درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1403/06/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/برائت /ادله قرآنی برائت

 

روایت: عن النبی (ص): يا علي! أفضل الجهاد من أصبح لا يَهِّم بظلم أحد.يا علي! من خاف الناس لسانه فهو من أهل النار[1] .

بالاترین جهاد این است که انسان صبح کند و ذره ای تصمیم به ظلم کردن به کسی را نداشته باشد (این افضل نسبی است نه اینکه از همه چیز برتر باشد بلکه از خیلی چیزها برتر است که انسان تصمیم بر ظلم به کسی نداشته باشد) علی جان، کسی که مردم از زبانش بترسند اهل جهنم است (مردم از زبان کسی می ترسند که تقوای در گفتن ندارد، باید زبان را تربیت کرد، مخصوصا کسانی که تریبون دستشان هست).

خلاصه:

بحث پیرامون ادله قرآنی برائت هست، آخوند خراسانی تنها یک آیه ذکر کردند، در حالی که آیات بیشتری دلالت بر برائت دارند.

طایفه اول آیاتی هست که با این مضمون هست، ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا﴾(اسرا 15، طه134، شعرا 208 و 209، قصص 59) این از طایفه اول که 4 آیه هستند.

طایفه دوم ، تکلیف، فرع ایتاء هست، ﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا﴾[2]

طایفه سوم اضلال، فرع بیان هست، ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُمْ﴾[3]

طایفه چهارم ، حیات و هلاک با بینه است، ﴿ولِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[4]

بنابراین اینکه ما به یک آیه اکتفا کنیم بی توجهی به آیات نورانی است.

اما طایفه اول: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا﴾[5]

«ما کنّا» دو معنا دارد:

معنای اول، نفی امکان هست، یعنی امکان ندارد ، این خلاف عدالت است که وقتی چیزی را نگفتیم بخاطر نیاوردنش عذاب کنیم که چرا عمل نکردید.

معنای دوم اینکه، نفی شأن باشد، ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ﴾[6]

قبلِه که عوض شد این سوال پیدا شد که نمازهایی که به طرف بیت المقدس می خواندیم تکلیفش چه می شود؟ آیه پاسخ می دهد ما کان الله لیضیع ایمانکم ، خدا ضایع نمی کند، نفی شأن است، یعنی در شأن ما نیست که نگفته عذاب کنیم کسی را.

حتی نبعث رسولا هم عبارت اخرای بیان هست، عبارة اخرایش این است که بیان باید بکنیم، در این آیه نبعث رسولا ، 4 احتمال هست:

احتمال اول: اینکه اصلا پیامبری مبعوث نشود.

احتمال دوم: اینکه پیامبر مبعوث بشود ولی تا اعلان کرد ترورش کنند، مهلت به او ندهند تا احکام را بیان کند.

احتمال سوم: یعنی موفق به بیان بعضی از احکام شد و موفق به بیان بعض دیگر احکام نشد.

احتمال چهارم: اینکه همه احکام را گفت ولکن موانعی ایجاد شد (مثلا کتاب را سوزاندند ) و دیگر بدست دیگران نرسید.

در این «حتی نبعث رسولا» احتمال چهارم مراد است، خدا پیامبران فرستاد ولی نگذاشتند احکام به دست ما برسد، آیه می فرماید اینجا هم ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا﴾ اینجا بیان هست.

شعراء آیه 208 و 209: ﴿وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ﴾[7] ﴿ذِكْرَىٰ وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ﴾[8]

گفتیم که بدون بیان عذاب نکنید زیرا عذاب بدون بیان در حقیقت ظلم است؛ «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا» یعنی «إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ» این همان است.

نکته: قطعا اینجا ملزوم مراد نیست بلکه مراد لازم است. یعنی ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا﴾ ، بعث رسل خصوصیت دارد(چه حکمی را بگویند یا نگویند)، و بعث رسل، اینجا قطعا ملزوم مراد نیست بلکه لازمه ملزوم مراد است که بیان احکام باشد و الا اصلا هیچ ربطی به برائت نخواهد داشت، خود بعث رسل خصوصیت دارد ولو هیچ بیانی هم نداشته باشند و این مراد نیست.

اشکال بر این استدلال

این استدلال درست به آیه هست لکن چند اشکال بر این استدلال وارد شده است:

اشکال اول: اینجا سخن از عذاب دنیوی هست، (ما امتهای گذشته ای را که عذابشان کردیم با زلزله، با طوفان با آب عذاب کردیم) آیه می گوید عذاب دنیوی را به کسانی دادیم که به آنها هشدار می دادیم و این چه ربطی به عذاب اخروی دارد؟

عجیب این است که علامه طباطبایی در ذیل این آیه گفته است: این آیه هیچ ربطی به قبح عقاب بلابیان ندارد می گویند این سنت خدا بوده که آن امت هایی که عذاب شدند قبلش پیامبران هشدارهایی به آنها داده بودند.

پاسخ روشن است و آن این است که مورد، مخصص نمی شود، سلمنا که بگوییم شأن نزول این آیات عذاب دنیوی بوده ، اگر قرار باشد مورد، مخصص بشود بسیاری از احکام زیر سوال می رود.

اشکال دوم : ثانیا سخن این است که وقتی عذاب دنیوی بی بیان نمی شود عذاب اخروی به طریق اولی نمی شود.

جا دارد اینجا کلام امیرالمومنین در خطبه 224 که می فرماید بیان شود: وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ؛ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً، فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي. فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا؛ فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ، أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ، أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى؟[9]

به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدّت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من از گندم هاى بيت المال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده، گويا با نيل رنگ شده بودند. پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مى كرد، چون به گفته هاى او گوش دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مى كنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مى دارم.

روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اى عقيل، گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مى نالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است امّا مرا به آتش دوزخى مى خوانى كه خداى جبّارش با خشم خود آن را گداخته است تو از حرارت ناچيز مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم.

شاهد در اولویت: «تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِه»ِ، شما می گویید که این آیه مربوط به دنیاست، سلمنا، به شما می گوییم اگر دنیا که اینطور باشد به طریق اولی عذاب آخرت نیاز به بیان دارد بلاریب و لا شک.

آخوند دو اشکال دیگر هم مطرح کردند که جلسه آینده بیان می شود.

 


[1] مكارم الاخلاق، الطبرسي، رضي الدين، ج1، ص433.
[2] سوره طلاق، آيه 7.
[3] سوره توبه، آيه 115.
[4] سوره انفال، آيه 42.
[5] سوره اسراء، آيه 15.
[6] سوره بقره، آيه 143.
[7] سوره شعراء، آيه 208.
[8] سوره شعراء، آيه 209.
[9] نهج البلاغة - ط دار الكتاب اللبناني، السيد الشريف الرضي، ج1، ص346، خطبه 224.