درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
94/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/مفهوم وصف /یک نکته و یک استدراک
خلاصه مباحث گذشته:
دو نکته دربارة مفهوم وصف
دو کلمه دربارة مفهوم وصف صحبت کنیم. یک نکته را یادم رفته بود بگویم، یک نکته هم میخواهم استدراک کنم.
نکتة اول: مفهومِ فیالجمله در قول سوم، حتی مدلول هم نیست
مرور قول سوم
قول سوم که مختار مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای صدر بود، این بود که اگر چه جملة وصفیه مثل «أکرم الفقیر العادل» مفهوم ندارد و دلالت نمیکند بر این که: «موضوع وجوب اکرام، فقط فقیر عادل است.» و ممکن است علاوه بر «فقیر عادل»، موضوعات دیگری مثل «فقیر هاشمی» یا «فقیر شیخ (پیر)» هم داشته باشد، ولی از ظهور قید در احترازیت و به خاطر خروج از لغویت، به این مقدار دلالت میکند که: «موضوع حکم، طبیعی موضوع نیست.». پس این جمله اگرچه دلالت نمیکند که: «موضوع، فقیر عادل است.»، اما دلالت میکند که: «موضوع، فقیر نیست.».
این مفهوم، مدلول کلام نیست
نکتهای که الآن میخواهم عرض کنم، این است که حتی اگر قبول کردیم که از این جمله برداشت میشود که: «موضوع، فقیر نیست.»، این دیگر مدلول کلام نیست، درحالیکه بحث ما در مدلول کلام است.
چرا مدلول کلام نیست؟ چون «مدلول» باید از «لفظ» استفاده بشود. لکن این مفهوم را از لفظ استفاده نکردهایم، بلکه به خاطر احترازیت و خروج از لغویت، از ذکر قید استفاده کردهایم، نه از خود قید؛ یعنی متکلم برای این که از لغویت احترازکند، تقییدکردهاست. ذکر قید و ایجاد لفظ، لفظ نیست، فعل گفتاری متکلم است. پس حتی اگر کلام این دو بزرگوار را هم بپذیریم که: «از این کلام، این سالبة جزئیه استفاده میشود.»، نه تنها مفهوم اصطلاحی نیست، بلکه حتی مدلول کلام هم نیست؛ چون از «لفظ» استفادهاش نکردهایم، بلکه از ایجاد لفظ (که فعل گفتاری متکلم است) استفادهاش کردهایم.
نکتة دوم: پذیرشِ فیالجملهی قول سوم
ما با فرمایش آقای صدر موافق نبودیم؛ گفتیم: این مفهوم به نحو سلب جزئی را هم استفاده نمیکنیم. یک مورد را میخواهم استثناکنم؛ جایی که عمومْ بدلی است، این حرف را قبول میکنیم. اگر امام فرمود: «اکرم فقیرا عادلا»، از این کلام استفاده میکنیم که: «موضوع وجوب اکرام، فقیر نیست.».
چرا در اینجا قبول میکنیم؟ چون در «عموم بدلی» مستفاد از جملة «أکرم فقیراً عادلاً» این است که: «در شریعت، اکرام یک فقیر عادل، واجب است.». اگر در عالم «تشریع» موضوع «فقیراً» باشد، بر من اکرام یک فقیر عادل واجب نیست و لذا این کلام امام (که فرموده: «أکرم فقیرا عادلا»ً) که لازمهاش این است که: «اکرام یک فقیر عادل واجب است»، خلاف واقع میشود. پس میفهمیم که «فقیرا» موضوع نیست. اما اگر عمومش شمولی باشد و در عالم تشریع موضوع «الفقراء» باشد، این قضیه صادق است که: «اکرام فقرای عدول، واجب است.».
پس در «عموم شمولی» اگر موضوعْ مطلق باشد، این قضیه صادق است که: «هر فقیر عادلی اکرامش واجب است.»، به خلاف «عموم بدلی»؛ که اگر موضوعْ مطلق باشد، این قضیه صادق نیست که: «یک فقیر از فقرای عدول، اکرامش واجب است.». پس این تفصیل را جایی که شمولش بدلی باشد، قبول داریم.
مناط پذیرش این مفهوم در عموم بدلی
اگر مولا بگوید: «اکرم فقیرا» و شما اینطور تبلیغ کنید که: «اکرام فقیر عادل، واجب است.»، آیا این قضیة شما صادق است یا کاذب است؟ اگر در عالم تشریع «أکرم فقیرا» بوده و امام «أکرم فقیرا عادلا» گفته، این جملة امام مطابق عالم تشریع نیست.
«أکرم فقیرا عادلا» را میتوان اینطور گزارش داد که: «موضوع وجوب اکرام، فقیر عادل است.». پس «أکرم فقیرا» یعنی موضوع وجوب اکرام، فقیر است. و «أکرم فقیرا عادلا» یعنی موضوع وجوب اکرام، فقیر عادل است. بنابراین اگر «أکرم فقیراً»ی که در عالم تشریع است را امام به صورت «أکرم فقیرا عادلاً» تبلیغ کند، پس درواقع گفته: «موضوع وجوب اکرام، فقیر عادل است.»، در حالی که در عالم تشریع، موضوع وجوب اکرام، فقیر است.
پس مناط ما در پذیرش این سالبة جزئیه، به احترازیت و لغویت نیست، بلکه مناط این استظهار، به خاطر تطابق با واقع است؛ که اگر در عالم تشریع «اکرام یک مطلق فقیر، واجب باشد.»، خلاف واقع است که امام بگوید: «اکرام یک فقیر عادل، واجب است.».
نتیجه: پذیرشِ فیالجملهی قول سوم
پس این فرمایش (اثبات مفهوم به نحو «سالبة جزئیه») را در جایی که عمومش بدلی است، قبول میکنیم. و در جایی که عمومش شمولی است، قبول نمیکنیم.
منشأ خطای مرحوم خوئی و شهیدصدر
شاید در ذهن مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای صدر، عموم بدلی بوده که این تفصیل را دادهاند و متوجه عموم شمولی مثل «أکرم الفقرء العدول» نبودهاند.
سؤال: عموم مجموعی چطور؟
پاسخ: عموم مجموعی، اصلاً عموم نیست.
از «أکرم الفقراء العدول» موضوع را نمیفهمیم. اما از «أکرم فقیرا عادلاً» موضوع را میفهمیم که «فقیر عادل» است.
امتثال از طریق اکرام غیرعادل
مختار سابق ما این بود که این تفصیل را اصلاً نپذیرفتیم و گفتیم که: «آن مفهومِ سالبة جزئیه، در هیچ جا ثابت نیست.»، نتیجهاش این شد که پس از اکرام فقیر غیرعادل، در امتثال و عدم امتثال شک داریم؛ چرا که احتمال امتثال را هم میدهیم، لکن گفتیم که برائت جاری نمیشود؛ چون سیرة عقلا (که در اینجا برائت جاری نمیکنند) مانع تمسک به اطلاق ادلة برائت است.
ولی طبق این استدراک امروز، اگر امام فرمود: «اکرم فقیرا عادلا» و ما غیر عادل را اکرام کردیم، به خاطر تمسک به اطلاق مدلول این کلام که: «موضوع وجوب اکرام، فقیر نیست.»، عدم امتثال را تعبداً احرازمیکنیم و لذا واضح است جای جریان برائت نیست؛ چون از این کلام استفاده کردهایم که موضوع، «فقیرا عادلا» است.
پس در این مورد که امام فرموده: «أکرم فقیرا عادلا» و ما یک فقیر غیرعادل را اکرام کردهایم، طبق عدم تفصیل (قول اول) عدم امتثال را احرازنکردهایم، لکن طبق قول به تفصیل (قول سوم) عدم امتثال را احراز تعبدی کردهایم و لذا عدم جریان برائت اوضح است.