درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1403/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /دلالت حدیث رفع بر برائت

 

روایت: عن النبی: ثلاثه من مکارم الاخلاق فی الدنیا و الاخر، ان تعفو ظلمک، و تصل من قطعک، و تحلم عن من جهل علیک. [1]

علی جان سه چیز از صفات عالی انسانی در دنیا و آخرت است، اینکه از کسی که به شما ستم کرده بگذری(البته به شرطی که طرف مقابل جری نشود، به عبارت دیگر عفو از موضع قدرت ارزش است نه از موضع ضعف) با کسی که قطع رحم کرده است صله رحم کنید، و در مقابل کسی را که جاهلانه برخورد کرده حلم به خرج دهی و مقابل به مثل نکنی.

خلاصه:

در مورد حدیث رفع اسناد را بررسی کردیم و در مجموع گفته شد اصل این مضمون از معصومین صادر شده است، تردیدی نباید داشت که اگر در روز ماه رمضان این حدیث را خواندیم دروغ بر خدا و پیغمبر نبستیم که سبب بطلان روزه شود.

بعد گفته شد واژه رفع بکار رفته نه واژه دفع، رفع مقابل وضع است ، در مورد چیزی که موجود بشود و آن برداشته شود رفع بکار می رود، دفع جایی بکار می رود که مسئله برای بوجود نیامدن باشد. پیشگیری دفع است و درمان رفع است.

بحث سومی مطرح شد و آن بحث اینکه مرفوع در این امور نه گانه چیست؟

گفتیم گاهی در مقام اثبات بحث می کنیم و گاهی در مقام ثبوت، در مقام اثبات و مقتضی البلاغه مرفوع خود این امور است، رُفع خود ما لا یعلمون، رفع خود خطا رفع خود ما استکرهوا… بلاغت چنین اقتضا می کند.

اما در مقام ثبوت سه نظریه داده شده است:

نظریه اول: مواخذه است، رُفع مواخذه.

نظریه دوم: رُفع مجموعه آثار، هر اثری که دارد.

نظریه سوم: رُفع الاثر المناسب.

در اینجا مطلب کلیدی بیان می شود و آن این است که در چه عرصه ای معصومین روی بلاغت عنایت داشتند، توضیح ذلک، گاهی عرصه، عرصه ابلاغ مفهوم است و گاهی عرصه، عرصه ابلاغ مفهوم به نحو بلیغانه است.

آنجا که عرصه عرصه ابلاغ مفهوم است آنجا معصومین در پی ابلاغ این واقعیت بودند که این مفهوم را بگویند، در این موارد اصرار بر بلاغت نداشتند، ولی گاه قصه فقط ابلاغ مفهوم نبوده بلکه قصه ابلاغ مفهوم همراه با بلاغت بوده مانند بسیاری از خطبه های امیرالمومنین، (تحقیقا همه خطبه های مولا برای دوران حکومتشان بود و در دوره 25 ساله حضرت خطبه ای از ایشان نداریم ، لذاست که خطبه فدکیه معجزه بلاغت در بین معصومین است، که یک بانوی 18 ساله با آن مصیبت ها این طور دستگاه خلافت را به محاکمه بکشد)

لازمه رهبری حضرت هم همین خطابه ها بوده، کسانی که در عرصه رهبری و لوازمش کار کردند می گویند اکثر رهبران دنیا خطیب بودند، و خطابه هایی که امیرالمومنین داشتند ابزار حکمرانی بوده.

میخواهیم بگوییم عرصه بیان احکام عرصه ابلاغ بلیغانه نیست، عرصه ابلاغ مفهوم است، پس بنابراین اصرار نداریم که اینجا رفع در عرصه اثباتی به خود این مرفوع می خورد، چون پیامبر در صدد چنین ابلاغی نبوده، در مقام ثبوت بوده، در مقام ثبوت یکی قصه مواخذه است یکی اثر مناسب است و یکی هم مجموعه آثار است.

مواخذه را بحث کردیم و گفتیم معنای نزدیکی است، الاثر المناسب را نگفتیم.

هر کدام از این نه چیزِ مرفوع یک اثری دارند، مثلا :

و التفکر فی الوسوسة فی خلق، اثرش این است که اگر در ذهتنان این مسئله گشت که جهان خالقی دارد به نام خدا و حال خدا را کی خلق کرده، اگر این خطور به ذهنت گذشت و ناراحت شدی شما را به خاطر این خطور مواخذه نمی کنند (پس اثر التفکر فی الوسوسة الخلق این خطورات است).

یا اثر حسد، بخاطر اینکه این حالت در تو پیدا شده شما را عذاب نمی کنند.

می رویم سراغ ما لا یعلمون، رُفع ما لا یعلمون، اثر مناسب ما لا یعلمون، این است که استعمال سیگار جایز است یا نیست؟ اگر اجتهادا و یا تقلیدا به این رسید که جایز نیست، و استعمال کرد، روز قیامت مجازاتش نمی کنند اگر لا یعلم بود.

یا ما اکرهَ علیه، مثلا فرزندش بیماری سخت دارد و هزینه زیادی باید بدهد، خانه اش را اکراهاً می فروشد، اینجا آیا معامله تثبیت می شود یا نمی شود بخاطر اینکه این معامله اکراهی هست؟ یا شرب الخمر… بنابراین آثار هر کدام از اینها یک چیز است.

بیاییم بگوییم اثر مناسب در اکراه چیست ، همان برداشته شده است، یا اثر مناسب در ما لا یعلمون چیست آن برداشته شده، یا اثر مناسب نسیان … وارد مواخذه نمی شویم، بله یکی یا دو تا را مواخذه بگیریم، ولی اثر مناسب لکل منهما را بگوییم.

پاسخ این است که گاهی اثر مناسب مشخص است (یا اشباح الرجال و لا رجال) اینجا اثر مناسبِ لا رجال، فتوّت است، اینکه جوانمردی یک مرد را ندارید، اینجا اثر مناسب فتوت است اما اگر یک چیزی آثار متعدد دارد، انگشت گذاشتن روی یکی دلیل می خواهد، بدون دلیل نمی توان روی یکی انگشت گذاشت، فلذا اثر مناسب یحتاج الی الدلیل، فعلی هذا سلمنا که مواخذه باشد، اما مواخذه نمی تواند تنها مرفوع باشد، بله یک مرفوع هست، بنابراین بهترین نظر در این مجموعه آثار است، مثلا حلف بالطلاق ، حلف بالعتاق… هر آن اثری که تصور بشود.

بنابراین بحث شد که در مرفوع سه نظر هست و نظر حق که نظر مقتضی الاطلاق هم هست مجموعه آثار است.

آثار هم بر 4 قسم است:

یک. الآثار الشرعیه ، مع الواسطه

دو. الآثار الشرعیه ، بلا واسطه

سه. الآثار العقلیه

چهار. الآثار العادیه

و ما فقط آثار شرعیه بی واسطه را بر می داریم که یکی اش مواخذه است، ولی در طلاق و عتاق صحبت از مواخذه نیست بلکه صحبت از این است که مواخذه ندارد.

بحث چهارمی هم در اینجا هست و آن بحث این است آیا حدیث رفع فقط شبهات موضوعیه را برمیدارد یا شبهات حکمیه را هم بر می دارد؟ که جلسه آینده بحث خواهد شد.


[1] مكارم الاخلاق، الطبرسي، رضي الدين، ج1، ص435.