درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1403/03/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عرف

امام علی: وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ، وَ خَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ، بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً،

عقل حفظ و نگهداری تجربه هاست. حفظ تجربه خود و تجربه دیگران. در نامه 78 حضرت می فرمایند فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَهِ، بدبخت کسی هست که از تجربه ها استفاده نکند.

تجربه آینه است، آینه ای است که می توان در آن آینده را دید، استدلَّ علی ما لم یکن بما قد کان، فان الامور اشباح، بر آنچه که نیست راهنمایی بگیر از آنچه که بوده، همه امور همانند هم هستند.

تجربه حضرت آقا به استاد: سخنرانی های مهمت را بنوی تریبون صدا و سیما معمولی نیست که مخاطب کم داشته باشد، از کلمات مرادف هم استفاده نکن. مثلا نگو علم و دانش،…

وارد بحث عرف شدیم، از عرف در اصول نشده که روی آن متن بحث کنیم، چند مطلب راجع به عرف بیان شد:

یک مطلب این بود که حوزه مراجعه به عرف کجاست؟ در مفاهیم است یا در مصادیق؟

هم در مفاهیم و هم در مصادیق، لکن مرحوم نائینی گفته اند حوزه استفاده از عرف فقط در مفاهیم است مانند مؤئنه و عیلولت... در مصادیق به واقع می شود نه رجوع به عرف، چه بسا واقع غیر از آنی هست که عرف می گوید.

عبارت نائینی:

الامر الثالث : لا عبرة بالمسامحات العرفية(مسامحات عرفیه ارزش ندارد بلکه دقت های عرفی ارزش دارد) في شيء من الموارد ، ولا يرجع إلى العرف في تشخيص المصاديق بعد تشخيص المفهوم ، فقد يتسامح العرف في استعمال الألفاظ وإطلاقها على ما لايكون مصداقا لمعانيها الواقعية ، فإنه كثيرا ما يطلق لفظ « الكر » و « الفرسخ » و « الحقة » وغير ذلك من ألفاظ المقادير والأوزان على ما ينقص عن المقدار والوزن أو يزيد عنه بقليل.

مصداق می گوید، کر را در فقه مشخص کردند، یا مشخص کردند که یک فرسخ حدود شش کیلومتر است یا حقه که یک وزنی هست، عرف در اینجاها مسامحه بخرج می دهد، اما شرع مسامحه به خرج نمی دهد، اینجا مصداق الکر هست، مفهوم الکر روشن است شک داریم این مصداقش هست یا نیست، در اینجا به عرف مراجعه نمی شود و نباید گفت که عرف چه می گوید.

فالتعويل على العرف إنما يكون في باب المفاهيم ، ولا أثر لنظر العرف في باب المصاديق ، بل نظره إنما يكون متّبعا في مفهوم « الكر » و « الفرسخ » و « الحقة » ونحو ذلك ، وأما تطبيق المفهوم على المصداق : فليس بيد العرف ، بل هو يدور مدار الواقع ، فان كان الشيء مصداقا للمفهوم ينطبق عليه قهرا ، وإن لم يكن مصداقا له فلا يمكن أن ينطبق عليه ، ولو فُرض أن العرف يتسامح أو يخطئ في التطبيق ، فلا يجوز التعويل على العرف في تطبيق المفهوم على المصداق مع العلم بخطائه أو مسامحته أو مع الشك فيه ، بل لابد من العلم بكون الشئ مصداقا للمفهوم في مقام ترتيب الآثار.

به نظر می رسد مرحوم نائینی تفصیلش بین مفهوم و مصداق نیست، بلکه تفصیل می دهند بین عرف مسامحی و عرف دقّی هست، آنچنان که در عبارت دارد فقد يتسامح العرف في استعمال الألفاظ وإطلاقها على ما لايكون مصداقا لمعانيها الواقعية. به عبارت دیگر نائینی نمی خواهند بین مفهوم و مصداق تفصیل بدهد بلکه تفصیلش بین عرف مسامحی است و عرف دقّی، آنچه در فقه مطرح است عرف مسامحی کوچه و بازار نیست، بلکه عرف دقّی هست، با همان مثالی که خود ایشان بیان کردند، که عبارت بود از چند وجب در چند وجب در چند وجب می شود کرّ، عرف می گوید اگر یک وجب هم کم بود ایرادی ندارد اما شارع می گوید نه ، یک وجب هم کم نباشد کر نیست. ایشان هم می گوید عرف اما نه هر عرفی.

اشکال: این که شد سیره عقلا؟

پاسخ: کدام عقلا، عقلای دقیق یا عقلای کوچه بازار. منظور از علمای دقیق یعنی کسانی که کارشان روی حساب و کتاب.

امام در کتاب اجتهاد و تقلید ج6 ص8 که با تعادل و تراجیح چاپ شده می فرماید یکی از مقدمات اجتهاد الأنس بالمحاورات العرفية و فهم الموضوعات العرفية مما جرت محاورة الكتاب و السنة على طبقها(فقیه باید انس با محاورات عرفیه داشته باشد) و الاحتراز عن الخلط بين دقائق العلوم و العقليات الرقيقة و بين المعاني العرفية العادية، فإنه كثيرا ما يقع الخطاء لأجله كما يتفق كثيرا لبعض‌ المشتغلين بدقائق العلوم حتى أصول الفقه بالمعنى الرائج في أعصارنا الخلط بين المعاني العرفية السوقية الرائجة بين أهل المحاورة المبني عليها الكتاب و السنة و الدقائق الخارجة عن فهم العرف، بل قد يقع الخلط لبعضهم بين الاصطلاحات الرائجة في العلوم الفلسفية أو الأدق منها و بين المعاني العرفية في خلاف الواقع لأجله.

باید عرف دقی را دید، امام در تن می فرمایند عرف دقی ملاک است، اگر یک کیلو کم باشد را تن نمی گویند، اما عرف اگر یک کیلو کم باشد را تن می گویند، اما همین عرف دقی رنگ خون را خون نمی داند، اگر لباسی خونی شد و به صورت متعارف شسته شد و رنگش باقی ماند، عرف دقی می گوید این خون نیست، در حالی که عرف دقی فلسفی آن را خون حساب می کند، می گوید تا ساعت قبل که این خون بود الان شک دارم که خون هست یا نه؟ پس خون است و آن جوهر از بین نرفته است، لذا امام می گوید رنگ خون خون نیست.

پس عرف مسامحی لا عرف دقی، و همین عرف دقی هم بعضی جاها هست و بعضی جاها نیست. عرف دقی عرفی که لا ابالی نیست.

پس عرفی را که ما حجت می دانیم در موضوعات است، در آنجا که شارع موضوع را عرف قرار داده اما عرفی را که اهل سنت به عنوان یک مستند می دانند همان هایی است که بینشان مرسوم است، البته آنها هم شرایطی قائلند اما ادله ای که بر حجیت آن عرف آوردند بسیار سست و سطحی است.