درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1403/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خبر واحد

جلسه هفتاد و ششم اصول 2 اردیبهشت 1403

امام علی: وَ ما خَیْرُ خَیْرٍ لایُنال اِلّا بِشَرٍّ وَ یُسْرٍ لا یُنالُ الّا بِعُسْرٍ...

آن نیکی و خیری که جز از طریق بدی بدست نیاید خیری نیست، (هدف وسیله را توجیه نمی کند) و آن راحتی و آسایشی که جز با مشقت زیاد فراهم نشود راحتی نیست.

حکمت 387 هم می فرماید: مَا خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ، وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ؛…

خیری که بعدش جهنم باشد خیر نیست ناراحتی ای که بعدش بهشت باشد شر نیست.

سخن پیرامون ادله حجیت خبر واحد هست، از قرآن 5 آیه مورد بحث قرار گرفت، از سنت 5 طایفه روایت داریم که با این 5 طایفه بی تردید به تواتر معنوی می رسیم، نه تواتر لفظی که بسیار محدود هستند.

از جمله احادیث متواتر معنوی حدیث غدیر هست که من کنت مولاه فهذا علی مولاه... یکی هم حدیث نیت هست ، نیت المومن خیر من عمله.

در تواتر معنوی لفظ متواتر نیست اما معنا متواتر است، تواتر معنوی مانند شجاعت امیرالمومنین است، یک اصطلاحی هم آخوند ابتکار کردند و آن تواتر اجمالی است، مجموعه روایاتی که در یک موضوعی رسیده و یقین داریم حداقل یکی از آنها راست هست، به صورت لا بعینه اما اشکال شده که دیگر این متواتر نیست چون لا به عینه نمی دانیم کدام روایت درست است اما بالاخره یکی هست.

در مجموع کسی این روایات را ببینید به این واقعیت می رسد که ادبیات اهل بیت علیهم السلام در باب خبر واحد، حجیت خبر واحد است.

طایفه اولی اخبار علاجیه بود؛

طایفه ثانیه : اخباری هست که ارجاع به روات می دهد با ذکر صفاتی که برای آنها نقل شده، نه ارجاع به اسم

باب 11 از ابواب صفات قاضی (مقبوله عمربن حنظله ، ) ج27 ص 136 ح1:

…يَنْظُرَانِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يُقْبَلُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اُسْتُخِفَّ بِحُكْمِ اَللَّهِ وَ عَلَيْنَا رُدَّ وَ اَلرَّادُّ عَلَيْنَا اَلرَّادُّ عَلَى اَللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ اَلشِّرْكِ بِاللَّهِ اَلْحَدِيثَ‌ .

ان قلت: این روایت تعبیر نظر فی حلالنا و حرامنا دارد بنابراین راوی بی سواد و اهل نظر در حلالنا و حرامنا نیست روایتش حجت نیست.

قلت: اینجا لخصوصیة الحکم(قضا) است، اگر خصوصیتة القضاء و الحکم نبود این دو قید ذکر نمی شدند، سلمنا ، فی الجمله که دلالت دارد، اگر خبر واحد که از بن حجت نبود نظر فی حلالنا و حرامنا هم دردی را درمان نمی کرد، فعلی هذا نَظَرَ فی حلالنا و حرامنا با این روایت همین مقدارش را هم بتوانیم اثبات کنیم با روایات دیگر بقیه اش را اثبات می کنیم.

روایت بعدی حدیث 9 باب هست ج27 ص 140ح9:

وَ فِي كِتَابِ إِكْمَالِ اَلدِّينِ وَ إِتْمَامِ اَلنِّعْمَةِ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ‌(لم یرد به مدح و لا ذم) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ‌ قَالَ‌: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ اَلْعَمْرِيَّ‌ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ اَلتَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلاَنَا صَاحِبِ اَلزَّمَانِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ ، أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اَللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ إِلَى أَنْ قَالَ‌: وَ أَمَّا اَلْحَوَادِثُ اَلْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اَللَّهِ‌ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ اَلْعَمْرِيُّ‌ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي .

گفت من به نائب دوم نامه ای دادم که به حضرت بدهد تا مشکلم حل بشود و توقیعی از حضرت آمد ... اما الحوادث الواقعه...

دیگر در اینجا نظر فی حلالنا و حرامنا نیست، اما گفتیم قطعا در اینجا راوی صرف، مقصود نیست، راوی صرف ضبط صوت می شود، امام به ضبط صوت ارجاع نمی دهد، به عبارت دیگر، نظر فی حلالنا و حرامنا در متن نیست اما در روح حدیث هست، و همان که در حدیث قبل گفتیم اینجا هم می گوییم.

حدیث بعد، حدیث 40 باب هست ج 27 ص 149:

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ‌ (نیشابوری، شاگرد فضل بن شاذان، اعتمد علیه الکشی) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيم اَلْمَرَاغِيّ(مجهول است مدح و قدحی ندارد)ِ‌ قَالَ‌: وَرَدَ عَلَى اَلْقَاسِمِ بْنِ اَلْعَلاَءِ‌(من اهل آذربیجان، از کسانی است که زمان امام را درک کرده ولی امام را درک نکرده و توقیعی برای او واقع شده) وَ ذَكَرَ تَوْقِيعاً شَرِيفاً يَقُولُ فِيهِ فَإِنَّهُ لاَ عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي اَلتَّشْكِيكِ فِيمَا يَرْوِيهِ‌ عَنَّا ثِقَاتُنَا قَدْ عُرَفُوا بِأَنَّا نُفَاوِضُهُمْ سِرَّنَا وَ نُحَمِّلُهُمْ‌ إِيَّاهُ إِلَيْهِمْ‌ .

عذری برای یکی از دوستانمان نیست که تشکیک کند در روایاتی که ما نقل می کنیم، …

این روایت هم قصه حجیت خبر واحد را بیان می کند ، لا عذر لاحد من موالینا...

ان قلت: این حدیث ، حدیث دوره تقیه هست، در دوره تقیه بایستی روایاتی که یکی از ثقات معصوم برای ما نقل می کند را اجمالا پذیرفت نه مطلقا و ما می خواهیم حجیت خبر واحد را مطلقا اثبات می کنیم چه در دوره تقیه و چه در غیر دوره تقیه، در حالی که این روایت فقط دوره تقیه را می گوید.

قلت: این روایت تکیه بر دوره تقیه ندارد، تکیه بر این دارد که اعتماد به آن داشته باشیم، این اعتماد را از این استفاده می کنیم : در روایت آمده ، بِأَنَّا نُفَاوِضُهُمْ سِرَّنَا ؛ ما اسرارمان را از طریق اینها برای شما می گوییم.

پس این روایت حداقل حجیت روایات کسانی که مورد اعتماد هستند نه در دوره تقیه، ، ولو دوره تقیه هم نباشد را ثابت می کند.

پس آنچه ملاک است اعتماد است چه در دوره تقیه باشد و چه در دوره تقیه نباشد.

روایت بعد ج27 ح42

وَ عَنْ حَمْدَوَيْهِ (مشایخ کشی) وَ إِبْرَاهِيمَ اِبْنَيْ نُصَيْرٍ(ثقه) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ اَلرَّازِيِّ‌ (لم یرد فیه مدح و لا قدح) عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَبِيبٍ اَلْمَدَائِنِيِّ‌(لم یرد فیه مدح و لا قدح) عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ اَلسَّائِيِّ‌ (من اصحاب الرضا ثقه روی عن مولانا الرضا و عن مولانا الکاظم) قَالَ‌: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ وَ هُوَ فِي اَلسِّجْنِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ يَا عَلِيُّ‌ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِينِكَ لاَ تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِينِكَ عَنْ غَيْرِ شِيعَتِنَا ، فَإِنَّكَ إِنْ تَعَدَّيْتَهُمْ أَخَذْتَ دِينَكَ عَنِ اَلْخَائِنِينَ اَلَّذِينَ خَانُوا اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ‌ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ إِنَّهُمُ اُؤْتُمِنُوا عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ‌ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ فَعَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ لَعْنَةُ رَسُولِهِ‌ وَ لَعْنَةُ مَلاَئِكَتِهِ وَ لَعْنَةُ آبَائِيَ‌ اَلْكِرَامِ اَلْبَرَرَةِ وَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ شِيعَتِي إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ‌ فِي كِتَابٍ طَوِيلٍ‌ .

امام کاظم وقتی در زندان بود برای من نامه نوشت (معنای این حدیث این است که حتی آن زمان که در زندان هم بود امامتشان را داشتند) پرسیدی که نشانه های دین را از چه کسی بگیرم، نشانه های دین را از غیر شیعه نگیر، اگر از اینها تعدی کنی و از دیگران بگیری دینت را از خائنین گرفتی، کسانی که به خدا و رسول خیانت کردند، و کسانی که به امانات خیانت کردند، به اینها گفتند امین کتاب خدا باشید اما آنها تحریف کردند ، لعنت خدا و رسولش و ملائکه و اجداد پاکم و لعنت خود و شیعیانم تا قیامت بر آنها باد.

از این روایت استفاده می شود که روایات شیعه را فی الجمله بگیرید، یعنی شیعه ای که دروغگو نیست، نه شیعه ای که اسم شیعه را دارد و رسم شیعه را ندارد .

پس اصل (خبر واحد) را پذیرفتند منتها با ضوابطش .

روایت دیگر ص 150 ح 41 و 45:

وَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْعَبَّاسِ‌ (کان رجلا صالحاً از مشایخ کشی) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ(ثقه)‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ‌(صاحب نوادر، اشکالی بر او نیست اما ضعاف روایت دارد) عَنْ سُلَيْمَانَ اَلْخَطَّابِيِّ‌ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ‌(حدیث مرسل شد) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ‌ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَنْظَلَةَ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: اِعْرِفُوا مَنَازِلَ اَلرِّجَالِ مِنَّا عَلَى قَدْرِ رِوَايَاتِهِمْ عَنَّا.

روایت سندا مورد وثوق نیست اما دلالتا: جایگاه کسی که می خواهید بشناسید ببینید چقدر روایت از ما دارد، معنایش این است که فی الجمله معصوم اصل نقل روایات را پذیرفته است اما اینکه شرایط چگونه باشد مسئله دیگری هست.

این از طایفه دوم

طایفه سوم: ارجاع به اسم می دهند، مثلا ارجاع میدهند به عثمان بن سعید، به زراره، به یونس بن عبد الرحمن .... همه اینها مصداق خبر واحد است.