1403/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /احادیث دال بر برائت
روایت: عن النبی: يا علي! ينبغي أن يكون في المؤمن ثمان خصال : وقار عند الهزاهز ، وصبر عند البلاء وشكر عند الرخاء ، وقنوع بما رزقه الله عزوجل ، ولا يظلم الاعداء ، ولا يتحامل على الاصدقاء ، بدنه منه في تعب ، والناس منه في راحة.[1]
مومن سزاوار است 8 خصلت داشته باشد:
به هنگام امور لرزه آور وقار داشته باشد، وقتی بلا وارد می شود صبور باشد، وقتی وضعیتش خوب است شاکر باشد، برآنچه که خدا به او داده قانع باشد، اهل ظلم به دشمنان نیست، باری به دوش دوستانش نیست، برای دوستانش حاضر است رنج بکشد، مردم از ناحیه او راحت هستند.
خلاصه:
بیان شد که حدیث رفع از احادیث مشهور شیعه است، یک حدیثش که روایت اول بود، دنیایی از مباحث رجالی و غیر رجالی دارد ولکن این مجموعه حدیث، انسان را به اطمینان می رساند ولو اینکه در تک تک احادیثش حرف داشته باشیم. عمده روایاتش بیان شد و سه روایت دیگر مانده که بیان می کنیم (روایات 4، 5 و 6).
وَ(واو گویای تعلیق است، احمدبن محمد بن عیسی در نوادرش از ربعی نقل می کند، البته بین این دو حدود یک قرن فاصله هست و از هم نمی توانند نقل کنند لذا این روایت از حیث روایت مخدوش است و تعدادی حذف شده اند) عَنْ رِبْعِيّ(بن عبدالله بن الجارود، بصری ثقه، راوی از امام صادق و امام کاظم هست، صحب فضیل بن یسار و اکثرَ الاخذ عنه و کان خصّیصا به، همنشین فضیل بود) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عُفِيَ عَنْ أُمَّتِي ثَلاَثٌ اَلْخَطَأُ وَ اَلنِّسْيَانُ وَ اَلاِسْتِكْرَاهُ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هُنَا رَابِعَةٌ وَ هِيَ مَا لاَ يُطِيقُونَ. [2]
امت من از سه چیز عفو شده اند، خطا (اینکه خطاً کاری انجام بدهند) فراموشی و اگر مجبور و مکره به کاری شدند.
وَ عَنِ اَلْحَلَبِيِّ(مشترک است بین چند نفر است، پدر(علی بن ابی شعبه) و 4 پسرش عبیدالله، محمد، عمران و عبدالاعلی، و نوه اش یحیی بن عمران، کوفی هستند و اهل تجارت به سوی حلب بودند و مشهور به حلبی شدند، همه ثقه هستند) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي اَلْخَطَأُ وَ اَلنِّسْيَانُ وَ مَا اُسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ. [3]
این روایت هم مشکل ارسال را دارد چون بین احمد بن محمد عیسی و حلبی یک قرن فاصله است.
وَ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلرَّجُلِ يُسْتَكْرَهُ عَلَى اَلْيَمِينِ فَيَحْلِفُ بِالطَّلاَقِ وَ اَلْعَتَاقِ وَ صَدَقَةِ مَا يَمْلِكُ أَيَلْزَمُه ذَلِكَ فَقَالَ لاَ ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَمْ يُطِيقُوا وَ مَا أَخْطَئُوا . [4]
در این روایت سند به کلی حذف شده است.
کسی را قسمش می دهند که اگر مطلب این نباشد زوجه اش طالق باشد، بندگانش آزاد باشند، همه اموالش صدقه باشد، اگر مجبور شد و چنین قسمی خورد و خلاف درآمد آیا همسر و بندگان و اموالش جدا می شوند، حضرت فرمود خیر، چون پیامبر فرمودند که چند چیز از امتم برداشته شده است اینکه مجبور به کاری شده باشد، یا کاری که توانش را نداشته باشد و یا اگر اشتباه کرد، و او هم مجبور شده این قسم را بخورد.
استاد: حدیث رفع در مجموع قابل استناد است.
اما دلالت حدیث رفع :
محتوای حدیث رفع چیست؟
قهرا یقع الکلام فی امورٍ: در دلالت حدیث رفع اموری باید بحث شوند.
اولا: فرق است بین رفع و دفع:
رفع برداشتن شیء موجود است (رفع در مقابل وضع است) رفع نظیر درمانی است که در پزشکی می گوییم؛ باید در رفع امر وجودی را لحاظ کرد بدون امر وجودی نمی توان رفع را دید.
دفع هم این است که اصلا نگذاریم چیزی موجود شود، دفع یعنی پیشگیری.
بنابراین رفع برای بعد از وجود است و دفع برای قبل از وجود است، ان الله یدافع عن الذین آمنوا…
شهید بهشتی در اواخر عمرشان از مشهد به تهران می آمدند، گفتند هوایی نمی روم و زمینی شهر به شهر می رفت و سخنرانی می کردند و اکثر شهرها با توهین از ایشان استقبال کردند، به ایشان گفتند در دفاع خودت چیزی بگو ایشان گفت ان الله یدافع عن الذین آمنوا… خداوند مدافع انسان باشد کافیست و خداوند هم با شهادتشان کفایت کرد؛ این آیه یعنی خدا اصلا پیش نمی آورد که مومن ذلیل ابدی شود.
پس رفع از بین بردن امر وجودی است و دفع نگذاشتن اینکه چیزی بوجود بیاید.
ثانیا: متعلق رفع در این احادیث چیست؟
بحثِ ستون فقراتی همین متعلق رفع است، جمیع الآثار است، مواخذه است، اثر مناسب… ولی قبل از آن را می گوییم که هنا ارادتان: الارادة الاستعمالیه و الارادة الواقعیة و الجدیة، ما دو نوع اراده داریم، اراده استعمالیه و اراده جدّیه.
اما الارادة الاستعمالیه: رفع متعلقش خود مرفوع است، یعنی چیزی را در تقدیر نمی گیریم، مقتضای بلاغت هم همین است.
﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا ۖ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾[5]
حضرت یوسف، بنیامین را با تدبیری در مصر پیش خودش نگه داشت، چون با عنوان دزدی بنیامین را گرفتند ناراحت شد، یوسف به او رساند که ناراحت نباش من برادرت هستم، برادران هم به پدرشان گفتند پسرت پیمانه عزیز مصر را دزدید و گروگان گرفتند او را، به خدا سوگند که درست می گوییم؛ شما از قریه بپرس، از این کاروانی که همراهش به راه افتادیم بپرس.
سوال: در وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ ، مراد از قریه چیست؟ چند نفر گفتند مراد اهل قریه است، ولی بلاغت و زیبایی کلام این است که سوال خود قریه باشد نه اهل قریه، یعنی مطلب چنان واضح است که در و دیوار هم می فهمند، مثل آفتاب مطلب روشن است، بلاغت این است که سوال از خود قریه باشد نه اهل قریه، اگر بگوییم مراد اهل قریه است این اراده جدی است و اگر مراد خود قریه باشد اراده استعمالیه است.
زمانی که هشام بن عبدالملک آمد طواف کند شلوغ بود و بزور طواف کرد، وقتی امام سجاد آمد همه کوچه باز کردند، هشام با تحقیر گفت کی هست که براش کوچه باز کردند؟ فرزدق با اینکه انقلابی نبود 45 بیت بالبداهه سرود:
هَذا الذی تَعرِفُ البَطْحاءُ وَطأتَهُ والبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الحِلُّ والحَرَمُ
هَذا ابنُ خَیرِ عِبادِ اللهِ کُلِّهِمْ هَذا النّقی و التقیُّ الطَّاهِرُ العَلَمُ
هذا ابن فاطمَهٍ، إِنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ بِجَده أنْبِیَاءُ اللهِ قَدْ خُتِمُوا
بلاغت این است که از خود بطحاء، از خود بیت بپرس، از خود حرم بپرس.
امام سجاد هم برای فرزدق صله فرستاد فرزدق برگرداند و گفت من این شعر را برای خدا گفتم اجرم را ضایع نکن امام هدیه را فرستادند و فرمودند اجرت محفوظ است.
پس عند الاراده استعمالیه یرجع الرفع به خود مرفوع، یعنی اگر کسی اشتباهاً کاری انجام داد ما اثری بر آن بار نمی کنیم و زمانی که اثری بار نکردیم کانّ نیست، کانّ موجود نشده ولی برای بلاغتش نسبت داده به خود اینها، اما وقتی پای اراده جدّیه به میان آمد، باید چیزی در تقدیر گرفته شود.
رُفع ما لا یعلمون ، ما لا یعلمون که واقعاً برداشته نشده، یک چیزی برداشته شده آن چیز چیست؟ 3 نظر وجود دارد:
یک . مرفوع مؤاخذه است یعنی رُفع مؤاخذه بر ما لا یعلمون. رفع مواخذه بر ما استکرهوا، رفع مواخذه بر حسد …
دو. جمع الآثار است.
سه. اثر مناسب.
متن کفایه مطالعه شود با تقریرات و مصباح الاصول…