درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
94/10/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نواهی/اقتضاء النهی للفساد /تنبیه سوم: راه تشخیص نهی ارشادی
تنبیه سوم: تشخیص نهی ارشادی از نهی مولوی
گفته شد مراد از نهی در این مسأله، همان نهی مولوی است؛ زیرا نهی ارشادی، یا ارشاد به بطلان است، و یا ارشاد به عدم مشروعیت است، که در هر دو صورت، عبادت صحیح نیست. اکنون سوال این است که: چگونه تشخیص داده میشود کدام نهی ارشادی و کدام نهی مولوی است؟
مقدمه: دو اصطلاح برای «نهی»
قبل از ورود به بحث لازم است مقدمه ای بیان شود. در این مقدمه اشاره میشود که نهی دارای دو معنی و دو اصطلاح میباشد:
اصطلاح اول: ردع انشائی
مراد از نهی در اصطلاح اول، همان «ردع انشائی» است که در مقابل «طلب انشائی» میباشد. «ردع»، بر دو قسم است: تکوینی و انشائی؛ که نهی، همان ردع انشائی میباشد.
ماهیت ردع انشائی
این ردع انشائی، در نظر ما، امری واقعی است. واضح است که امر وهمی یا اعتباری نیست، و مشهور قائل شدهاند امری حقیقی است. امّا ما آن را امری واقعی میدانیم مانند تلازم و استحالۀ و عدم شریک الباری.
معنای ردع انشائی مولوی
نهی به معنای ردع انشائی، تقسیم به مولوی و ارشادی نمیشود. البته تقسیم به مولوی و غیرمولوی به دو معنی مختلف میشود (که در این دو معنی، مولوی در مقابل ارشادی نیست):
معنای مشهور: صادرشده از مولی
در نظر مشهور گاهی نهی از مولی (مولی کسی است که حقّالطاعه دارد یعنی مخالفتش قبیح است) صادرمیشود، که به آن «نهی مولوی» گفته میشود؛ و گاهی از غیرمولی صادرمیشود، که به آن «نهی غیرمولوی» گفته میشود. پس نهی مولوی در این معنی، یعنی نهیای که از مولی صادرشدهاست.
معنای مختار
در بحث تفاوت بین وجوب و ندب، مبنایی اتّخاذ شد که مرتبط با اصطلاح مولوی و غیرمولوی بودن امر و نهی است. طبق این مبنی، نهی را تقسیم به مولوی و غیرمولوی میکنیم. اگر نهی از مولی بما هو مولی صادرشود، «نهی مولوی» است. و اگر نهی از مولی بما هو خیّر یا بما هو مرشد یا بما هو طبیب و مانند آن صادرشود، «نهی غیرمولوی» است.
با توجه به این اصطلاح، تفاوت بین حرمت و کراهت بیان شد که نهی مولوی همان حرمت، و نهی غیرمولوی همان کراهت است. یعنی اگر ردع از ناحیة مولی بما هو مولی باشد، حرمت است، و اگر از مولی بما هو مرشد باشد کراهت است. با توجه به این معنی نهی مولوی یعنی نهیای که از مولی بما هو مولی صادرشدهاست.
تفاوت اصطلاح مشهور با مختار
تفاوت این دو اصطلاح برای «نهی مولوی»، در این است که در معنای اول، نهی مولوی نهیای است که از مولی صادرشدهاست چه بما هو مولی و چه بما هو مرشد. امّا در معنای دوم، نهی مولوی نهیای است که از مولی بما هو مولی صادرشدهاست.
تقسیم نهی به «مولوی» و «ارشادی» غلط است
با توجه به این توضیح، معلوم میشود که: تقسیم «نهی» به «مولوی» و «ارشادی» صحیح نیست؛ یعنی «مولوی» به معنای «مقابل ارشادی» بر «ردع انشائی» گفته نمیشود.
البته باید دقّت شود برخی برای توضیح این نهی (ردع انشائی)، قیدی اضافه نمودهاند؛ فرمودهاند: نهی، همان ردع انشائی است که رادع، حقّ مولویت دارد.: این قید، قید توضیحی است، لذا اضافهکردن این قید، اگرچه صحیح است و مشکلی ندارد، ولی لازم نیست.
اصطلاح دوم: خطاب و کلام
مراد از «نهی» در اصطلاح دوم، همان خطاب و کلام است. در کلام گاهی صیغة نهی به کار رفتهاست و گاهی مضمون نهی به کار رفتهاست.
مثالهایی از صیغة نهی
در «لاتغتب» صیغة نهی وجود دارد، و در «لاتصلّ فی وبر ما لایؤکل لحمه» که در این مثال اصلاً ردع انشائی نداریم نیز از صیغة نهی استفاده شدهاست.
مثالهایی از مضمون نهی
امّا در «دعی الصلاۀ ایّام اقرائک» از صیغة نهی استفاده نشدهاست؛ یعنی با وجود این که هیئت امر دارد امّا نهی است؛ زیرا مضمون نهی دارد. همینطور در تعابیری مانند «اجتنب عن الغیبۀ» و «ایّاک و ایذاء الناس» که به معنای غیبتنکردن و اذیتنکردن است، مضمون نهی وجود دارد و صیغة نهی وجود ندارد.
ماهیت نهی به این معنا
حقیقت این نهی، نزد مشهور امری حقیقی است؛ زیرا داخل در کیف است (لفظ، کیف مسموع است نزد مشهور.)، که امری حقیقی است.
نهی، به این معنی است که تقسیم به مولوی و ارشادی میشود
نهی به این معنی، تقسیم به مولوی و ارشادی میشود. اگر از کلام مولا «ردع انشائی» فهمیده نشود، پس خطابش «نهی ارشادی» است؛ مانند «لاتصلّ فی وبر ما لایؤکل لحمه» که نهی ارشادی است (در این مورد اصلاً ردع انشائی نیست، هر چند ممکن است از باب دیگری مانند تشریع نماز خواندن در وبر حرامگوشت هم ردع انشائی داشته باشد امّا این خطاب دلالت بر ردع انشائی ندارد).
سؤال: نهی اراشدی به چه چیزی ارشادمیکند؟
پاسخ: در نهی ارشادی تفاوتی نیست که ارشاد به امر تکوینی یا تشریعی یا مانند آن باشد. خطاب ارشادی اخبار نیست زیرا اگر اخبار باشد مضمون انشائی خواهد داشت (مانند اینکه گفته شود «لایصلّی» یعنی «نماز نمیخواند» که مضمون آن، انشاء است)، امّا در خطاب ارشادی، قصد راهنمایی است.
سؤال: آیا نهی ارشادی خبر است؟
پاسخ: خیر؛ عرفاً خبر نیست. مثلاً اگر کسی سوال کند «زید کجاست؟» به این قصد که خبر دهد جای زید را نمیداند، در نظر عرف این اخبار نیست، لذا اگر واقعاً جای زید را بداند، این کذب و حرام نیست. زیرا اخبار محرّم نیست. به عبارت دیگر در صدق معنای عرفی «اخبار» شرط است که جلمه خبری باشد.
نسبت بین دو اصطلاح نهی
نسبت بین این دو اصطلاح نهی، از لحاظ مصداقی، تباین است؛ زیرا «ردع انشائی» غیر از «خطاب نهی» است. امّا به لحاظ موردی نسبت بین آن دو اصطلاح، عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا هر کجا نهی به معنای اول باشد، معنای دوم هم هست؛ زیرا ابراز از مقوّمات نهی است. امّا در مثال «لاتصلّ فی وبره» نهی به اصطلاح دوم هست امّا به اصطلاح اول نیست.
مانند نسبت بین «حلاوۀ» و «بیاض» از نظر مصداقی که تباین است؛ زیرا شیء واحد نمیتواند هم بیاض باشد هم حلاوۀ؛ امّا مورداً نسبت بین آنها عموم من وجه است؛ زیرا گاهی در یک شیء جمع میشوند؛ امّا نسبت بین «حلوّ» و «ابیض» از نظر مصداقی، عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا شیء واحد می تواند ابیض و حلوّ باشد.
قرائن دالّه بر مولویت یا ارشادیت نهی
در این تنبیه بررسی میکنیم که اگر خطابی باشد، از کجا تشخیص دهیم مولوی است یا انشائی؟ یعنی با این خطاب انشاء شدهاست یا نشدهاست؟ ردع شدهاست یا نشدهاست؟
شهیدصدر چهار صورت ذکر نمودهاند که از جهاتی معلوم میشود خطاب مولوی است یا ارشادی است[1] . ایشان فرمودهاند گاهی نهی به عنوانی تعلّق گرفتهاست که خودِ آن عنوان عبادت است؛ و گاهی به عنوانی تعلّق گرفتهاست که منطبق بر عبادت میشود. قسم اول سه صورت دارد و قسم دوم یک صورت دارد که مجموعاً چهار صورت در مسأله هست:
صورت اول: نهی از عنوانی که منطبق بر عبادت می شود
اگر عنوانی که نهی به آن تعلّق گرفتهاست عبادت نباشد، و منطبق بر عبادت هم نشود، از محلّ بحث خارج است. به عنوان مثال خطاب «لاتغتب» نه عبادت است و نه منطبق بر عبادت میشود، لذا از محلّ بحث خارج است. امّا گاهی عنوانی که نهی به آن تعلّق گرفتهاست، هر چند عبادت نیست امّا منطبق بر عبادت میشود، که این صورت اول است. به عنوان مثال عنوان «غصب» در خطاب «لاتغصب» عبادت نیست، امّا گاهی بر عبادت منطبق میشود، مانند وضوی با آب غصبی.
در این صورت، ظهور خطاب نهی، در مولویت است؛ زیرا اگر مولی امر و نهی کند و قرینهای نباشد، ظاهر این است که با همین امر طلب میکند و با همین نهی ردع میکند. پس ظهور «لاتغصب» این است که غصب حرام است. لذا خودِ وضوء مردوع و منهیعنه است. به عبارت دیگر سیرة عقلاء بر این است که اگر مولایی در دائرة مولویت خود که حقّالطاعۀ دارد امرکند و مرادش امر ارشادی باشد، باید قرینه قراردهد.