درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی
94/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نواهی/اجتماع امر و نهی /ادامة مقام اول ثبوتاً
ادامة بحث برای توضیح محذور عقلی:
ضمیمه: به یک شیء واحد محال است که حب و بغض تعلق بگیرد از جهت واحدی؛ یعنی نمیشود زید، هم محبوب شما باشد و هم مبغوض شما باشد از جهت واحدی، مثلاً از آن حیث که عالم است محبوب ما باشد و از آن حیث که عالم است مبغوض ما باشد، نفس قابلیت جمع بین این حب و بغض از جهت واحد را ندارد.
نتیجه: چرا محال است امر و نهی جمع شود؟
اگر امر تعلق بگیرد به مطلق و نهی تعلق بگیرد به مقید، یک لازم باطل و محالی دارد؛ که یک شیء موجودی، هم محبوب باشد و هم مبغوض باشد از جهت واحد؛ به این بیان که: اگر مولا به عبدش بگوید: «صلّ» و «لاتصل فی الحمام» و عبد هم رفت در حمام نمازخواند، اگر اجتماع امر و نهی ممکن باشد، پس باید این نماز، هم مبغوض مولا باشد چون فردی است از «صلات فی الحمام» و محبوب است از جهت این که «صلات» است، در حالی که میدانیم حب و بغض به شیء واحد تعلق نمیگیرد.
تقریر مباحثه
صغرای استدلال این است که: محبوب و مبغوض اگر صورت ذهنی بودند، امکان داشت که شیء واحد خارجی، هم محبوب باشد و هم مبغوض. ولی با توجه به مقدمة اول که محبوب و مبغوض فقط خارج هستند، پس محبوب و مبغوض یک شیء است.
کبرای استدلال این است که: ممکن نیست شیء واحد از جهت واحد، هم مبغوض باشد و هم محبوب.
پس، از مقدمة اول نتیجه گرفتیم که محبوب و مبغوض واحد است، آنگاه این نتیجه را مصداق کبرا قرارداده و نتیجه گرفتیم که نمیشود مولا نسبت به عملی، هم امر داشته باشد و هم نهی.
اشکال: جهت متفاوت است به خاطر «صلات فی الحمام»
إن قلت که: جهت دو تاست؛ در «محبوبیت» از آن حیث که صلات است، و در «مبغوضیت» از آن حیث که «صلات فی الحمام» است.
پاسخ: حصه چیزی جز طبیعت نیست
قلت: حصه، چیزی جز طبیعی مقید به قید نیست، حتی قید خارج است، فقط تقید داخل است. لذا محال است بگوییم: اکرام زید از آن حیث که عالم است محبوب است و از آن حیث که نحوی است مبغوض است.
اشکال خودم: تفاوت جهت به خاطر مصلحت و مفسده
مستشکل خواستهبود از طریق «صلات» جهت را متفاوت کند، جواب دادند که جهت «صلات»ی در «صلات در حمام» با «خارج از حمام» فرقی ندارد. اگر اشکال را اینطور مطرح کنیم که: «جهتها مختلف است؛ صلات فی الحمام، از آن جهت که مصلحت دارد» محبوب است، و از آن جهت که «مفسده دارد» مبغوض است.»، در این صورت جهتها مختلف است و
پاسخ استاد:
اما نمیتوان از طریق اختلاف در مصلحت و مفسده بین این دو (صلات و صلات فی الحمام) فرق گذاشت؛ چرا که مصلحت هم در عنوان «صلات» است، پس جهت مصلحت، همان جهت طبیعی صلات است. و هر چه که شما در عنوان مصلحتدار میآورید مثلاً «آب رافع عطش»، باید همان را در عنوان حصه و مفسدهدار هم بیاورید و مثلاً بگویید: «آب رافع عطش گرم». در این صورت، جهت مفسده «آب رافع عطش گرم» است. پس وقتی میگوییم: «آب رافع عطش مصلحت دارد»، یعنی هم «آب رافع عطش گرم» مصلحت دارد و هم «آب رافع عطش سرد»، پس «آب رافع عطش گرم» هم مصلحت دارد و هم مفسده و لذا جهت واحد شد.
مقید، طبیعی است با قید مثل این که بگوید: «اکرم عالما» بعد بگوید: «لاتکرم النحوی»، مطلق و مقید است. اما اگر گفت: «اکرم العالم» بعد بگوید: «لاتکرم النحوی»، طبیعی و حصه است.
نتیجه این شد که اگر امر و نهی بخواهد تعلق بگیرد به طبیعی و حصه، یا مطلق و مقید، لازمهاش این است که این فرد موجود از این حصه، هم محبوب باشد و هم مبغوض باشد. هر امری که مستلزم محال است هم محال است. پس در مانحنفیه، اجتماع امر و نهی محال است؛ چون مستلزم محال است.
این، اشکال عمدهای است که شده، و همین اشکال باعث شده که مشهور علما قائل بشوند که اجتماع امر و نهی به نحو طبیعی و حصه، به نحو مطلق و مقید، محال است. و نکتة استحالهاش را هم بردهاند به مرحلة حب و بغض. از معاریف، کسی در ذهنم نیست که قائل به امکان شدهباشد.
پاسخ از استحاله
ما از کسانی هستیم که این مبنا را قبول داریم که حبّ و بغض نسبت به شیء واحد از جهت واحد ممکن نیست؛ یعنی نمیشود که محبوب و مبغوض در نفس کسی شیء واحد باشد از جهت واحد. ما این اصل را پذیرفتهایم، اما در عین حال قائل به جواز اجتماع امر و نهی در طبیعی و حصه شدهایم و امتناع را قبول نکردهایم. به عبارت روشنتر: این استدلالی که کردیم، اشکالش کجاست؟
دو تا اشکال به این استدلال داریم:
اولاً شارع حب و بغض ندارد
اشکال اول، این است که این دلیل اگر هم تمام باشد، فقط در موالی و تشریعاتی میآید که مولا در آن دو مرحله دارد: تشریع، و حب و بغض. اما در مولایی که احکامش یکمرحلهای است و حب و بغض ندارد بلکه فقط مرحلة «تشریع» را دارد، نمیتوان قائل به چنین مرحله و امتناع در این مرحله شد، و احکام شرعی از این قبیل است.
بارها گفتهایم که شارع دو نفر است: رسول اکرم و خداوند متعال؛ رسول اکرم تشریع دارد لکن دایرة احکامی که جعل کرده، بسیار نادر است؛ یکی دو مورد بیشتر گفته نشدهاست. مشرِّع احکام اسلام، خداوند است. اگر خداوند صلات را ایجاب کرده، نه به این جهت است که صلات محبوب خداوند است، بلکه به این خاطر است که در این ایجاب، حکمت و مصلحت است. اگر شرب خمر را حرام کرده، به خاطر مفسدة آن است.
اما چرا خداوند فاقد حب و بغض است؟ چون واجبالوجود بالذات وجود خالی از ماهیت است. و هر عرضی دائماً معروضش یا عرض است یا جوهر. «وجود» معروض هیچ عرضی واقع نمیشود؛ وگرنه، یا باید جوهر بشود یا عرض.
اشکال: در کتاب و سنت زیاد داریم «إنّ الله یحب»، اینها را چطور توجیه میکنید؟
پاسخ: همانطور که «ید الله فوق ایدیهم» را توجیه میکنید.
تقریر مباحثه
اشکال: چطور برای خدا «علم» ثابت میکنید در حالی که علم ما عارضی است؟ همانطور هم برای خدا «حبّ» ثابت کنید در حالی که حب ما عرضی است.
پاسخ: پس باید بگویید که: همان علم است. (ظاهراً استاد اشکال را متوجه نشدند)
حسین مهدوی: این استحالهای که ما وجدان میکنیم، در حبّی است که عارض بر نفس ماست. اما آیا در حبّی که خداوند ممکن است طبق ظواهر آیات و روایات داشته باشد نیز چنین استحالهای وجود دارد؟! این را نمیتوانیم اثبات کنیم.
پس ایجاب و تحریم، به حب و بغض برنمیگردد.
پس ممکن است خداوند طبیعی صلات را ایجاب کند و حصهای را تحریم کند.
قبلاً هم گفتهایم که عبد مقابل حب و بغض مولا مسئول نیست، بلکه مقابل تشریعات مولا مسئول است. فقط طلب است که لزوم امتثال دارد نه شوق، لکن طلب اعم از طلب فعلی و تقدیری. «طلب تقدیری، یعنی لولا المانع، طلب میکرد؛ لذا اگر دهان مولا بسته باشد و نتواند امرکند، عبد باید شوق مولا را اگر فهمید، امتثال کند.