97/11/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تمسک به اطلاق آیه احل الله البیع /معاطات /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته بحث از سند روایت عمر بن یزید بیاع صابری مطرح شد. استاد فرمود اگر چه سند روایت مشکل دارد ولی به وسیله اعتماد مرحوم ابن الولید و مرحوم صدوق آن را میپذیریم. علاوه بر این روایت چون دارای علو مضمون است کاشف از اعتبار آن است.
بحث در این است که آیا آیه مبارکه اطلاق دارد که به عنوان یک قانون عند الشک به آن رجوع شود؟ مثلا اگر شک کردیم معاطات شرعا بیع است، میتوانیم به آیه مبارکه رجوع کنیم یا نه؟ اگر آیه مبارکه اطلاق یا عموم داشته باشد که همه بیوع را شامل بشود، تمسک به اطلاق یا عموم آیه برای صحت معاطات صحیح است.
فخر رازی نقل میکند که شافعیه چند وجه برای عدم انعقاد شمول البیع در آیه مبارکه نقل میکند. وجه چهارم عبارت است از این که اگر البیع شمول داشته باشد معنایش این است که همه ی بیع ها حلال هست و از طرفی آیه مبارکه همه ی ربا ها را حرام کرده است لازمه این معنا تناقض بین صدر و ذیل آیه است. زیرا بین ربا و بیع تفاوتی وجود ندارد در هر دو زیاده وجود دارد. پس باید گفته شود که بیع شمول ندارد و اجمال دارد.
یکی دیگر از وجوهی که دلالت بر عدم انعقاد شمول برای آیه دارد این است که نقل شده است خلیفه دوم گفته است از آخرین آیاتی که بر پیامبر نازل شده است آیه ربا است. پیامبر قبل از این که آیه را برای ما تفسیر کند از دنیا رفت. از این نقل کشف میشود که بیع عموم ندارد. زیرا اگر عموم داشت و همه ی بیوع را شامل میشد معنا روشن بود و جایی برای سوال باقی نمیماند. پس معلوم میشود که بیع اجمال دارد و شامل همه ی بیوع نمیشود.
این که نقل شده است و خلیفه دوم گفته است آیه ربا از آخرین آیات نازل شده بر پیامبر است خیلی عجیب است. زیرا آیات ربا در آیات دیگری نیز نازل شده است که از آخرین آیات قرآن نیستند. البته شواهدی ما داریم که نشان میدهد در تمام آیاتی که ربا در آن مطرح شده است آن آیات مدنی هستند.
ایشان در ضمن مطرح کردن ادعای فخر رازی گفته است که قیاس بیع به ربا درست نیست. یعنی فخر رازی از شافعی نقل کرده بود که بین فروخت 50 کیلو گندم به 55 هراز تومن و همچنین فروختن 50 کیلو گندم به 55 کیلو گندم، فرقی نیست. آلوسی میگوید بین این دو تفاوت وجود دارد.
آلوسی گفته است[1] بین بیع و ربا فرق وجود دارد و فرق آن را نص بیان کرده است. قرآن میفرماید: اگر 50 کیلو گندمی که به مقدار 50 هزار تومان ارزش دارد اگر به 55 هزار تومان فروخته شود بیع است و حلال است. ولی اگر به 55 کیلو گندم معاوضه شود ربا است و حرام است.
آلوسی گفته است در بیع نسبت به زیاده مبیع قرار میگیرد. مثلا وقتی یک ثوب در مقابل دو درهم قرار میگیرد در حالی که ارزش ثوب یک درهم است، تمام ثمن در مقابل تمام ثوب قرار گرفته است. اما وقتی یک درهم در مقابل دو درهم قرار میگیرد نسبت به درهم اضافی چیزی قرار داده نمیشود. لذا این معامله درست نیست.
ان قلت: همین که فرصت داده میشود مثلا گفته میشود یک درهم را به تو میدهم و بعد از یک ماه دو درهم بیاور، خود اهمال و زمان داشتن قسطی از ثمن را در مقابل خود قرار میدهد.
قلت: اهمال و زمان دادن چیزی نیست که در مقابل آن ثمن قرار داده شود.
آلوسی بعد ازاین که دو تفاوت را بیان میکند تفاوت سومی نیز با لفظ قیل بیان میکند. تفاوت سوم بین بیع و ربا عبارت است از این که وقتی در بیع زیاده اتفاق میافتد به خاطر نیاز است. یعنی کسی که گندم 50 کیلویی که 50 هزار تومان ارزش دارد ولی به 60 هزار تومان میفروشد، در حقیقت به خاطر نیاز این کار را کرده است. اما در ربا این گونه نیست.
مرحوم علامه طباطبایی بحثی را مطرح میکنند که آیه ربا در سوره مبارکه بقره یک مساله تاسیسی است که قبل از این آیه ربا بیان نشده است یا نه این گونه نیست؟ ایشان میفرماید قبل از این آیه نیز بحث ربا در آیات مطرح شده است.
مرحوم اصفهانی فرموده است آیه مبارکه اطلاق دارد. زیرا مشهور بین علماء این است که به اطلاق آیه تمسک میکنند. بلکه از بعضی از اخبار( روایت عمر بن یزید) استفاده میشود که آیه احل الله بیع اطلاق دارد. زیرا در روایت مذکور اطلاق روایت مفروغ گرفته شده است.
از لحاظ سندی این روایت مشکلاتی دارد. در این روایت محمد بن سلیمان وجود دارد اگر منظور دیلمی است که مشکل دارد. علاوه بر این ظاهرا باید در این روایت یک واسطه ای هم وجود داشته باشد. زیرا واضح است که محمد بن سنان از محمد بن سلیمان بدون واسطه نقل نمیتواند نقل کند زیرا بن سنان، محمد بن سلیمان را درک نکرده است. حل این مشکل این است که وقتی که معلوم است محمد بن سنان از محمد بن سلیمان بدون واسطه نقل نمیتواند نقل کند بلکه واسطه ای وجود دارد مثلا در چند مورد ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است. یا واسطه محمد بن عیسی است. البته یکی از کسانی رواة معروف محمد بن سلیمان همان ابراهیم بن اسحاق نهاوندی است. مخصوصا که هر در خط غلو بودند و هم فکر بودند.
مثالی برای وضوح حذف واسطه اگر مطرح شود این مثال است که کرارا در کتاب کشی نقل شده است که قال محمد بن مسعود حدثنی جرئیل بن احمد. اما در خیلی از موارد محمد بن مسعود وجود ندارد. بلکه مستقیما کشی به جبرئیل بن احمد متصل است. حتی گفته شده است که از مشایخ کشی جبرئیل بن احمد است. اما این مطلب درست نیست. زیرا جبرئیل بن احمد از مشایخ عیاشی است و عیاشی از مشایخ کشی است. با این حال در کتاب کشی سه نوع تعبیر در این رابطه وجود دارد:
1. محمد بن مسعود قال حدثنی جرئیل بن احمد: این تعبیر درست است.
2. وجدتُ بخط جبرئیل بن احمد: این تعبیر نیز درست است و به صورت وجادة بوده است.
3. از همان اول تعبیر به جبرئیل بن احمد شده است: این تعبیر نیز درست است اما باید حمل بر وجادة شود.
علی بن ایوب نیز در سند این روایت وجود دارد. نسبت به ایشان گفته میشود، فعلا ما با علی بن ایوب آشنایی نداریم اما شواهد نشان میدهد که یکی از رواة یا یکی از نسخه های کتاب عمر بن یزید بیاع صابری است. این مطلب نیز اجمالا قابل اعتناء است.
نتیجه: سند این روایت از لحاظ فنی و قواعد مشکل دارد ولی از جهت تلقی به قبول اصحاب میتوان سند روایت را قبول کرد. با توجه به این که مرحوم صدوق نیز این روایت را نقل کرده است البته یک اختلافی وجود دارد اما با شواهدی که در دسترس ما است مرحوم صدوق این روایت را از کتاب نوادر نقل کرده است.
استاد: چرا کلینی این روایت را نقل نکرده است؟
جواب: چون اصل این روایت در باب بیع مضطر است و مرحوم کلینی بیع مضطر را جایز نمیداند و روایت نیز بیع مضطر را جایز میداند پس آن را نقل نکرده است. البته مرحوم کلینی بیع مکره را جایز نمیداند ولی بیع مضطر را جایز میداند.
اگر ما قبول کنیم که در روایت، منظور امام از قد احل الله البیع همان آیه مبارکه مورد بحث است باز هم نمیشود برای تمسک به اطلاق آیه به روایت استناد کرد. زیرا اطلاق و تقیید یک امر نسبی است ممکن است یک دلیلی از بعضی از جهات اطلاق داشته باشد و از بعضی از جهات اطلاق نداشته باشد. به نظر من روایت اگر ناظر به آیه مبارکه باشد از جهت فرق گذاری بین ربا و بیع است. یعنی ملاک در ربا مثلین بودن است و ملاک در بیع مثلین نبودن است. اما این که اگر بیعی به صورت معاطات رخ داد از این جهت نیز اطلاق داشته باشد، معلوم نیست.
به عبارت دیگر با کمک روایت ما میفهمیم که هر بیعی از هر ربایی متفاوت است و با هم مثلیت پیدا نمیکنند. از این جهت اطلاق وجود دارد اما جهت عقد فارسی و معاطات و امثال آن نیز، ما بتوانیم به کمک روایت اطلاقی برای آیه منعقد کنیم درست نیست.
به نظر ما اصلا روایت در مقام شرح آیه نیست.( حتی نسبت به فرق بین بیع و ربایی که در آیه ذکر شده است). زیرا مورد روایت ربای نقد است. یعنی مثلا گندم را در مقابل گندم به مقدار زائدی بفروشد. این نوع روایت سنت رسول الله است. در حالی که مورد روایت یک فریضه ای است که در مقام بیان ربای نسیة است. لذا گفته میشود روایت هیچ نظارتی به آیه مبارکه ندارد تا بحث اطلاق آیه مطرح شود.
فریضه گاهی اواقات واجب و مستحب است و گاهی اوقات حرام است. همان طوری که قبلا نیز گفته شده است اگر سنت در مورد واجبات و مستحبات باشد نقش تکملی دارد. یعنی فریضه خدا را تکمیل میکند. اما اگر سنت در حرام های خدا باشد دو احتمال وجود دارد:
1. بیان فردی از همان حرام الهی باشد که ما نمیدانستیم و پیامبر ما را آگاه کرد. در محل بحث امکان دارد که وقتی پیامبر ربای نقد را حرام کرد در حقیقت فرد دیگری از حرام الهی را بیان کرده باشد.
2. مقدمه ای برای گام نگذاتشن در همان حرام الهی باشد. در محل بحث امکان دارد که پیامبر فرد دیگری از ربا را حرام کرده است تا مقدمه ای باشد که مردم در آن حرام الهی که مرتبط به همین سنت پیامبر است وارد نشوند.
نتیجه: چون مورد روایت ربای نقد است و مورد آیه ربای نسیة است و امکان دارد که ربای نقد مقدمه ای برای ربای نسیة باشد لذا گفته میشود که روایت معلوم نیست که اصلا نظارتی بر آیه از حیث بیان اطلاق خودآیه داشته باشد.