درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
94/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نواهی/اجتماع امر و نهی /مقام ثانی: عموم و خصوص من وجه
المقام الثانی: فی ما لو کانت النسبة العموم و الخصوص من وجه
توضیح چند اصطلاح
قبل از این که وارد مسأله بشویم، مقدمهای را عرض کنم. اصطلاحاتی داریم از قبیل مفهوم، عنوان، مصداق، و معنون.
مفهوم: صورت معنای لفظ
الفاظی که دارای معنا هستند، صورت آن معنا در ذهن، مفهوم است. مثلاً «انسان» برای طبیعت «حیوان ناطق» وضع شده، وقتی که شما این ماهیت را تصورمیکنید، به این تصور میگویند: «مفهوم». پس مفهوم عبارت است از صورت معنای یک لفظ؛ ما یفهم من اللفظ. پس مفهوم، خود معنا نیست، بلکه صورت ذهنیة معناست که از لفظ در ذهن حاضر میشود. معنا، نه در خارج و نه در ذهن، موجود نیست، بلکه یک امر واقعی است.
عنوان: اسم برای لفظ بما له من المفهوم
«عنوان»، اسم است برای یک لفظ، اما نه بما هو لفظ (که صرفاً یک صوت است)، بلکه بما له من المفهوم؛ مثلاً لفظ «انسان» یک معنا دارد و یک مفهوم، عنوان اسم همان لفظ است بما له این مفهوم، یعنی مفهوم مدّ نظر است.
با توجه به مفهوم است که متعلّق امر، میشود «نماز». لذا متعلق امر دائماً عنوان است؛ یعنی باید به یک لفظ تعلق بگیرد، (اما لفظی که فانی در مفهوم است). در خطاب تشریعی اگر گفته شود «صلّ»، متعلّق امر نه مفهوم است نه معنی، بلکه عنوان است.متعلق، همان مأموربه است، ولی مأموربه بالذات؛ همان که مستقیماً تحت امر رفته، («لفظ» است، و مأموربه بالعرض «عنوان» است). مولا ایجاد فردی از این عنوان را در خارج میخواهد.
اشکال: چرا میگوییم: «بما له من المفهوم»؟ چرا نگوییم: «بما له من المعنی»؟
پاسخ حسین مهدوی: شاید چون وقتی که ما لفظ را میشنویم، مفهوم است که به ذهنمان میآید.
اشکال: چه اشکالی دارد که بگوییم: «عنوان، اسم است برای لفظ بما له من المعنا، و امر هم به همین عنوان تعلق گرفته؛ که یعنی این معنا را در خارج ایجادکن.».
پاسخ حسین مهدوی: اشکال ندارد اینطوری تعریف کنیم، ولی اصطلاح رایج این است. البته شارع وقتی میخواسته امرکند، صورت معنا را در ذهنش ایجادکرده بعد با توجه به آن، امر را به آن تعلق داده. پس امر را به معنا تعلق نداده، بلکه به صورت ذهنیة معنا تعلق داده.
اشکال: این حرف، دربارة مولای عرفی درست است، دربارة شارع که ذهن ندارد چطور؟
پاسخ: نمیدانم.
خودم: پس فقط همان جواب میماند که اصطلاح رایج این است.
تفاوت مفهوم و عنوان
حسین مهدوی: مفهوم، صورت معناست، اسم چیزی نیست. ولی عنوان، اسم لفظ است.
مصداق: هر موجودی که مفهوم بر او حمل شود
هر موجودی که مفهوم بر آن حمل شود را «مصداق» میگوییم. مثلاً معنای انسان، ماهیت و طبیعت انسان است، و مصداقش همان زید و عمرو است.
«مصداق» را دائماً با «مفهوم» میسنجند؛ مثلاً میگویند: زید، مصداقِ مفهومِ انسان است، و مصداق مفهوم حیوان است، و مصداق مفهوم جوهر است.
البته گاهی مصداق را مصداق عنوان میگیرند مسامحتاً
البته گاهی «مصداق» با «عنوان» هم سنجیده میشود؛ مثلاً میگویند: «این فعل، مصداق عنوان نماز یا مصداق عنوان غصب است.». البته این تعبیر با مسامحه است؛ چون عنوان اسم لفظ است، و زید مصداق لفظ انسان نیست. پس این تعبیر (که زید مصداق عنوان انسان است) هم با توجه به مفهوم آن عنوان است.
اگر معنا جزئی باشد، دائماً معنا با مصداق، یکی است، لکن حیث مصداقیتش متفاوت است با حیث معنا بودنش.
معنون: آنچه ذهن ما به آن اشاره میکند
«معنون»، مشارٌإلیه عنوان است به اشارة ذهنیه؛ عبارت است از آن شیئی که ذهن ما با عنوان به آن اشاره میکند. یعنی توسط عنوان، اشارة ذهنیه به امری می شود که معنون نام دارد.
حسین مهدوی: پس مصداق را با مفهوم میسنجند، و معنون را با عنوان میسنجند.
معنون گاهی با مصداق یکی است؛ مثلاً شما میگویید: «الانسان یمشی»؛ مصداق این عنوان، همان زید و بکر و ... است، معنون هم زید و بکر و ... می باشند. در اینجا این افراد، مصداق مفهوم انسان هستند، و ما با عنوان «انسان» به افراد خارجی انسان اشاره میکنیم. پس در اینجا معنوان با مصداق یکی شد.
اما گاهی معنون با مصداق متفاوت است؛ مثلاً میگوییم: «الانسان کلی»، موضوع انسان است، مصداقش زید و عمرور بکر است. این مفهوم، خودش مصداق انسان نیست. اما مشارٌإلیه این عنوان و معنونش، مفهوم انسان است در ذهن من و ذهن شما. (معنون، همان محکی است.) پس در این مثالْ مصداق، خارجی است، ولی معنونْ مفهوم ذهنی است.
ثمرة توضیح این اصطلاحات
این اصطلاحات را توضیح دادیم که بگوییم: «مصداق و معنون، گاهی متفاوت هستند.»؛ چرا که حتی بعضی بزرگان بین این دو اصطلاح خلط کردهاند و اینها را جابهجا به کار بردهاند و لذا بحث را پیچیده کردهاند.
تحریر محل نزاع
آن جایی که امر و نهی، هر دو به یک عنوان تعلق گرفتهاند ولی به نحو مطلق و مقید، بحث مقام اول بود.
وقتی که امر به عنوانی و نهی به عنوان دیگری تعلّق گرفته، اگر این دو عنوان متباین باشند، از محلّ بحث خارج است مانند «صلّ» و «لاتنظر الی الاجنبیۀ». امّا اگر عموم و خصوص منوجه باشد، داخل بحث است مانند «صلّ» و «لاتغصب».
این صورت (که عموم و خصوص من وجه است) دو مورد دارد که یک موردش از محلّ بحث خارج است:
صورت اول: اگر امر و نهی مورداً با هم جمع بشوند
مورد اول جایی است که دو عنوان، مصداق مشترکی ندارند امّا مورداً اشتراک پیدا کردهاند. اگر کسی در حین صلات انگشتر غصبی دست کند، امر و نهی مورداً با هم جمع شدند؛ تختّم، مصداق غصب است، ولی هیچ جزئی از صلات، مصداق تختم نیست. در واقع این دو فعل مقارن شده اند و شخص مکلف این دو را جمع کرده است. در این مورد اجتماع مصداقی نیست بلکه موردی است.اینجا اصطلاحاً میگویند: اجتماع این امر و نهی، موردی است؛ یعنی با هم مقارن شدهاند؛ یعنی شخص مکلف، در آنِ واحد دارد این دو را انجام میدهد.
در «لاتنظر»، متعلق امر، صلات است، و متعلق «نهی» صلات است و نسبت بین این دو عنوان، «تباین» است. پس «لاتنظر» عنواناً خارج از این مسأله است. ولی اینجا داخل محل بحث است عنواناً، ولی از محل بحث خارج است مورداً.
صورت دوم: اگر امر و نهی مصداقاً با هم جمع بشوند
مورد دوم جایی است که این دو عنوان مصداقاً مشترک هستند، مثل صلات در دار غصبی. قیام، از اجزاء نماز نیست، بلکه از شرائط قرائت است؛ یعنی «قرائت قائماً» جزء نماز است، حتی قیام متّصل به رکوع هم مقوّم مفهوم رکوع است، نه اینکه جزء نماز باشد. اگر تعریف «سجود»، وضع الجبهة علی الأض باشد، وقتی با مهر غصبی نمازبخوانم، خود این جزء از صلات، مصداق غصب است. اگر با مُهر غصبی نماز خوانده شود، وضع الجبهه علی الارض از اجزاء نماز است، در عین حال مصداق مفهوم غصب هم میباشد. در اینجاست که این سؤال پیش میآید که: هل یجوز اجتماع الأمر و النهی فی العنوانین که بینهما عموم و خصوص منوجه است؟
طرح مسأله (نزاع بر سر چیست و راه حلش چیست؟)
با توجه به این مقدمه، علماء معتقدند که حبّ و بغض، و طلب و زجر امکان ندارد به عنوان واحد که معنون واحد دارد، تعلّق بگیرد. این امر، وجدانی است؛ که نمیشود هم «حبّ به زید» و هم «بغض از زید» وجود داشته باشد. این، مطلب امری مسلّم و مورد اتّفاق است. محال است شما هم امرکنید به صلات، و نهی کنید از غصب.
سوال این است که برای رفع استحاله (و برای این که امر و نهی در عالم «تشریع» جمع بشود)، باید عنوانها متعدّد شوند، ولو معنون واحد باشد؟ یا باید معنونها متعدّد شوند؟ شهید صدر قائل است باید عنوانها متعدّد شوند؛ مشهور قائلند باید معنونها متعدّد شوند و تعدّد عنوان کافی نیست. این نزاع، اولین نزاع است که مطرح شدهاست؛ خودِ مشهور هم نزاع دیگری با هم دارند.