1403/01/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خبر واحد
جلسه هفتاد و چهارم اصول 28 فروردین 1403
امام علی:فَإِنّکَ لَن تَعتَاضَ بِمَا تَبذُلُ مِن نَفسِکَ عِوَضاً
نفس خودت را از هر پستی گرامی دار (خودت را کوچک نکن) هرچند گرایش به پستی ها تو را به خواسته هایت برساند.
شخصیتت را به خاطر مسائل پوچ و هیج مبادله نکن، دلیلش: تو هرگز در برابر آنچه از شخصیتت در این راه از دست می دهی آن بهای مناسب را بدست نمی آوری.
این حرمت و شخصیت و کرامت انسان بالاتر از هر چیزی هست
ان الله فوّض الی المومن کل شیء و لم یفوّض الیه ان یضل نفسه. خداوند هر جیزی را به مومن واگذار کرده اما اجازه تحقیر خودش را نداده.
می رویم سراغ آخرین آیه ای که به آن استناد شده در باب حجیت خبر واحد.
استدل بر این آیه بر حجیت خبر واحد، سوره توبه آیه 61:
﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ ۚ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ.﴾
این آیه شریفه مانند اکثر آیات دیگری که در سوره توبه هست این آیه هم ویژگی منافقین را بیان می کند، 49 توبه: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي ۚ أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾
منهم به منافقین بر می گردد؛ بخشی از این منافقین بهانه می آورند که در جنگ تبوک نمی توانند حاضر شوند چون جنگ در روم شرقی (ترکیه) بود و می گفتند آنجا زنهای زیبا هستند و اگر بیاییم به گناه می افتیم آیه می فرماید اگر تکلیفتان را انجام ندهید در فتنه سقوط می کنید و جهنم جایگاه کافرین هست.
یک تفسیری از تقوی از کتاب منتشر شده از آقا بیان شده: (تفسیر سوره بقره،) راجع به تقوی شهید مطهری می گوید نیرویی که انسان را گناه باز می دارد، و پرهیز کاری را نمی پسندد، برخی تقوا پرهیزکاری می دانند ، تفسیر استاد: تقوا حریم نگه داری برای خدا، تفسیر آقا راجع به تقوا این است: تقوا ان است که در مسیر سخت و پر گردنه حرکت کند و مراقب باشد. اگر مسیری بخواهیم برویم که جاده اش خطرناک است دو راه داریم: یا اصلا آن را نمی رویم به این پرهیز نمی گویند یک راه دیگر اینکه برویم ولی مراقب باشیم. این تقواست یعنی مراقبت در حال حرکت ، اگر انسان حرکت نکند از ترس انحراف این تقوا نیست.
آیه 58 توبه: و﴿َمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ﴾
اگر پول بیشتر به اینها داده شد راضی هستند و اگر پیامبر آن پولی که می خواستند نداشت یا داشت ولی مصلحت ندانست، اگر نگیرند خشمگین می شوند، این منش منافقانه است که از خود راضی باشیم نه از پیامبر.
آیه 61 : ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ…﴾
سیاق می گوید این آیه را هم مانند آیه 49 و 58 معنا کنیم. منافقین ایراد می گرفتند از پیامبر(نه اینکه تعریف کنند) به پیامبر که اذن می گفتند در نظر آنها ایراد بود ، یعنی این پیامبر ساده است، و هر حرفی را از هرکسی می پذیرد.
قرآن پاسخ می دهد که بگو این گوش دادن پیامبر به حرفهایتان به نفع شماست. هم ایمان به خدا دارد و هم ایمان به مومنین، و البته مِهر ویژه نسبت به مومنین دارد. ولی بدانید نیش به پیامبر پیامد دارد اینکه به پیامبر ساده لوح می گویید خلاف واقع و تهمت به پیامبر است.
اذن هم یعنی گوش، لهم اعین لا یبصرون بها … لهم آذان لا یسمعون بها، اذن یعنی حرفهای همه را می شنود.
شأن نزول این آیه عبدالله بن نُفیل است، در تفسیر قمی ج1 ص 300 آمده:
فَإِنَّهُ كَانَ سَبَبُ نُزُولِهَا- أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ نُفَيْلٍ كَانَ مُنَافِقاً- وَ كَانَ يَقْعُدُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَيَسْمَعُ كَلَامَهُ- وَ يَنْقُلُهُ إِلَى الْمُنَافِقِينَ وَ يَنُمُّ عَلَيْهِ، فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْمُنَافِقِينَ يَنُمُّ عَلَيْكَ- وَ يَنْقُلُ حَدِيثَكَ إِلَى الْمُنَافِقِينَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ هُوَ فَقَالَ الرَّجُلُ الْأَسْوَدُ الْكَثِيرُ شَعْرُ الرَّأْسِ- يَنْظُرُ بِعَيْنَيْنِ كَأَنَّهُمَا قِدْرَانِ- وَ يَنْطِقُ بِلِسَانِ شَيْطَانٍ، فَدَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَخْبَرَهُ- فَحَلَفَ أَنَّهُ لَمْ يَفْعَلْ- فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ قَبِلْتُ مِنْكَ فَلَا تَقْعُدْ- فَرَجَعَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّ مُحَمَّداً أُذُنٌ- أَخْبَرَهُ اللَّهُ أَنِّي أَنُمُّ عَلَيْهِ وَ أَنْقُلُ أَخْبَارَهُ- فَقَبِلَ وَ أَخْبَرْتُهُ أَنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَبِلَ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ «وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ- يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» أَيْ يُصَدِّقُ اللَّهَ فِيمَا يَقُولُ لَهُ- وَ يُصَدِّقُكَ فِيمَا تَعْتَذِرُ إِلَيْهِ فِي الظَّاهِرِ- وَ لَا يُصَدِّقُكَ فِي الْبَاطِنِ- وَ قَوْلُهُ «وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» يَعْنِي الْمُقِرِّينَ بِالْإِيمَانِ مِنْ غَيْرِ اعْتِقَادٍ.
حرفهای پیامبر را منافقی برای کفار می برد، خداوند هم خبر داد به پیامبر که این منافق حرفهایت را می برد. پیامبر هم او را احضار کرد و از او پرسید، او قسم خورد که حرف شما را نبردم. پیامبر هم از او قبول کرد. این مرد با این برخورد بر پیامبر گوشه می آمد که او ساده لوح است. خبر خدا را قبول نکرد و خبر من را پذیرفت. آیه آمد که گوش دادن به نفع شماست.
نکته بعد: این باء در اینجا چه بائی هست؟ یومن بالله و یومن للمومنین. این پیامبر ایمان به خدا دارد و ایمان به مومنین دارد. باء تعدیه، مانند جاهای دیگر قرآن که این باء ذکر شده اینجا هم همان است،﴿كمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ(19 توبه).﴾
سوال این است که این لام (للمومنین) چیست؟
لام هم برخی گفته اند لام تعدیه است، مانند ِ، ﴿وَ آمَنَ لَهُ لُوط﴾ (26 عنکبوت).
﴿فَما آمَنَ لِمُوسى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفين﴾(یونس 83)،
آیا باء و لام مرادف هستند اگر مرادف هستند باید یومن بالله و یومن للمومنین می گفت. قرآن معجزه هست و اینطور نیست که مثل کلام بشر باشد که رویش حساب نشود.
به نظر می رسد که در للمومنین چیزی هست که در باء نیست، و آن نفع است ، این اذن بودن پیامبر به نفع شماست. شما ها از این اذن بودن سود می کنید.
نکته دیگر: ما دو جور تصدیق داریم. یومن بالله و یومن للمومنین. یومن بالمومنین یعنی تصدیقشان می کنیم. دو جور تصدیق داریم. یکی تصدیق مخبری و یکی هم تصدیق خبری .
فرقشان این است که در تصدیق مخبری به طرف می گوییم دروغ نمی گویی و قولش را حمل بر صحت می کنیم، ولی در تصدیق خبری می گوییم راست می گویی.
اگر خبر آمد مومنی زنا کرده اگر تصدیق مخبری باشد نمی گوییم دروغ گفته و اگر تصدیق خبری باشد باید او را حد بزنند.
اینجا هم تصدیق مخبری است، یومن للمومنین نمی گوید دروغ می گوید و ریزش درست نمی کند، چون ممکن است غرضی هم نداشته باشد ولی بهرحال حرفش غلط است، به عبارت دیگر حسن ظن به مومنین دارد این است که اذن خیر است، پس آنچه در این آیه هست تصدیق مخبری است نه تصدیق خبری. والا اذن خیر برای همه مومنین نبود برای برخی بود این اذن خیر برای همه مومنین تصدیق مخبری است نه تصدیق خبری.
و اما کیفیت الاستدلال بالآیه:
کیفیت استدلال به آیه این است که این آیه شریفه یومن للمومنین را از ویژگی های خوب پیامبر می داند، تصدیق مومن را از مکارم اخلاق پیامبر می داند، اگر چنین شد پذیرش هم واجب میشود یعنی اگر تصدیق للمومنین کار خوبی هست معنایش این است که ترتیب اثر بده، بخصوص که یومن للمومنین در کنار یومن بالله قرار گرفته. نتیجه می گیریم که تصدیق زراره ، محمدبن مسلم و ... مصداق یومن للمومنین است و کلام مومنین موثق را باید اخذ کنیم.
عبارت شیخ در وجه دلالت:
مَدَحَ الله عز وجل رسوله (صلى الله عليه وآله) بتصديقه للمؤمنين، بل قرنه بالتصديق بالله جل ذكره، فإذا كان التصديق حسنا يكون واجبا.(اگر تصدیق حسن است پس واجب است، و کسی نگفته تصدیق حسن است و مستحب است)
ويزيد تقريب الاستدلال وضوحا: ما رواه في فروع الكافي في الحسن ب - " ابن هاشم " ، أنه كان لإسماعيل بن أبي عبد الله دنانير، و أراد رجل من قريش أن يخرج إلى اليمن، فقال له أبو عبد الله (عليه السلام):" يا بني أما بلغك أنه يشرب الخمر؟ قال: سمعت الناس يقولون،فقال: يا بني، إن الله عز وجل يقول: * (يؤمن بالله ويؤمن للمؤمنين) *، يقول: يُصدّق الله ويُصدق للمؤمنين، فإذا شهد عندك المسلمون فصدقهم "
وسائل ج13 ص230 ح1
این از نحوه تقریب استدلال، شیخ و آخوند این استدلال را نپذیرفتند.
نقد این استدلال برای جلسه آینده.