درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1403/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خبر واحد

جلسه هفتاد و سوم اصول 27 فروردین 1403

امام علی: وَ أَکرِم نَفسَکَ عَن کُلّ دَنِیّهٍ وَ إِن سَاقَتکَ إِلَی الرّغَائِبِ

نفس خودت را از هر پستی گرامی دار (خودت را کوچک نکن) هرچند گرایش به پستی ها تو را به خواسته هایت برساند.

ادله

احادیث آیات حجیت خبر واحد را بحث می کردیم. از جمله آیات آیه سوال بود، فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون،(نحل 43 و انبیاء 7 و 8)

اگر سوال واجب بود پذیرش جواب هم واجب می شود.

اشکالاتی که بر این استدلال گفته شده 4 مورد هستند.

اشکال اول (مهمترین اشکال): اصلا آیه در مقام بیان چه چیزی هست؟ این مقام بیان بودن بسیار مهم است، حتی در اخذ به اطلاق هم ما می گوییم به شرط اینکه در مقام بیان باشد، بنابراین اگر به ما گفتند فکلوا مما امسکن علیکم، آنی که سگهای شکاری برای شما آوردند بخورید، این آیه در مقام بیان یک چیز هست و آن حل صید کلاب معلم هست اما اینکه جای گازگرفتگی سگ را باید بشوییم یا نه را نمی توانیم استدلال کنیم که اطلاق گفته فکلوا و نگفته موضع العض را بشوییم یا نشوییم پس شستن لازم نیست!

در اینجا می گوییم آیه در مقام بیان حل صید سگ معلم است اگر سگ هار بود یا سگ زینتی بود شکار اینها حلال نیست، آیه در مقام بیان این هست و در مقام بیان شستن محل گازگرفتگی سگ نیست، حال در بحث خودمان آیه در مقام بیان این است که جاهل باید به عالم مراجعه کند، و این یک قاعدةٌ ساعدةٌ بین عقلاست که جاهل باید به عالم مراجعه کند، اما اینکه هر عالمی؟ ثقه باشد یا نباشد را در مقام بیان آن نیست.

وجدانا این آیه اصلا در مقام بیان ریزه کاری ها نیست، اینکه عالمی که از او می پرسیم ثقه هست یا نیست از بدیهی ترین چیزهاست که مجیب باید ثقه باشد با اینکه آیه اشاره به آن نکرده، بنابراین ام الجواب از این استدلال ها این است که آیه اصلا در مقام بیان اینکه مجیب چه خصوصیاتی باید داشته باشد نیست، که مطلقا حرف او را بپذیریم یا مشروط بپذیریم نیست.

اشکال دوم: اگر سوال لازم باشد و این لزوم سوال ملازمه با پذیرش جواب نداشته باشد لغو لازم می آید.

پاسخ: اگر بگویند کتمان نکن، ملازمه ندارد که در هر صورت بایستی به آنچه کتمان نشده عمل کرد، چه بسا شرط و شروط داشته باشد، وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ، معنایش این نیست که هر کسی شهادت داد در هر صورت بپذیرید بلکه معنایش این است که فی الجمله بپذیرید.

اشکال سوم: اهل ذکر چه کسانی هستند؟

دو گزینه هست:

یک. کسی که فقط راوی است، اصلا نمی فهمد که روایت چه می گوید،

دو. اهل ذکر راوی ای هست که روایت می کند و می فهمد،

در بحث ما گزینه اول محور بحث هست، یعنی اینکه کسی در درس امام صادق شرکت می کند و می گوید این را از امام شنیدم، ولی درست یا نادرست بودنش را نمی دانم، به این فرد اهل ذکر نمی گویند، کسی که فکرش را ضمیمه نقلش نمی کند اهل ذکر نیست. این آیه دلالت می کند که بی سواد به مرجع تقلید مراجعه کند، مرجع تقلید فقط روایت نقل نمی کند بلکه نظر دارد که مستند به روایت است، از اینها استفاده می شود که مقلد به مجتهد رجوع کند با شرایطش، اما آیا از این دو آیه استفاده می شود هر راوی؟

ما در پی اولی هستید نه در پی دومی، می خواهید با این آیه روایت راوی را حجت کنید و این آیه نمی گوید راوی اهل ذکر است، راوی اهل ذکر نیست، کسی که فهمش را دخیل نمی کند که اهل ذکر نیست.

آخوند پاسخ می دهد: آیا زراره اهل ذکر نیست؟ ابان یا محمد بن مسلم اهل ذکر نیستند؟ قطعا اهل ذکر بودند.

از امام صادق سلام الله علیه سوال شد که اگر مردی یک انگشت از زنی را قطع کند چقدر دیه دارد؟ فرمود ده شتر. سوال تکرار شد که اگر آن مرد دو تا انگشت زنی را قطع کند چقدر دیه دارد آقا فرمود بیست شتر. سوال تکرار شد که اگر آن مرد سه تا انگشت زنی را قطع کند چقدر دیه دارد؟ امام صادق فرمود سی تا شتر. سوال تکرار شد که اگر آن مرد چهار انگشت زنی را قطع کند چقدر دیه دارد؟ فرمود بیست شتر. ابان می گوید «سبحان الله! یقطع ثلاثا فیکون علیه ثلاثون» سه تا انگشت قطع می شود دیه اش می شود سی تا و چهار تا انگشت قطع می شود دیه اش می شود بیست تا. «ان هذا کان یبلغنا و نحن بالعراق» این مطلب برای ما رسیده بود و ما می گفتیم نستجیر بالله این مطلبی است که شیطان آورده باشد. چطور می شود که سه تا انگشت سی تا و چهار تا انگشت بیست تا، قطع داریم که چهار تا انگشت چهل تا باشد، قطع است. امام فرمود «مهلا یا ابان هذا حکم رسول الله» امام فرمود یواش آهسته حرکت کن این حکم پیامبر است. دیه کامل مرد صد تا شتر است و زن دیه کاملش پنجاه تا شتر است. و اما زن با مرد تا ثلث مساوی است و از ثلث که بالاتر برود به قاعده بر می گردد، نصف می شود. تا سه تا انگشت که ثلث بود مساوی بود و چهار تا انگشت که رسید از ثلث گذشت و از ثلث که بگذرد برمی گردد به قاعده که «دیه المرأه نصف الرجل». در این حدیث آخر امام فرموده است «یا أبان انک اخذتنی بالقیاس و السنه اذا قیست محق الدین» سنت قیاس پذیر نیست. ابان اهل نظر است گرچه اینجا اشتباه کرده ، یا خاندان زراره بن اعین سنسن شیبانی که 8 تا برادر بودند، زراره که نه تا پسر داشته، عبدالله ، عبید، رومی، حسن، حسین، محمد، یحیی که همگی محدث بودند. برادر دوم حمران بن اعین، سه تا پسر داشت، حمزه، محمد، عقبه، برادر سوم بکیر، دو تا پسر داشت عبدالله بن بکیر و جهم، برادر چهارم عبدالملک بن اعین، سه تا پسر داشت ضریس، علی و محمد، برادر پنجم عبدالجبار، برادران دیگر عبدالرحمن، عیسی و قعنب. خواهرشان هم ام الاسود بوده

این افراد اهل نظر بودند نقد می کردند سوال می کردند، مثلا می پرسد من این علمت و قلت ان المسح ببعض الرأس و بعض الرجلین؟ فضحک علیه السلام فقال یا زرارة قاله رسول الله صلی الله علیه و آله و نزل به الکتاب من الله عز و جل لان الله قال فاغسلوا وجوهکم ... و ایدیکم الی المرافق ... و امسحوا برؤوسکم فعرفنا حین قال برؤوسکم ان المسح ببعض الرأس لمکان الباء ثم وصل الرجلین بالرأس، این یعنی اهل نظر بودن اهل فکر بودن. البته چهره های شرسناس مانند زراره و محمدبن مسلم و ... علیه همه آنها جملاتی هست و این سخنان بخشی اش از سوی خود امام بوده تا حفظ شوند، پس این مطلب که روات اهل ذکر نیستند غلط است.

ان قلت: مگر امام چند تا مثل زراره و محمد بن مسلم داشتند، 4000 شاگرد داشتند چند تا مثل زراره بودند، همه که مثل زراره نبودند، و سر و کار ما با همه اینهاست و اگر سر و کار ما با مثل زراره بود که مشکل نداشتیم.

قلت: اگر ما آنها را پذیرفتیم به عدم قول بالفصل اینها را هم می پذیریم، یعنی اینها را هم می پذیریم بالوثاقه، چون کسی در پذیرش قول ثقه تفصیل بین فضلا و غیر فضلا ندادند یا می گویند خبر واحد ثقه از دم حجت است یا مثل افرادی مانند سید مرتضی و طبرسی گفته اند مطلقا حجت نیست، قول بالفصل داده نشده.

به این ترتیب پس اشکال اهل ذکر جواب داده می شود.

اما جواب اشکال اول:

اگر آیه بگوید اهل ذکر فقط علمای اهل کتاب است، آنچنان که سیاق آیه سوره انبیاء دال بر این است یا بر اساس آن بابی که در اصول کافی است که حداقل یک روایتش صحیح بود (روایت محمدبن مسلم و روایت وشاء) اگر ما گفتیم که اهل ذکر فقط ائمه اند و فاسئلوا اهل الذکر کاری به روات ندارد، بنابراین چه اهل کتاب بگیریم و چه ائمه، پاسخ این است که آیه شریفه نمی خواهد چیزی را بگوید که عقلا با آن آشنا نیستند، عقلا با این اصل آشنا هستند که در مسائلی که نمی دانید سراغ دانا بروید، حالا این مسائلی که نمی دانیم چیست؟ بخشی راجع به نبوت هست که چرا اینها بشر هستند نه فرشته؟ جون سنخیت لازم است بین مرسَل و مرسَل الیهم، کسی که بخواهد با بشر حرف بزند باید خودش بشر باشد. گاه آنی که نمی دانیم مربوط به احکام است مثلا نمی دانیم جلسه استراحت در نماز واجب است یا نیست، نمی دانیم در زمان غیبت نماز جمعه واجب است یا واجب نیست، در این موارد فاسئلوا اهل الذکر، در هر چیزی به متخصص آن مراجعه کنید. در بیماری سراغ پزشک بروید، در تعمیر لوازم سراغ مهندس بروید و … .

آیه و روایت دو مصداق را ذکر کردند و هر دو هم درست است، اما اینکه انحصار از آن استفاده بشود (که منحصر به علمای اهل کتاب باشد یا ائمه) ابدا اینطور نیست.

این شبهه را جواب می دهیم که اگر گفتیم اهل ذکر اهل کتاب هستند یا ائمه هستند پس نمی توان به آن استدلال کرد می گوییم می شود به آن استدلال کرد، اما اینکه گفتید سلمنا که می شود به آیه استدلال کرد منتهی در خصوص زراره، محمدبن مسلم و ابان و ... که اهل نظر هستند و ما از این آیه فقط اینها را استفاده می کنیم.

پاسخ می دهیم چرا فاسئلوا اهل الذکر؟ ستون فقراتش چیست؟ آیا هر اهل ذکری ولو کبوتر باز بود؟ یا اینکه فاسئلوا اهل الذکر با شرایطش؟ مهمترین ویژگی آنها وثاقت است. فاسئلوا اهل الذکر یعنی اهل ذکری که ثقه باشد. اگر این ملاک شد دیگر فرقی بین زراره و دیگر روات گمنام ثقه ای که یک حدیث دارند نیست موید این مطلب عدم القول بالفصل است،بین اینکه آیت الله باشد یا نباشد، یک نفر از شیعه و سنی نداریم که گفته باشد که باید بین روات تفصیل داد.

فعلی هذا از این آیه (فاسئلوا اهل الذکر) می گذریم با قول بعدم جواز استدلال به سوال اهل الذکر به این بیان که در مقام بیان اینکه این مجیب چه خصوصیاتی باید داشته باشد آیه در مقام بیان این نیست بلکه در مقام بیان این قاعده کلی رجوع غیر عالم به عالم است.

اشکال دیگر این بود که اهل ذکر اهل کتاب هستند یا اهل ذکر معصومین هستند. ما این را کار نداریم و نمی خواهیم از علمای اهل کتاب یا معصومین سوال کنیم بنابراین آیه از محل بحث بیرون است.

پاسخ این است که آیه اشاره به یک قاعده عقلایی دارد، این قاعده عقلایی در عرصه نبوت اهل کتاب هستند، در عرصه معارف معصومین هستند در عرصه فروع و احکام روات هستند.