1403/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجماع در خبر واحد
امام علی: وَ رُبَّ سَاعٍ فِيمَا يَضُرُّهُ، مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ
بسیارند کسانی که به زیان خودشان تلاش و کوشش می کنند (هر حرفی که می زند یک پرونده جدید برای خودش درست می کند، گاه مصلحت در سکوت است بنابراین باید در عرصه زندگی باید تدبیر و دوراندیشی داشت، فکر کنیم این حرفی که می خواهیم بزنیم چه خواهد شد، باید در حرف زدن خروجی را دید که چه می شود نه خودمان را ببینیم) کسی که پرحرفی می کند بپذیرد که در مقطعی هذیان می گوید یعنی عادت به پرحرفی نداشته باشیم، باید با حساب حرف زد.
در بحث اجماع در خبر واحد سه تقریر از اجماع داشتیم.
یک. اجماع قولی
دو. اجماع عملی بود که به سیره عقلا برگشت.
سه. سیره عقلا، که گفته شد این سیره در مرأی و منظر معصومین بوده و حضرات نهی نکردند و نگفتند که این سیره اساس و بنیان ندارد.
انقلتی مطرح شد که حضرات نهی نکردند چون نمی توانستند پاسخ دادیم که در موارد خطیرتر فرمودند مثال عدم رجوع به دستگاه طاغوت...
ان قلت: خود خداوند از عمل به سیره عقلا نهی و ردع کردند استنادا به قرآن:
لا تقف ما لیس لک به علم… از شما می پرسیم سیره عقلا علم است یا لا علم است؟ لا علم است نه علم.
یا در ان الظن لا یغنی من الحق شیأ ، سیره عقلا قطعا یقین نیست بلکه ظن است، پس نگویید از سیرة العقلا نهی نشده، در کتاب خدا به صراحت نهی شده است.
پاسخ این کلام :
پاسخ اول: هیچ ارتباطی بین این آیات و سیره نیست، فالنسبة بین الایات (این دو آیه) و السیره، التباین!
نکته: 4 نسبت داریم (تساوی، تباین، عام و خاص مطلق و عام و خاص من وجه) از این چهار نسبت در اینجا تباین هست به این بیان:
ان الظن لا یغنی من الحق شیأ؛ ظن در اینجا ظن عرفی است نه ظن منطقی؛ اگر این ظن ، ظن عرفی بود دیگر هیچ نسبتی بین سیره و این آیات نیست.
توضیح ذلک: ظن در این آیه وهم است تخمین و خرص است (وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ)، ان الظن لا یغنی … یعنی خودت را به توهم ، تخمین و حدس گره نزن با این چیزها(توهم، تخمین، حدس…) به حق نمی رسی.
در آیه و لا تقف ما لیس لک به علم…، ما لیس لک به علم ، علم عرفی است نه علم منطقی، آن چیزی را که عرف علم و اطمینان می داند آیه شاملش نمی شود ولو بالدقة الدقیقة العقلیه، یعنی بالدقه آنچه با سیره و ادله علمی دیگر بدست می آید علم نیست ولی عرف آن را علم می داند، بنابراین نگویید آیه سوره اسراء ناهیةٌ عن السیرة زیرا آیه می گوید لاعلم نه، سیره العقلا عرفا علم است. آیه می گوید ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً، سیرة العقلا می گوید ظن نیست، عرفا علم است و ان لم یکن علماً بالدقة الدقیقة العقلیه؛ نتیجه این که این دو آیه رادع از سیره عقلاییه نیست.
اما آخوند هم پاسخی دادند و گفته اند استدلال به این آیات دوری است و استدلال دوری باطل است.
الف. رادعیة الایات یتوقف علی عدم کون سیرةِ مخصصةً او مقیدةً بالایات. اگر مقید نباشد جواب می دهد، سیره آمده و این آیات هم می گوید نه، ان الظن لا یغنی من الحق شیأ، اما اگر گفتیم این آیات مخصص به سیره است، در این صورت ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً الا ان یکون فی المقام سیرةً، الا اینکه سیره باشد یغنی عن الحق شیأً، فالایات تکون رادعةً اذا لم تکن سیرةُ مخصصةً .
ب. عدم کون سیرة مخصصةً، توقف دارد بر اینکه آیات رادع نباشد، اگر آیات رادع باشد لا تکون السیرةُ مخصصةً، سیره مخصصه نمی شود.
ج . فرادعیةُ الایات یتوقف علی رادعیة الایات، فهذا استدلال دوریٌ غیر مقبولٍ.
مطلب دیگری هم آخوند گفته اند، و آن مطلب این است:
این آیات مربوط به اصول دین هست.
عبارت آخوند: إن قلت: يكفي في الردع الآيات الناهية والروايات المانعة عن اتّباع غير العلم (و ما آیات و روایات فراوانی داریم که می گوید حق الله علی العباد آن است که عن علمٍ حرف بزنند نه عن غیر علمٍ). وناهيك(ای یکفیک) قوله تعالى : (وَلا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ)(سیره علم نیست و آیه هم می گوید لا تقف، پس از سیره نهی می کند)، وقوله تعالى : (إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً) (مفاد سیره ظن هست و آیه می گوید ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً).
قلت : لا يكاد يكفي تلك الآيات في ذلك(این آیات نمی تواند رادع اخذ به سیره باشد) ، فإنّه ـ مضافا إلى أنّها إنّما وردت إرشادا إلى عدم كفاية الظنّ في اصول الدين (اولا این دو آیه می گوید در اصول دین مظنه بی مظنه، ما که بحث در اصول دین نداریم ، بحث ما در فروع است و این آیه نمی گوید در فروع دین ان الظن لا یغنی من الحق شیأ، در بسیاری از موارد در فروع دین ظن یغنی … مثلا در تقلید، مقلد می گوید این فتوای مرجع تقلیدم هست(ص) و هرچه که مفتی فتوا دارد همان حکم خدا در حق من است(ک) نتیجه: فهذا حکم الله فی حقی. این مسئله فرعی است).
آیه می گوید در اصول دین جای مظنه نیست، در اصول دین چند مسئله هست که در آنها ظن کافی نیست، در اصل توحید و خدا شناسی که مظنه در آن کافی نیست، یک دلیل که قانع کننده باشد. یا نبوت ، اصل اعتقاد به انبیاء این ها را باید با دلیل بدانیم و باور داشته باشیم و همین طور اصل مسئله معاد اما اینکه بتوانیم شبهه آکل و ماکول جواب بدهیم نیازی نیست.
در مسائل اعتقادی که می گویند علم در آن شرط است، مسائلش محدود است اما فروع بسیار گسترده هستند فقط در نماز 10000 فرع هست، بعد در فروع بگوییم ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً، در هیچ یک از اینها مظنه کافی نیست(این صحیح نیست) در حالی که آیه مربوط به اصول اعتقادات است.
ولو سلّم فإنّما المتيقّن ، لو لا أنّه المنصرف إليه إطلاقها ـ هو خصوص الظنّ الّذي لم يقم على اعتباره حجّة (بر فرض که بپذیریم آن ظنی که گفته اند لا یغنی آن مظنه ای است که پشتوانه ای علمی نداشته باشد است نه ظنی که پشتوانه علمی دارد)ـ لا يكاد يكون الردع بها إلّا على وجه دائر ، وذلك لأنّ الردع بها(آیات) يتوقّف على عدم تخصيص عمومها أو تقييد إطلاقها بالسيرة على اعتبار خبر الثقة (این آیات وقتی رادع هستند که سیره مخصص نباشد اگر سیره مخصص بود رادع نیست یعنی اگر سیره مخصص بود رادعیت در کار نیست، عدم تخصص السیره زمانی است که آیات رادع باشد و الا سیره مخصص نخواهد شد)، وهو يتوقّف على الردع عنها بها، وإلّا لكانت مخصّصة أو مقيّدة لها ، كما لا يخفى.
پاسخ ما یک کلمه است که دور وقتی لازم می آید که اینها با هم نسبت داشته باشند اما بالتساوی و اما بالعموم و الخصوص المطلق و اما بالعموم و الخصوص من وجه در حالی که هیچ کدام در اینجا نیست، در اینجا آنچه که هست تباین هست، در انّ الظن لا یغنی من الحق شیئاً، عرف سیره را زیرمجموعه ظن نمی داند، لا تقف ما لیس لک به علم... عرف سیره عقلایی را مالیس لک به علم نمی داند فالایات لا تکون رادعة عن السیره.
اجماع هم به پایان رسید و جلسه بعد دلیل عقلی حجیت خبر واحد بحث می شود.