درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

94/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اوامر/فصل دهم /واجب کفایی

خصائص واجب کفایی

واجب کفایی سه خصیصه دارد: اگر همه ترک کنند، همه عاصی هستند. اگر یک نفر انجام بدهد، از همه ساقط است. اگر همه با هم انجام بدهند، همه امتثال کرده‌اند.

حقیقت واجب کفایی

نظریات مختلف

در این زمینه چهار نظریه مطرح شده‌است:

نظریة اول: یک تکلیف داریم و یک مکلفٌ‌به، ولی مکلَّفی نداریم. مثلاً جواب سلام را شارع واجب کرده، اما بر کسی واجب نکرده‌است.

نظریة دوم: تکلیف، واحد است. ولکن مکلف، مجموع مکلفین هستند. به عبارت دیگر: مجموعة مکلفین، مکلف هستند به یک تکلیف.

نظریة سوم: یک تکلیف داریم با یک مکلف، و آن مکلف، فرد مردد است.

نظریة چهارم: هم تکلیف داریم و هم مکلف؛ به عدد مکلفین، تکلیف داریم. مثلاً اگر در اتاق صد نفر بودند و یک نفر به آنها سلام کرد، صد تکلیف داریم.

نقد نظریات اول تا سوم (هر تکلیفی مکلف دارد و باید شخص حقیقی باشد)

نظر اول تا سوم قابل قبول نیست؛

نظریة اول، مشکلش این است که تکلیف، بدون مکلف نمی‌شود. و مکلف، باید دائماً یک شخصیت حقیقی باشد؛ چون تکلیف یعنی بعث، و فقط مکلف حقیقی است که قابل بعث و تحریک است. مگر بعث باشد و مبعوث نباشد؟! مگر می‌شود تکلیف باشد و مکلف نباشد؟!

در نقد نظریة دوم و سوم باید توجه داشته باشیم که اشخاص حقیقی هستند که قابل بعث هستند. در فقه، مثال‌های عدیده‌ای دارد؛ مثلاً می‌گویند: آن گندم زکات ندارد؛ چون مالک گندم، مسجد است؛ مسجد، قابل تکلیف نیست. یا مثلاً دولت نان‌خور دارد، بر دولت لازم نیست فطریة آنها را بدهد. دولت نان‌دهندة مثلاً سربازهاست، ولی دولت تکلیف‌بردار نیست. خمس هم همینطور است؛ مثلاً نفت و معادنی که دولت استخراج می‌کند، خمس ندارد.

اشکال: چه اشکالی دارد که فرد مردد را تکلیف کند شارع؟

پاسخ: وقتی هیچ‌کس مکلف نیست، پس چطور عقاب بشوند؟!

تفاوت واجب کفایی با واجب عینی طبق نظریة چهارم (چطور تکلیف کسی با امتثال دیگران ساقط می‌شود؟)

إنما الکلام در وجه چهارم است؛ که «ما به عدد افراد تکلیف داریم، ولکن اگر یک نفر اتیان کرد، از همه ساقط می‌شود.». در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که: «چرا وقتی دیگری انجام بدهد تکلیف از من ساقط بشود؟»، وجوه عدیده‌ای ذکرکرده‌اند.

این که می‌گویند: «تکلیف، به عصیان یا به »، درست نیست، تکلیف فقط به یک چیز ثابت می‌شود و به همان چیز هم برداشته می‌شود. تکلیف وقتی فعلی می‌شود که موضوعش محقق بشود، و وقتی برداشته می‌شود که موضوعش برداشته بشود. در تمام تکالیف اینطور است که ثبوت و سقوط تکلیف، دائرمدار موضوعش است.

مثلاً موضوع نماز صبح، طلوع فجر است. وقتی که نمازصبح بخوانم، موضوعش منتفی می‌شود؛ چون نمازصبح بر مکلفی واجب است که لم‌یأت بصلات الصبح، پس همین که نمازصبحم را بخوانم، موضوع منتفی می‌شود. وقتی که مخالفت کنم، چه معصیتاً چه خواب بمانم، در این صورت هم تکلیف ساقط می‌شود؛ چون بر من نمازصبح بین الطلوعین واجب بود، تا شمس طلوع می‌کند، من دیگر قدرت بر ایجاد این صلات ندارم، موضوع منتفی می‌شود. یعنی نمازصبح بر مکلف قادر ثابت است، من قادر نیستم. این یک ضابطة کلی است؛ که تکلیف، با فعلیت موضوعش فعلی می‌شود، و با ارتفاع موضوعش مرتفع می‌شود.

فرق بین «واجب عینی» و «واجب کفایی» این است که در واجب عینی، با اتیان دیگری موضوع نسبت به من مرتفع نمی‌شود. اما واجب کفایی اینطوری است که وقتی دیگری انجام بدهد، موضوعش از بین می‌رود.

در واجب کفایی، همین که یک نفر اتیان کرد، موضوع از بین می‌رود. مثلاً وقتی یک نفر سلام کرد، وجوب و تکلیف از همه ساقط می‌شود؛ چون سلام غیرمردود جوابش واجب است. یا مثلاً دفن میت غیرمدفون واجب است. یا مثلاً نمازِ بر میتی واجب است که لم‌یُصَلّا علیه.

سؤال: حتی اگر غیرمکلف موضوع را مرتفع کند؟

پاسخ: بله؛ چون انحفاظ موضوع، واجب نیست.

پس هیچ فرقی بین «واجب عینی» و «واجب کفایی» نیست، الا این که بعد از واجب عینی بعد از امتثال دیگران دائماً موضوع باقی می‌ماند، اما در واجب کفایی، بعد از امتثال دیگران دائماً موضوع ساقط می‌شود.