1403/06/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/برائت /آیات استدلال بر برائت
روایت: عن النبي صلىاللهعليهوآله أنه قال : يا علي! من لم يُحسن وصيته عند موته كان نقصا في مروته ولم تملك الشفاعة.[1]
یاعلی، کسی که زمان مرگش وصیت نکند نقص در مروتش هست و مالک شفاعت نمی شود.
معنای نقصا فی مروته این است که انسان باید طوری زندگی کند که مرگش برای دیگران مصیبت نباشد و این تحققش با وصیت است اینکه بعد از خودش تکلیف اموالش را مشخص کند و الا دعوا می شود و باعث مصیبت می گردد؛ اگر می خواهد مروت داشته باشد باید وصیت داشته باشد. برخی فکر می کنند هرکس وصیت کند زودتر می میرد در حالی که عمرش طولانی می شود.
لم یملک الشفاعه از این معلوم می شود به مومنین حق شفاعت داده می شود پس شفاعت اختصاصی به پیامبر و معصوم ندارد ، مومن هم شفاعت می کند منتهی شفاعت امام و معصوم کجا و شفاعت مومنین کجا!
خلاصه
از جمله اصولی که اصول فراگیر هست اصل برائت است، اُستدل بر این اصل برائت بالکتاب و السنة و العقل و الاجماع!
به آیاتی استدلال شده که آخوند به یک آیه اکتفا کرده است در حالی که آیات زیادی هست که می شود با آنها بر برائت استناد کرد، اظهرها همان آیه 15 سوره اسراء است که باید حدود و ثغور این دلالت را مشخص کنیم منتها بعد از اشاره به سایر آیات به این آیه می پردازیم.
دو. ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا ۚ وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَىٰ إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾[2]
چند نکته از این آیه استفاده می کنیم:
یک. در این گونه آیات از «کان» زمان منسلخ شده و معنایش این نیست که در گذشته رسم خدا نبوده ولی چه بسا حالا بشود، بلکه معنا می شود که رسم خدا این نبوده و الان هم نیست که قومی را هلاک کند مگر اینکه قبلش پیامبری را بفرستد تا آیات و احکام را برای آنها بگوید و امت صالح هیچگاه عذاب نشدند بلکه امت ناصالح عذاب شدند.
از ذیل آیه استنباط سنت خدا می شود، یکی از سنت های خدا در جوامع این است که اگر عادل بودند هلاک نمی شوند ولی اگر ظالم بودند هلاک می شوند چراکه الظلم مُدَمّرٌ.
دو. ارسال رسل سنت خداست ، عذاب بدون ارسال رسل نمی شود، بخصوص عذاب استیصال(عذاب نابودی)
سه. در «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» ذکر الملزوم و ارادة اللازم هست. ذکر الملزوم یعنی ارسال الرسل، لازمه اش بیان احکام است، اصلا پیامبر آمده است تا احکام الهی را بگوید، غیر از این راه توجیه دیگری نمی توان کرد، به این بیان که اگر بگوییم مراد اینجا در آیه 59 سوره قصص فقط ملزوم است یعنی اینکه پیامبر بیاید و چه حکمی را بگوید یا حکمی را نگوید این دلالت بر برائت نمی کند.
اما آیه «و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولا» این مشکل را ندارد، این آیه می گوید یتلوا علیهم آیاتنا و مستقیم می رود روی لازم (بیان الاحکام) پس دلالت این آیه از دلالت آیه سوره قصص بر برائت بیشتر است.
آیه بعدی: ﴿وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَىٰ﴾[3]
نکته: مِنْ قَبْلِهِ ای من قبل بعث رسل
اگر ما عذابشان می کردیم قبل از بعث الرسل می گفتند خدایا اگر پیامبری را میفرستادی ما هم از آیاتت پیروی می کردیم.
سوال: این که آنها این را گفتند که اگر یک پیامبری می آمد که راه و چاه را به ما نشان می داد ما تبعیت میکردیم چه ربطی به بحث برائت دارد؟
جوابش این است: آنها گفته اند و قرآن هم این حرف را نقل می کند و رد نمی کند، همین عدم الرد کافیست در اینکه قرآن این سخن را قبول دارد.
نکته: برای تایید اینکه اگر چیزی را خداوند از کسی نقل کرد و رد نکرد این نشان تایید آن سخن است این فرمایشی هست که در سوره یوسف هست، بحث کردند که آیا این کلام کلام زلیخا است یا کلام یوسف، ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی غفور رحیم.
پس به این آیه هم استناد شده که ذات مقدس ربوبی بدون بعث رسل و انزال کتب عذاب نمی کند.
(این آیه « و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» چهار مقدمه نیاز دارد تا ما استدلال بر او را بر مسند بنشانیم و انشاء الله جلسه بعد توضیح داده می شود.