درس کلام استاد محمدعلی خزائلی

99/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور، نظر حکما در فناها و نیستی‌ها/ فلسفه بلا و بیماری از نظر اسلام

شرور، نظر حکما در فناها و نیستی‌ها

قبلا عرض شد اشکال‌ها و ایرادهایی در رابطه با عدل و حکمت الهی در چند زمینه مطرح شده، از جمله تبعیض‌ها، فناها، نیستی‌ها،و نقص‌ها و کمبودها و آفت‌ها که قسمت اول از این چهار نوع مربوط به تبعیض‌ها و تفاوت‌های بین انسان‌ها و موجودات است که بحث آن موکول می‌شود به وقت دیگری و سه قسم اخیر یعنی فناها و نیستی‌ها در اثر مرگ و امراض و بلاها و همچنین بحث نقص‌ها و کمبودها و آفات تحت عنوان شرور مطرح می‌شود که بحث فعلی ما است. جوابی که حکما به اینگونه شرور داده اند شامل سه قسمت است:

1: بحث از ماهیت وحقیقت شرور که آیا بدیها و شرور امور وجودی وواقعی هستند ویا امور عدمی و نسبی.

2: آیا خیرات وشرور در جهان از یکدیگر انفکاک پذیرند ویا خیروشر انفکاک ندارند .دوم آیا مجموعه جهان با همه نیکیها و بدیهایی که دارد خیر آن بیشتر است یا شر آن ؟ ویا مساوی هستند وهیچکدام فزونی ندارند ؟

3: آیا آنچه شر است واقعاشر است یعنی آثار خوب ندارد ویا اینکه هر شری آثار و فوائد بسیاری دارد .ومولَد یک یا چند خیروخوبی است؟

با قسمت اول که بیان حقیقت وماهیت شرور واینکه اموری عدمی ونسبی هستند یا نه .پاسخ ثنویه داده می شود که برای هستی دو نوع مبدا قائل هستند چون وقتی شرور امور عدمی ویا نسبی بودند دیگر امر وجودی نیستند تا علت و خالق ومبدا فاعلی بخواهند.(جواب ثنویه وماتریالیستهاومنکران حسن وقبح) و با بیان قسمت دوم که خوبیها و بدیها از هم جدا نیستند و خیرات در عالم بر شرور غلبه دارند جواب ماتریالیستهاداده میشود که شرور را باعث ایراد در حکمت خداوند دانسته اند که ما معتقدیم کار عبث وبی فایده و قبیح و معیوب انجام نمیدهد .

و جواب منکرین عدل خداوند و حسن و قبح ذاتی هم داده می شود چون وقتی شرور و خوبی ها آمیخته بودند و خیرات بر شرور غلبه و افزونی داشت دیگر حکمت و عدالت خداوند زیر سوال نمی رود چون از خدا کار قبیح سر نمی زند و با پاسخ از سوال سوم که آیا شر واقعا شر است و آثار خوب و نیک ندارد و یا اینکه آثار و فوائد مثبت زیادی دارد

جواب سوال اول تکمیل میشود که آنچه به نظر شرع میآید در واقع آثار نیک بسیاری دارد چه دنیوی و چه اخروی به تعبیر قرآن : ﴿عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم﴾ وبااین بحث شرور را به تبع شهید مطهری ره تحت عنوان عدالت خداوند مطرح می کنیم هر چند فلاسفه و حکمای اسلامی آنرا در مساله توحید و ثنویت ویا در مسئله عنایت وعلم الهی ویا در بحث چگونگی تعلق قضای الهی به شرور مطرح ساخته اند .ثنویه و دوگانه پرستها که جهان را به نیک وبد تقسیم کرده اند خواسته اند خدا را از بدی تبرئه کنند به ناچار خدارا به شریک داشتن متهم ساخته اند و معتقد به یزدان و اهریمن ،یعنی خدای خوبیها و بدیها شده اند .اما اسلام در عین این که خدا را مبدا هر وجودی می داند و آنرا دارای رحمت و حکمت بی پایان می داند همه چیز حتی شیطان را مستند به خدا می کند بطوری که هیچ خدشه ای به عدل و حکمت او وارد نمی شود .از نظر اسلام مسئله شرور و آفات و بلاها به این شکل حل می شود که می گویند با اینکه به یک حساب امور جهان به دو دسته خوب وبد وشر وخیر تقسیم می شود اما با یک حساب دقیق تر در واقع هیچ گونه بدی در نظام آفرینش وجود ندارد .آنچه هست خیر است و نظام موجود نظام احسن است و به تعبیر قرآن : ﴿فتبارک الله احسن الخالقین﴾ یعنی از دید عقل و فلسفه چون مسئله وجود و عدم بطور عمیق مورد بحث قرار میگیرد در پاسخ ثنویه و ماتریالیستها گفته می شود شرور موجودات واقعی واصیل نیستند تا به آفریننده نیاز داشته باشند ویا با عدل و حکمت آنها ناسازگار باشند و همانطور که در درس قبل گفته شد این مطلب را به دو بیان می توان تبیین کرد :

1:عدمی بودن شرور .2: نسبی بودن آن

با توضیح این مطلب شهید، دوگانگی وتضاد شرور با حکمت و عدالت خداوند حل می شود .اما این که می گوییم شر امری عدمی است با یک تحلیل معلوم می شود یعنی بدیها همه از نوع نسبی وعدم می باشند که عرض شد این مطلب ر یشه در فکر فلاسفه یونان قدیم مخصوصا افلاطون دارد و متاخرین آنرا بیشتر تشریح و تجزیه و تحلیل کرده اند هر چند مطلب مشکل وقابل دقتی است .البته این نکته باید توجه شود که مقصود از کسانی که می گویند شر امری عدمی است .منظورشان این نیست که در جهان اصلا شر وبدی وآفت وبلا ومصیبت وجود ندارد تا کسی بگوید این خلاف وجدان وضرورت است چون ما بالحس والعیان مشاهده می کنیم خیلی از شرور مثل کوری.کری.بیماری.ظلم .ستم .جهل . ناتوانی و مرگ وسیل وزلزله در جهان وجود دارد و نمیشود اینها را منکر شد و نمی شود انکار کرد که اینها شر هستند وآثار سوئی هم دارند .ولی ما نمی گوییم چون شر عدمی است پس شر در عالم وجود ندارد وچون شر وجود ندارد پس انسان وظیفه ای ندارد زیرا وظیفه هر انسانی مبارزه با بدیها و بدها و بدست آوردن خوبیها وتایید خوبها است .کسی از حرف ما سو استفاده نکند که وقتی می گوییم شر امر عدمی است پس هر وضعی خوب است و بد نیست و باید به وضع موجود همیشه راضی بود وآن را مهمترین وضع ممکن دانست .کسی نمیخواهد منکر بدیها ومرضها و بیماریها و ظلمها وکری وکوری ها شود و نمی خواهد منکر شر بودن اینها شود و نمی خواهد از خود سلب مسولیت کند و نقش انسان را در تغییر جهان و تکمیل اجتماع در برطرف کردن بدیها نادیده بگیرد .

بلکه ادعای ما این است که وقتی می گوییم شر امری عدمی است یعنی شرور از نوع عدمیات و فقدانیات می باشد و هستی اینها از نوع وجود کمبودها و خلاها است مثل این که جایی از آب و هوا خالی باشد ما میگوییم بدیهاو نواقص و حوادث ناشایست وبیماریها از این جهت شر هستند که خودشان نابودی و نیستی و یاکمبود و نقص و خلا هستند پس یعنی عدمی بودن شر این است که مثلا صحت نیست کمال نیست عدل نیست وعدم علت نمی خواهد بلکه علتش هم عدمی است مثلا می گوییم نبود ابر علت عدم باران است و از طرفی این مسئله وظیفه ما را در مقابل رفع نواقص و و امراض وکمبودها و خلا ها و ظلم و ستم ها سلب نمی کند بلکه باید کمبود ها را جبران و خلا ها را از بین ببریم کاری کنیم که اینها بوجود نیایند.

وباید به این نکته اساسی آمیختگی خوبیها و بدیها توجه داشت که خوبیها وبدیها در جهان دو دسته جدا و متمایز از هم نیستند این اشتباه است که گمان کنیم همانطور که مثلا جمادات و نباتات از هم جدا هستند بدیها هم در یک صف و خوبیها هم در صف دیگری می باشند بلکه خوبی و بدی به هم آمیخته و جدا ناپذیرند آنجا که بدی هست خوبی هم هست و آنجا که خوبی هست بدی هم وجود دارد خوب و بد به هم سرشته وآمیخته اند وثمره اش این است که ما معتقدیم در این بهم آمیختگی خیر وخوبی اشیاء بر بدی وشر آنها غلبه دارد و مساوی با شر هم نیست پس گویااشیاء وحوادث با یکدیگر ترکیب شده اند البته نه از نوع ترکیب شیمیایی بلکه ترکیب وجود وعدم چون عرض شد عدم هیچ و پوچ و فقدان و خلا است و نمی تواند در مقابل هستی که خوبی است جای خاصی داشته باشد ولی طوری است که همانجا که وجود ها هستند عدمها نیز هستند و صدق می کنند یعنی میشود این وجود نباشد وقتی می گوییم فلانی نابینا است نباید فکر کرد نابینایی چیز خاص و واقعیت ملموسی است که در حدقه چشم نابینا وجود دارد بلکه نا بینایی نبودن بینایی و مرض نبود صحت و همان فقدان و نداشتن بینایی و سلامتی است ونابینایی چیزی جدا از بینایی نیست بلکه همان فقدان بینایی است و این دیگر امر وجودی نیست تا علت بخواهد و بگوییم خدای حکیم نمی تواند علت و مبدا شر وبدی باشد وبعباره دیگر خوبی وبدی مانند هستی و نیستی است بلکه اساسا خوبی عین هستی و بدی عین نیستیِ همان خوبی است و هرجا سخن از بدی باشد حتما پای یک نیستی و فقدان یک خوبی است .به عبارت واضح تر بدی (ذاتی و غیر ذاتی) یا خودش از نوع نیستی است ویا مستلزم نیستی است وقتی چیزی نبود می گوییم شر است یعنی موجود از آن جهت که خودش هست می گوییم خوب است بینایی خوب است ولی کوری از آن جهت بد است که مستلزم فقدان بینایی است و تنها این باعث می شود انسان جایی را نبیند خوبی و دارایی از آن جهت که خودش است خوب است و از آن جهت بد است که مستلزم یک نیستی است مثل زهر مار و عقرب ویا فقر وبیماری و مرگ طوفان و... را بد می دانیم چون ذاتا اینها نیستی و عدم هستند ما گزندگان ،درندگان ، میکروبها ، آفتها را بد میدانیم اینها خودشان بد نیستند برای خودشان خوب و مصلحت هستند اما چون باعث سلب حیات و سلامتی دیگری می شوند مستلزم شر هستند.

پس اگر خداوند حکیم مار و عقرب و حیوان درنده را آفرید شر نیافرید. نادانی فقدان و نبود علم است ، علم دانش یک واقعیت و کمال حقیقی است ولی جهل و نادانی واقعیت نیست همان نبود علم است ظلمت نبود نور است وقتی می گوییم نادان فاقد علم است معنایش این نیست که وصف خاصی به نام فقدانِ علم با آن است ودر عالِم این فقدان وجودی را ندارد، عالِم قبل از این که علم و دانش بیاموزد جاهل بوده و زمانی که تحصیل علم کرده چیزی را از دست نداده یعنی جهل یک امر وجودی نبوده که آنرا از دست داده باشد بلکه چیزی را بدست آورده است اگر نادانی و جهل یک امر وجودی و دارای واقعیت و امر حقیقی می بود با تحصیل علم تبدیل به یک صفت دیگر می شد اما اینطور نیست بلکه جهل و نادانی همان عدم و فقدان علم و دانش است و مانند یک جسم نیست که شکلی را از دست بدهد و شکل دیگر را بپذیرد خیر همان امر عدمی تبدیل به وجود شده است فقر هم عبارت است از امر عدمی یعنی بی چیزی و نادانی کسی که فقیر است یعنی فاقد ثروت است که امر وجودی میباشد نه اینکه او هم نسبت به خود چیزی دارد بنام فقر و نداشتن ثروت که امر وجودی است و علت نمی خواهد که بگوییم خدایِ حکیمِ عادل فقیر را فقیر قرار داده است. مرگ هم از دست دادن حیات است و فقدان آن، نه بدست آوردن آن لذا کسی که صفت حیات را از دست می دهد. و یا درخت خشک می شود در واقع چیزی را بدست نمی آورد بلکه چیزی را از دست میدهد وبا تبدیل شدن به جماد تنزل می یابد نه ترقی اینها مثال هایی است برای اینکه خیلی از شرها و بدیها خودشان عدمی هستند یعنی عدم وجود و فقدان آن و از دست دادن هستی و این نیاز به علت ندارد که بگوییم چطور شر مستند به خدای حکیم شود چون امری است عدمی وعلت نمی خواهد بلکه خداوند احسان میکند وفیض خودرا میرساند وادامه و استمرار حیات را قطع میکند .اما جاهایی که چیزی مستلزم بدی و شر می باشد خودش مستقیما و ذاتا خیر است مثل گزندگان ، درندگان ،میکروبها،سیلها،زلزله ها . آفتها ومرضها و از آن جهت بد هستند که موجب و باعث مرگ و یا از دست دادن خود یا نیرویی از بدن می شوند ویا مانع رشد ورسیدن استعدادها به کمال میگردند اگر گزندگان موجب مرگ وبیماری نمی شدند، بد نبودند اگر آفنهای گیاهی باعث نابودی درختان و یامیوه نمی شدند بد نبودند آنها برای خودشان خیر هستند .اگر سیلها .طوفانها ، زلزله ها، سبب تلفات جایی ومالی نمی شدند بد نبودند بدی در همان تلفات و خسارات جانی ومالی آنها است .اگر درنده را بد میدانیم نه ازجهت ماهیت خاص او است بلکه از آن جهت که موجب مرگ و سلب حیات از دیگری است بد می باشد در حقیقت آنچه ذاتا بد است فقدان حیات است بطوری که اگر درنده درنده گی نکند وباعث فقدان زندگی کسی نشود به خودی خود بد نیست و از نظر علی و معلولی در فلسفه غالبا همان فقدانهای واقعی یعنی فقر وجهل وظلم سبب اموری مانند میکروب وسیل و زلزله و جنگ و خونریزی می شوند که از نوع بدیهای قسم دوم هستند که بدیهای قسم اول مثل ظلم و جهل سبب آنها شده است که باید ریشه را بخشکانیم یعنی جهل ،عجز،ظلم، و...را از بین ببریم که اینها فقدانهای واقعی هستند که سبب اموری مثل میکرب و سیل و زلزله و جنگ و اشغال مثل فلسطین می شود وقتی خلاهای واقعی مثل جهل وفقر وعجز را از بین بردیم وبا آنها مبارزه کردیم بدیهای قسم دوم که خودشان بد نیستند ولی باعث شر و بدی می شود مثل میکروب و سیل وزلزله وجنگ و...هم از بین می رود چون خیلی از حوادث ناگوار معلول این جهل و عجز و ظلم وشراست.[1] قرآن کریم: ﴿اوکلَما اصابتکم مصیبه قد اصبتم مثلیها فلم انَی هذا قل هو من عند انفسکم ان الله علی کل شی قدیر﴾.[2]

آیا وقتی مصیبتی به شما میرسد که دو برابر آن را به دشمن رساندیدمی گویند این از کجاست بگو آن از جانب خود شما است وعمل شما باعث آن شده واز دست خود کشیدید.

 


[1] کتاب عدل الهی، شهید مطهری، ص142الی 155.
[2] آل عمران/سوره3، آیه165.