهمیم که «لایجب اکرام زید عند مجیئه»، لکن مدلول التزامی است نه مفهوم. فرقش این است که «عدم وجوب اکرام زید عند عدم مجیئه» را در جملة اول (إن جاءک زید فأکرمه) از صیاغت یعنی از شرطیت جمله فمیدیم، اما در جملة دوم (یجب اکرام زید عند مجیئه) از محتوا و مضمون فهمیدیم؛ چون با این قضیه در صدق ملازمه دارد. لذا باید دقت کرد اگر همان جملة شریطه صیاغت را عوض کردیم اما محتوا را حفظ کردیم، مفهوم ما میشود مدلول التزامی، و مدلول التزامی از اقسام منطوق است.
تطبیق بر مانحنفیه
در جملة «إنما الواجب اکرامُه، فقیر.»، منطوقْ «اکرام الفقیر واجب» است، مفهومْ «لایجب اکرام غیر الفقیر» است. با توجه به توضیحی که گذشت، مدلول التزامی است یا مفهوم است؟ به عبارت دیگر: «لایجب را از صیاغت فهمیدیم؟ یا از محتوا فهمیدیم؟ به نظر میرسد کلمة «إنما» معادل «فقط» در فارسی است و لذا مدلول التزامی بوده و منطوق است؛ یعنی ما این را از محتوا به دست آوردهایم، نه از صیاغت کلام، پس داخل در مدالیل التزامی میشود، نه داخل در مدالیل مفهومی. لذا ما هم میگوییم: آن مفهومی که میگویند یعنی مدلول التزامی را دارد. اما این مفهوم، مربوط به محتوا و مضمون است، نه به صیاغت. البته با قاطعیت نمیگویم، «إنما» لب مرز است. آیا معادل فقط است و مربوط به محتواست؟ یا مربوط به صیاغت کلام است؟ ظنّ قوی دارم که مربوط به محتواست.
مختار: فعل رفتاری و کلام
ما قائلیم که مفهوم را از فعل گفتاری متکلم فهمیدهایم. در «انما»، این مدلول دوم را از فعل گفتاری استفاده کردیم؟ یا از کلام استفاده کردیم؟ ما فرق مدلول التزامی و مفهوم را در این گذاشتیم که مدلول التزامی را از کلام استفاده میکنیم و مفهوم را از فعل گفتاری استفاده میکنیم. اگر جملة شرطیه مفهوم داشته باشد، از فعل رفتاریِ اشتراط استفاده کردهایم. اشتراط، فعل رفتاری است، کیفیت عمل است. فعل گفتاری، همان تلفظ است.
تطبیق بر مانحنفیه
إنما
در مانحنفیه، آیا از کلام استفاده کردهایم؟ یا از فعل رفتاری؟ این است که یک مقدار ابهام دارد، ولی به نظر میرسد از کلام استفاده میکنیم نه از فعل رفتاری.
تقدیم ما حقه التأخیر
اگر ادات حصر، تقدیم ما حقه التأخیر باشد، از فعل رفتاری استفاده شده. و لذا طبق مبنای ما داخل در مفهوم است.
هذا تمام الکلام در مقام حصر. إنشاءالله فردا واردمیشویم در مقام دوم که ادات استثناست، که بحث مهمی است.