1403/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: عرف
امام علی: وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَيْرُ النَّاصِحِ وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ،
گاه کسانی که اهل اندرز نیستند اندرز می دهند، و آنکس که اهل اندرز هست از او نصیحت گرفته شده خیانت میکند.
اینجا روایتی از بجار ج11 ص288، آمده، شیطان آمد پیش حضرت نوح و به ایشان عرض کرد حق بزرگی به گردن من دارید و من به پاس حق تو سه نصیحت به تو میکنم و آن حق بخاطر این بود که انسان ها را نفرین کردی و آنها عذاب شدند، در روایت هست که خطاب آمد که ولو شیطان است نصیحتش را بشنو.
اذكرني في ثلاث مواطن فإني أقرب ما أكون إلى العبد إذا كان في إحداهن : اذكرني إذا غضبت ، واذكرني إذا حكمت بين اثنين ، واذكرني إذا كنت مع امرأة خاليا ليس معكما أحد
شیطان گفت سه جا هست که من بسیار فعال هستم، اگر سه مورد برایت اتفاق افتاد نزدیک ترین جایی که حضور دارم اینجاست: وقتی عصبانی شدی بدان من آنجا هستم. (بامردم خانواده، بچه ها...) وقتی که می خواهی قضاوت کنی. (دو بچه خط نوشتند آوردند پیش امام حسن تا قضاوت کنند و امام علی فرمود حسن جان دقت کن که این قضاوت است، و بدون حساب قضاوت نکنی) در خلوت بین نامحرم جایی هست که من حضور دارم.
قرار بود که چند بحث دیگر داشته باشیم که با اتمام این چند بحث بحث حجج هم به پایان می رسد، در جلد اول اصول لفظیه بود، حجج جلد دوم… اما مرحوم مظفر تقسیم بندی دیگر دارد، مباحث لفظیه، مباحث عقلیه، مباحث حجج، مباحث اصول عملیه. ما هم بعد از این بحث می رسیم به مباحث اصول عملیه.
یکی بحث عرف است:
اولا ما هو العرف، عرف چیست؟ ثانیاً : مجالات عرف کجاست؟ (کجا باید به عرف رجوع کرد؟) ثالثا دلیل حجیت عرف چه هست؟ (ما به چه دلیلی به عرف مراجعه می کنیم؟ عندنا و عند اهل السنه)
قدیمی ترین بزرگی که راجع به عرف بحث کرده سید محمدتقی حکیم (فرزند سیدسعید) الاصول العامه للفقه المقارن، الباب الاول القسم التاسع العرف ص 407 تا
کتابی هم مستقلا چاپ شده به نام العرف، یک کتاب هم آقای سبحانی نوشتند روی اصولی که اهل سنت روی آن مانور می دهند مانند قیاس و استحسان...
سوال: آیا قدما از عرف استفاده می کردند یا نه؟
بهره بردند اما بحث در رابطه با عرف نکردند، در کتاب معجم جواهر چاپ موسسه آقای شاهرودی مراجعه شود که در جواهر کجا به عرف استناد شده.
تعابیری که اهل سنت روی عرف در کتب اصولی شان دارند این است:
التعیین بالعرف کالتعیین بالنص، حکمی که با عرف مشخص می شود مثل حکمی است که با نص مشخص شده است؛ العرف شریعة محکمه؛ الثابت بالعرف کالثابت بالنص؛ استعمال الناس حجة؛ العبرةُ للغالب الشایع، اعتبار به آنی است که شایع است، المعروف عرفاً کالمشروط شرطاً، گویا عرف شرطی از شروط است؛ الممتنع عادتا کالممتنع حقیقتاً.
اهل سنت که این تعاریف را بیان کردند چارچوبه عرف را تعیین نکردند، لکن عرف علی اقسامٍ:
یک عرف عام: عرفی است که همه یا بیشتر مردم در عصرها و جوامع مختلف آن را پذیرفته و در آن مشترکاند، مانند رجوع نادان به دانا، برای درمان به پزشک مراجعه می کنند برای خانه سازی به مهندس مراجعه می کنند برای ...
عرف خاص: در بین اقشار خاص نسبت به فنی که دارند مطرح است.
عرف عملی: شیوه و روشی متعارف است که مردم در داد و ستدها و تصرفاتشان بر اساس آن مشی میکنند مثل اینکه مردم معاطاةً معامله می کنند.
و عرف قولی: نزد مردم، (اطلاق لفظی) بر معنایی غیر از معنای لغوی، متعارف و شایع شود؛ به گونهای که هنگام شنیدن لفظ ، جز آن معنا به ذهن تبادر نکند، مانند اطلاق لفظ طلبه، به طالبان علوم حوزوی ، در حالیکه گرچه عربها به همه از دبستانی تا تادانشگاهی و طلبه طالب می گویند، ثمره اش این است که اگر کسی مالش را وقف طلبه ها کرد در اینجا نمی شود به دانشجو ها داد.
عرف صحیح و فاسد: عرف صحیح عرفی را گویند که در آن مخالفتی با شرع وجود ندارد؛ مثلا اگر جایی عرف باشد که پدر دختر بگوید مهریه دخترم را بده تا جهیزیه بگیرم، بر خلاف عرف فاسد که مخالف شریعت مقدس است، مانند متعارف شدن بعضی عقود ربوی یا برخی شب عروسی را رفع القلم بدانند.
آنچه اینجا مطرح است مجالات عرف هست، در کجا عرف میدان داری می کند؟ وکجا عرف حق میدان داری ندارد؟
آنجا که عرف حق میدان داری ندارد جایی است که نصی در مقام باشد، عرف در اینجا حق ندارد که در برابر نص موضع بگیرد و باید تسلیم نص بود؛ در اینجا قطعا جای عرف نیست، قطعا جایی که پای حرام درمیان هست ولو عرف هم شده باشد و همه به عنوان یک کار عادی می پذیرند، اینجا عرف حق میدان داری ندارد، حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه مثلا انگشتر طلا پوشیدن مردان، یا ریش تراشی.
اما از جاهایی که مجال عرف هست در مفاهیم عرفی است، به خصوص مفاهیم عرفی که بار شرعی دارند، مثلا در وطن، اینکه وطن کجاست؟ زادگاه انسان، جایی که انسان قصد توطن کرده است، جایی که آنقدر بماند که عرفا به او بگویند وطن اوست؛ آنی که ما در روایات داریم وطن است، اما اینکه این وطن کجاست این امر عرفی است؛ یا در روایت فتیمموا صعیدا طیبا، صعید چیست آیا مطلق وجه زمین است یا تراب خالص؟ عده این را می گویند و عده ای می گویند آن، یا معدن چیست؟ چیزهای گران قیمتی که زیر زمین است یا چیزهای گران قیمتی که روز زمین هست هم را معدن می گویند؟ به چیزهای گران قیمتی که روی زمین است معدن اطلاق نمی شود. یا غنیمت، که غنیمت چیست؟ اهل سنت فقط بر غنائم جنگی غنیمت اطلاق می کنند لذا خمس در مقوله آنها معنا ندارد، اما ما غنیمت را مطلق الفائده می دانیم و ارباح المکاسب هم از مصادیق غنیمت است.
فعلی هذا از جمله جاهایی که در عرصه عرف جای ایستادن دارد عرصه مفاهیم است.
فردا بحث میکنیم آیا عرف (یعنی چیزی که متعارف شد) ملاک شرعی دارد که به آن اخذ کنیم یا ملاک شرعی ندارد؟