درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1403/06/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /آیات دال بر برائت

 

روایت : عن النبی (ص): يا علي! من خاف الناس لسانه فهو من أهل النار، یاعلی! شر الناس من أكرمه الناس اتقاء شره، يا علي! شر الناس من باع آخرته بدنياه. وشر من ذلك من باع آخرته بدنياه غيره. [1]

علی جان، بدترينِ مردم ، كسى است كه مردم از او آزار ببينند ، و از او بدتر ، كسى است كه مردم از بيمِ گزندش ، به او احترام بنهند

یاعلی: بدترین مردم کسی هست که آخرتش را به دنیایش بفروشد، بد بخت تر از او کسی هست که آخرتش را بخاطر دنیای دیگران بفروشد.

خلاصه:

سخن پیرامون برائت بود، اُستدل علی البرائة بآیاتٍ من القرآن.

مضمون 4 آیه این بود که و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا.

سه طایفه دیگر هم خوانده شد، چه بسا که طایفه چهارم هم باشد، آخوند فقط یک آیه ذکر کرده و آیات دیگر را رها کرده است چراکه به نظر ایشان همین یک آیه کافی است، منتها بر استدلال این آیه بر برائت اشکالاتی بود:

اشکال اول بر استدلال در آیه: آیه می گوید در گذشته امتهایی که عذاب شدند بدون ارسال رسل و اتمام حجت عذابشان نکردیم، این چه ربطی به حکم الهی آن هم در مشکوک الحکم دارد، آیه می گوید در گذشته رسم ما این بوده، علامه طباطبایی هم این استدلال را پذیرفته و گفته این آیه دلالت بر قبح عقاب بلابیان ندارد.

پاسخ دادیم که خداوند سنت را دارد بیان می کند چه در عذاب دنیوی و چه در عذاب اخروی ، این رسم خداست. سلمنا که عذاب دنیوی بوده، عذاب اخروی که سخت تر هست، به طریق اولی بدون بیان عذاب نمی کند.

اشکال دوم بر استدلال در آیه: سلمنا عذاب اخروی باشد، آیه می گوید عذاب اخروی بلا بیان نیست، یعنی اگر حکم اولی را خواسته باشیم، نگفته باشیم عذاب نمی کنیم. این کجا و مشتبه الحکم کجا؟

به عبارت دیگر ما دو جور حکم داریم، یک. حکم اولی قطعی ، منتها به این نرسیده است، دو. مشتبه الحکم. این آیه اسمی از مشتبه الحکم ندارد و همان حکم اولی را می گوید.

پاسخ: به نظر می رسد اینجا اشکال وارد نیست، زیرا آیه می گوید و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا، اما این حتی نبعث رسولا معنایش این نیست حکم اولی، حکم ثانوی هم همین است. و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا، مقصود فقط حکم اولی تنها نیست، حکم اولی هست حکم ثانوی هم هست.

حکم ثانوی بر اساس شبهه شکل می گیرد، اگر شبهه بود آیا طهارت دارم یا نه، شما باید به استصحاب عمل می کردید و حالت سابقه تان عدم الطهاره بوده، باید وضو می گرفتید، در نماز فهمیدید که وضو داشتید ، نمازتان باطل نیست ولی اگر به استصحاب هم عمل نکنید و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا، این رسول است و شما حکم دارید چه حکم اولی و چه حکم ثانوی.(حکم ثانوی بر اساس شبهه شکل می گیرد، مثلا اگر در شبهه ای باید به استصحاب عمل می کردید و حالت سابقه تان عدم الطهاره بوده و باید وضو می گرفتید، در نماز فهمیدید که وضو داشتید، نمازتان باطل نیست و همچنین از آیه حکم اولی نیز برداشت می شود همانگونه که حکم ثانوی برداشت شد، زیرا آیه به بیان حکم از جانب رسل نیز اشاره می کند)

(از آیه و ما کنا معذبین هم حکم اولی و هم حکم ثانوی برداشت می شود زیرا با بودن رسول ما به حکم اولی دست میابیم و در صورت عدم رسل ما به حکم ثانوی مراجعه می کنیم مثلا اگر در شبهه ای باید به استصحاب عمل می کردید و حالت سابقه تان عدم طهارت بود باید وضو می گرفتیم ، و اگر در نماز نیز فهمیدیم وضو داریم نمازتان باطل نیست.)

اشکال سوم بر استدلال در آیه:

اشکال سوم آخوند که روی آن تاکید کرده این است که ما چه چیزی می خواهیم؟ آیا در برائت نفی فعلیت عذاب را می خواهیم(یعنی عذاب نمی کنیم) یا نه نفی استحقاق را(اینکه او مستحق عذاب نیست)؟ (ما نفی استحقاق را می خواهیم)، اما این آیه نفی فعلیت را می گوید؛ می گوید ما عذاب نمی کنیم چه بسا استحقاق عذاب هم داشته، پس اثبات نکرد که او مستحق نیست بلکه نفی فعلیت را اثبات کرد.

پاسخ شیخ انصاری:

شیخ انصاری جواب می دهد که هر کس که نفی فعلیت را می گوید نفی استحقاق را هم می گوید.

جواب آخوند:

آخوند جواب می دهد که:

اولا چه کسی گفته هر کسی که نفی فعلیت را می گوید نفی استحقاق را هم می گوید؟ چه بسا نفی فعلیت هست اما نفی استحقاق نیست و خداوند من فضله عذاب نمی کند، پس اینکه می گویید که هر کس نفی فعلیت را می گوید نفی استحقاق را هم می گوید چنین نیست چه بسا مواردی خداوند بخاطر لطف و کرامتش کسی را عذاب نکند و این عذاب نکردنش نه به خاطر این است که او مستحق نبوده است بلکه مستحق عذاب بوده ولی خداوند بخاطر لطفش عذاب نمی کند، پس تلازم فعلیت و نفی استحقاق درست نیست.

ثانیا این نحو استدلال برهان است یا خطابه است یا جدل است یا شعر است؟

شعر که نیست، چون شعر امر خیالی است، خطابه هم نیست، خطابه سخنی است که در شنونده تاثیر بگذارد در خطابه خطیب می خواهد مخاطب را به یک باوری برساند چه حق باشد چه باطل، اینجا جدل است، جدل یعنی ولو من قبول ندارم ولی آن کسی که اشکال می کند قبول دارد که هر جا نفی فعلیت است نفی استحقاق هم هست، در جدل از مسلمات خصم برای بر مسند نشاندن حرف استفاده می کنیم.

آخوند می گوید این نحو استدلال شما که می گویید چون طرف مقابلتان قبول دارد پس استدلال درست است یعنی نفی فعلیت می کند و نفی فعلیت ملازم با نفی استحقاق است. آخوند می گوید شما این را قبول دارید ولی ما قبول نداریم. این با استدلال نمی سازد، شما باید برهان بیاورید و این جدل هست و جدل در مسائل علمی فایده ندارد.

بنابراین این آیه می گوید نفی فعلیت ، و نفی استحقاق نمی کند.

پاسخ آن است که اینجا نفی استحقاق است نه نفی فعلیت، و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا.

این و ما کنا در قرآن هم به معنای نفی امکان هست مانند این آیه: ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا﴾[2] ؛ و ما کان لنفس یعنی امکان ندارد کسی بدون اجلی که خدا برایش قرار داده بمیرد، هر کسی که می میرد اجلش رسیده است، همه چیزش را هم خدا می داند که چطور می میرد، در آیه مورد بحث هم دارد و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا.

بزرگی جواب داده است که ما اصلا کاری نداریم با نفی فعلیت یا نفی استحقاق، این یک بحث کلامی است و چه ربطی به بحث اصولی دارد؟

پاسخ استاد: درست هست که بحث کلامی هست اما بحث اصولی هم هست، اگر ما بودیم و تنها همین آیه، روایات و اجماع و عقل نبود و خواستیم از همین آیه استفاده کنیم آیا می توانستیم استفاده کنیم یا نه؟ بله با تحلیلی که گفتیم می توانستیم و تحلیل ما این بود که اینجا فقط نفی استحقاق است و «کان» از زمان منسلخ است.

اشکال چهارم بر استدلال در آیه: با مستقلات عقلیه چه کار می کنید؟ الظلم قبیح، العدل حسنٌ ، … اینجا هم داریم و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا.

جواب این استدلال خیلی روشن است. چه کسی گفته اینجا رسول نیست؟ اینجا هم رسول هست لکن رسول باطنی. (ان لله حجتین، حجة ظاهر و حجة باطنه) اینکه عقل یک چیزی را بالبداهه می گوید.

نکته: بعضی از عوام فکر می کنند کلّما حکم به العقل حکم به الشرع. منظور در اینجا مستقلات عقلی است. در مستقلات عقلی مانند دفاع از جان و مال و ناموس که حکم به العقل، در اینجا حکم به الشرع.

پس اینکه گفتند مستقلات عقلیه چه می شود. آنجا که حتی نبعث رسولا نبوده است؟

جواب می دهیم آنجا هم رسول بوده منتها رسول باطنی.

پس مضمون 4 آیه که و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا بحث شد، به این ترتیب بحث پیرامون این یک آیه را به پایان می بریم و می گوییم اگر تنها همین یک آیه هم بود با آن استدلال بر برائت می کردیم چه در شبهات وجوبیه و چه در شبهات تحریمیه.

جلسه بعد آیه لا یکلف الله نفسا الا ما آتاها را مورد بحث قرار می دهیم.

 


[1] مكارم الاخلاق، الطبرسي، رضي الدين، ج1، ص433.
[2] سوره آل عمران، آيه 145.