درس کلام استاد محمدعلی خزائلی

99/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب ارسطو از شبهه توحید/ فلسفه بلا و بیماری در اسلام

جواب ارسطو از شبهه توحید

در درسهای قبل عرض شد افلاطون ارسطو استاد شرور را اموری عدمی می داند و عدم یا نفهی و ذاتی است مثل نادانی فقر و مرگ و یا مستلزم و موجب عدم است، مثل: گزندگان، درندگان ومیکروب ها و آفت ها که مستلزم و موجب امرعدمی یعنی آسیب هستند هرچند خودشان برای خودشان بدون در نظر گرفتن دیگری عدم نیستند بلکه مستلزم نیستی و عدم غیر هستند و عرض شد شرَ یا نفسی است و یا نسبی و اضافی یعنی چیزی برای خودش وجود است برای چیز دیگر عدم است چنانچه زهر مار برای خودش امر وجودی و خوب است وبد بودنش غیری و برای دیگری است که باعث سلب حیات موجود زنده می شود.

نظر ارسطو در جواب شبهه توحید

واما ارسطو شاگرد افلاطون در جواب شبهه توحید درالوهیَت و مسئله شرور در عالم هستی، می گوید نسبت هر موجودی نسبت به موجودی دیگر یکی از پنج حالت در آن فرص می شود:

1- یا نسبت به آن خیر محض است 2- و یا نسبت به آن شرَ محض است 3- ویا خیرش بیشتر از آن است 4- و یا موجود نسبت به موجود دیگر شرَش بیشتر از خیر آن است 5- و یا نسبت به آن خیر و شرَش مساوی است.

 

ملائکه حالت منتظره ندارند

پس خیر محض مثل عقول و فرشتگان که به قول ملا هادی موجودات بالفعلی هستند که حالت منتظره ندارند – فانَها موجودات بالفعل لیس لها حاله منتظره[1] . ملائکه هر کمالی را که برایشان ممکن باشد از اول بالفعل دارا هستند و رشد و کمال و تکامل ندارند. این گونه موجودات فقط خیرهستند و هیچ شرَ و کاستی وضرری ندارند. به تعبیر قرآن: ﴿لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون﴾[2] . از دستور خدا نا فرمانی ندارند وهرچه را امر شوند انجام می دهند.» ملائکه حالت منتظره ندارند چون اگر همه کمالاتشان بالفعل نبود و حالت منتظره می داشتند امکان داشت خیر آن شرَ بشود چون در آن تغییرحاصل می شود و طبعاً امکان دارد شرَ حاصل شود مثل موجودات عالم مادَه و عناصر جسمانی به تعبیر ملاهادی ملائکه:« کلمات تامَه جامعه لا تنفذ ولا تبید فهی خیرٌ محض بکلا المعنیین[3] »، یعنی عقول و فرشتگان کلمات وجودی تامَ و جامع خدا هستند و هیچ زوال و عدمی در آنها راه ندارد پس فرشتگان هم ذاتاً برای خودشان خیر محض اند و هم نسبت به اشیاء دیگر خیر محض هستند برای این که به موجودات عالم هستی نفع می رسانند و هیچ شرَ و ضرری ندارند قرآن کریم در شأن ملائکه می فرماید: «هو الَذی یصلَی علیکم وملائکته، لیجزکم من الظَلمات إلی النَور و کان بالمؤمنین رحیماً».[4] خداوند و ملائکه برشما درود ورحمت می فرستند تاشما را از تاریکی ها به نور خارج کنند وخدانود به مؤمنان رحیم است.»وآیات دیگر:« مثل فالمدبَرات امرا».[5] ملائکه دستور خدا را تدبیر می کنند.»ذات و کمالات حق تعالی به واسطه موجودات عالم ظاهر می شوند و همه عالم مظهر خداهستند. وملائکه مظهر تامَ کمالات خداوند هستند. وآن قسمتی که خیرات آن زیاد تر از شرور آن است مثل معلولات و موجودات دیگر غیر از فرشتگان از قبیل کائناتی که در آن ها نقایصِ کمی هست و ضرر اندکی دارند مثل هر کدام از ما انسانها که به یکدیگر نفع می رسانیم و ضرر هم می رسانیم و یا عقرب که هم نفع دارد وهم ضرر، به این موجوداتی که در این عالم عناصرهستند و وجودشان مسبوق به مادَه و زمان می باشد، کائنات می گویند: در مقابل ملائکه که مجرداتند و وجودشان مسبوق به مادَه و زمان نیست و آنها را مُبدَعات می نامند.

فلسفه ایجاد خیر کثیر

و این موجودات عالم عناصر را کائنات می نامند چون در آنها کون و فساد و تغییر و تحوَل می باشد. دراین جا اگر کسی بگوید چرا آنچه خیر آن بیشتر از َشر آن است از طرف حق تعالی که خیر محض است، موجود می باشد - در جواب می گوییم: برای این که اگر خدا به آن وجود ندهد و آن را درکتم عدم رها کند، ترک آن و بوجود نیا وردنش باعث شرَ بیشتر می شود و این معنی عقلاً درست نیست.

زیرا اگر امر دائر شود بین این که آن چیزی را که خیر آن زیاد تر از شَرش می باشد خداوند ایجاد کند این مصلحت است و اگر ایجادش را ترک کند درواقع ترک خیر کثیر شده که این خودش مستلزم شرَ است زیرا به تعبیر ملاهادی سبزواری در منظومه حکمت و علامه طباطبائی – کثیرالخیر- یعنی چیزی که خیر آن زیاد است و شرَ کمی در آن به حسب اوقاتِ اندک وجود دارد، در ترک آن خیر کثیر، شرَکثیرپیدا می شود همانطورکه حکما گفته اند : «اِنَ ترکَ الخیرالکثیر لأجل الشرَ القلیل، شرَکثیر وازقسم مقابل یعنی شر کثیر محسوب می شود که ایجادش ترجیح مرجوح است و عقلاً قبیح می باشد[6] » [7] و اما سه قسم دیگر- یعنی شرَ محض و شر اکثری و آنچه خیرو شرَش مساوی است امکان وجود ندارد چون همانطور که اشاره شد ایجاد چیزی که شرَش بر خیرش غلبه دارد از باب ترجیح مرجوح می باشد واین در نظر عقل قبیح، بلکه محال است چون رجحان، با ترکِ ایجادِ آن است و چیزی که خیرو شرَش مساوی است آفرینش آن ترجیح بلامرجَح است یعنی چیزی راکه رجحان ندارد بوجود آورد و در فلسفه عقلا ترجیح بلا مرجَح قبیح، یا محال است و وقتی که شرَ کثیر و خیرو شرَ مساوی ایجادشان محال است چیزی که شر محض است ایجادش به طریق اولی قبیح و یا محال خواهد بود پس از این اقسام پنج گانه که ارسطو فرض کرده تنها دو صورت آن موجود است 1- خیرمحض مثل عقول و فرشتگان و آنچه خیرش اکثر ازشرَش می باشد مثل همه مخلوقات و معلولات عالم مادَه و جهان هستی وآن سه صورت دیگر موجود نیستند 1- شرَمحض 2- شرَ غالب بر خیر 3- خیرو شرَ مساوی.

نظر ارسطو و افلاطون مُکمِّل یکدیگر

هریک از دو مسلک و روش افلاطون و ارسطو در توجیه مسئله شرور می توانند مُکمّل یکدیگر باشد و هرکدام به تنهایی در جواب از شهبه شرور کافی نیست. زیرا اگر به مسلک افلاطون اکتفا کنیم و شرَ را عدم یا امر عدمی یعنی (عدم ملکه) بدانیم باز جای این سئوال هست که چرا در نظام هستی آن چیزی که خیرش غالب بر شرَش می باشد و جنبه وجودی و خیر آن بیشتر از جنبه عدمی و شرّ، آن است موجود می شود؟ و چرا اکتفا نمی شود به آنچه خیر محض است و هیچ شرَی ندارد؟ تا تمام نظام هستی خیر محض باشد و هیچ شرَی در آن نباشد؟ در اینجا با مسلک ارسطو می توان پاسخ داد که ترک خیر کثیر خودش شرَ است و از دست دادن خیر کثیرمی باشد. همچنین اگر فقط به مسلک ارسطو اکتفا شود و تقسیم پنج گانه را بپذیریم. این پرسش پیش می آید که چه رابطه وسنخیَتی است بین حق تعالی که خیر محض می باشد وبین شرَ قلیل که خیرش بیشتر است؟ وچطوراز خیر کثیرشرَ ولو قلیل صادر می شود؟ دراینجاست که با روش ومسلک افلاطون جواب این سئوال داده می شود که شرَ عدم یا امرعدمی است وعلَت وجودی نمی خواهد.

 

شرور صادر از غیرِ صاحبان عقل

البته از یک نکته نباید غافل شد که شرور مورد بحث مربوط به شروری است که از موجوات بدون عقل و انتخاب صادرمی شو د مثل نیش عقرب؛ که پای توجیه و چگونگی استناد آنها به خدایِ حکیمِ عادل پیش می آید وجواب داده میشود آنها عدم یا امرعدمی و یا نسبت به خیرات، قلیل هستند. امَا شروری که از انسانهای دارای عقل واراده وانتخاب صادر میشود توجیحش این است که اینها برفرض اموروجودی هم باشند مستند به خود انسان هستند و صدورشان ربطی به خدای حکیم ندارد. به تعبیر قرآن﴿ما أصابکم من مصیبه فبما کتب ایدیکم﴾[8] . ﴿وما أصابک من حسنته فمن الله﴾[9] و یا می فرماید: ﴿ظهر الفساد فی البرَ والبحربما کَسَبت أیدی النَاس لیذیقهم بعض الَذی عملوا لعلَهم یرجعون﴾.[10]

تفسیر و تحلیل تربیتی مسئله شرور

درحوادث و پیش آمدهای روزگار ومصیبت ها برای بشرآثارتربیتی مهمَی درحیات مادَی بشر و برای رشد عقل انسانها وجود دارد مثل از بین بردن غرور وغفلت از دلها وعقلها، واین فوائد درحوادث ناگوار وجود دارد چه شر با لذّات، موجود باشد وچه بالعرض واز جمله آثار تربیتی این که بلایا ومصائب بهترین وسیله اند برای شکوفا کردن طاقت ها و توان های بشری وتقدَم و پیشترفت علوم و ترقَی انسان ها.

تمدَن و پیشترفت معلول مبارزه

دانشمندان تصریح دارند که اکثر پیشترفت ها وتمدَن ها استقلال ها درجنگ ها ومبارزات پیدا می شود چون نیروها پناه می برند به ایجاد وسائل دفاعی درمواجهه با دشمنان مهاجم واصلاح خرابی ها، درمثل این زمان ها است که قابلیت ها به حرکت می افتند برای جبران واصلاح مافات وتقسیم نواقص وتهیه لوازم. این ضرب المثل معروف است که:«اَلحاجه أمَ الإختراع» حاجت ونیاز، مادراختراع می باشد. وقتی نیاز شدید شد انسان به فکرمی افتد ازباب مثال همین جنگ تحمیلی هشت ساله ایران وعراق که درعین خسارات مالی وجانی زیاد آثارو برکات سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، نظامی وتربیتی ومعنوی زیادی داشت وکشورما را در ابعاد مختلف پیش بُرد ویا این قضیه بیماری کرونا که همه نیروها را به فکرطرح وبرنامه واداشت وباعث انجام خیلی کارهاوهمیاری وهمکاری وایثار و فداکاری های زیادی شد واز طرفی خیلی ها متوجه شدند که سلامتی وامنیَت جانی چه نعمت بزرگی است که متاسفانه ما قدرنمی دانیم بهرحال تا انسان متعرَض سختی ها ومشکلات در زندگی نشود توان ها وطاقت های او به رشد ونموَ نمیرسد واین ها همه در گرو قرار گرفتن انسان در وَزِش شدائد و مصائب و سختی ها است.

در حدیث از پیامبر اکرم(ص)می خوانیم اگر سه چیزنبود بنی آدم درمقابل هیچ چیز سر تسلیم فرو نمی آورد: د1- فقر2- مرض 3- بیماری[11] در کوران حوادث انسان ها ساخته و آبدیده می شوند:

حضرت علی (علیه السلام) به عثمان ابن حُنیف میفرماید:

«اَلا وانَ الشّجرة البرّیة اصلب عودا»[12] - بدان که درختان بیابانی چوبشان سخت تر و درختان سرسبز، پوستشان نازکتر و گیاهان صحرائی آتششان قویتر و خاموشی آنها دیرتراست.

این یک قانون به تعبیر شهید مطهری (ره) بیولوژیک یعنی زنده است که در ناز و نعمت زیستن و از سختی ها دوری جُستن، موجب ضعف وناتوانی می گردد و بر عکس، زندگی در شرایط سخت و دشوار و ناهموار، آدمی را نیرومند و چابُک می سازد.


[1] منظومه، ملاهادی، ج1، ص154.
[2] تحریم/سوره66، آیه6.
[3] منظومه حکمت ملاهادی سبزواری، ج1، ص154، چاپ دارالعلم.
[4] احزاب/سوره33، آیه43.
[5] نازعات/سوره79، آیه5.
[6] منظومه حکمت، ج1، ص154 چاپ دار العلم و.
[7] تفسیر المیزان، ج13، ص201.
[8] شوری/سوره42، آیه30.
[9] نساء/سوره4، آیه79.
[10] روم/سوره30، آیه41.
[11] الخصال، الشيخ الصدوق، ج1، ص78.
[12] نهج البلاغه، نامه45به عثمان بن حنیف.