1403/01/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجیت خبر واحد
امام علی: وَ اعلَم یَا بنُیَّ أَنّ مَن کَانَت مَطِیّتُهُ اللّیلَ وَ النّهَارَ فَإِنّهُ یُسَارُ بِهِ وَ إِن کَانَ وَاقِفاً وَ یَقطَعُ المَسَافَهَ وَ إِن کَانَ مُقِیماً وَادِعاً
کسی که مرکبش شب و روز است و او را می برند و در حرکت هست، هرچند که خودش را ساکن می داند طی مسافت می شود و در ظاهر او ایستاده است
حرکت به سوی پایان عمر حرکت اجباری هست در کلامی دیگر امیرالمومنین دارند أَهْلُ الدُّنیا کرَکْبٍ یُسارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیام (حکمت 64)، اهل دنیا مانند قافله ای هستند که می برندشان و آنها خواب هستند، در چنین شرایطی درست آن است که از امکانات موجود درست استفاده کرد و از آنها بهره گرفت و بنده خدا باشیم و بس.
سخن پیرامون ادله حجیت خبر واحد بود،
آیه نبأ و نفر بیان شد، الان رسیدیم به آیه کتمان، 159 بقره:
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾
کسانی که دلایل روشن، و وسیله هدایتی را که نازل کردهایم، بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت میکند؛ و همه لعنکنندگان نیز، آنها را لعن میکنند؛
پس این آیه می گوید کتمان حرام است، حرمت الکتمان با وجوب القبول ملازمه دارد، اگر قرار باشد که به ما بگویند بگو، و از آن طرف پذیرش واجب نباشد لغویت لازم می آید.
آخوند: اگر تحریم حرام باشد، اما قبول واجب نباشد، لَغَت التحریم. نظیر حرفی که در آیه نفر بیان شد،
﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ.﴾
اگر انذار واجب باشد، حذر واجب نباشد لغویت لازم می آید پس بنابراین آیه شریفه می گوید اگر گفتن واجب باشد، ولی قبول واجب نباشد لغویت لازم می آید و هذا معنا حجیت الخبر الواحد.
سخن این است :
آنکه دو گزینه پیش روی ماست:
گزینه اول: بگوییم اصلا بر شما قبول لازم نیست، این لغویت لازم می آید. اما اگر بگوییم قبول مشروط بر شما لازم است لغویت لازم نمی آید یعنی بگوییم مشروط به تعدد باشد، مشروط به این باشد که شما به علم برسید در این صورت لغویت لازم نمی آید؛ اگر بگوید اصلا لازم نیست لغو می شود اما اگر بگوید کتمان نکنید به شرط اینکه به عدالت فرد اطمینان داشته باشید این لغویت لازم نمی آید مانند آیه 283 بقره:
﴿وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَىٰ سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ ۖ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ ۗ وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ ۚ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ ۗ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ . ﴾
… شهادت را کتمان نکنید اگر کسی می تواند شهادت بدهد ولی ندهد گنهکار است،
اینجا هم حرمت کتمان داریم، حرمت کتمان شهادت، ولی قبول مطلق را هم نداریم بلکه قبول مشروط را داریم که باید دو نفر باشند، پس هر جا که حرمت کتمان آمد ملازم با وجوب قبول مطلق نیست.
حرمت کتمان را می گویید ملازمه با وجوب مطلق دارد و ما می گوییم این ملازمه درست نیست چه بسا موردی باشد که حرمت کتمان باشد ولی ملازمه با وجوب قبول مطلق نداشته نباشد بلکه ملازمه با قبول مشروط داشته باشد مثل همین آیه کتمان .
ان قلت: ما جایی را در قرآن داریم که حرمت الکتمان در آن هست وجوب القبول هم در آن مطلق هست، (زن باردار) آیه 228 بقره:
﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ ۚ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ.﴾
مطلقات باید عده نگه دارند، حلال نیست برای آنها اینکه کتمان کنند آنچه را که در ارحامشان هست.
اینجا هم تحریم الکتمان داریم ولی ملازمه با وجوب قبول هم داریم. بر این زن واجب است که بگوید حامله است و زمانی که او این حرف را زد دیگر دو شاهد لازم نیست، این از اموری هست که بسته به قول این قائل هست، پس همه جا تحریم الکتمان ملازم با وجوب قبول نیست اما بعضی جاها این طور هست مثل همین مثال که زن حرام است کتمان کند و اگر قرار باشد نپذیریم لغویت لازم می آید.
پاسخ: در آن زمان راهی بجز پذیرش نبوده ولی امروز سونوگرافی می کنند و معلوم می شود، نمی شده که ما حرف زن را نپذیریم پس اگر راه بود آنجا می گفتیم ملازمه نیست اما آنجا راهی نبود.
ثانیاً این آیه کتمان مربوط به نبوت است، یهود به کفار می گفتند پیامبری می آید و ما با او با شما مقابله می کنیم، بعد که پیامبر آمد آنها مقابل پیامبر ایستادند.
انعام 20: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ ۘ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ. ﴾
یهودیها این پیامبر را کاملا می شناختند، اینها این را منکر می شدند.
سوره بقره آیه 89: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ ۚ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ.﴾
و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی برای آنها آمد که موافق نشانههایی بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزی بر کافران میدادند (که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند.) با این همه، هنگامی که این کتاب، و پیامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد!
این آیه هم نظر به همین دارد که ما به اینها نشانه های این پیامبر را گفتیم و می دانستند و کتمان کردند؛آیه می گوید این کتمان چرا، به عبارت دیگر آیه می گوید در اصول دین که نبوت است حرف اینها را بپذیر ولی این چه ربطی به فروع دین دارد؟ آیه می گوید در اصول دین حرف این علمای اهل کتاب را بپذیرید ولی از مسلمات اصول ما این است که در اصول دین خبر واحد حجت نیست بله اگر قبول کنیم که در اصول دین خبر واحد حجت هست، به طریق اولی باید گفت که در فروع دین هم خبر واحد حجت است. اصول دین که اهم است از فروع دین است وقتی در اصول حجیت خبر واحد را به ما می گویند بپذیرید در فروع دین به طریق اولی است، لکن این اولویت را قبول نداریم چون اصول دین محدود است، چند مسئله بیشتر ندارد، اصل معاد ، اصل نبوت و امامت و عدالت و … اما فروع دین خیلی زیاد هست در نماز فقط حدود 10هزار فرع دارد. پس اگر گفتیم در اصول دین خبر واحد حجت است ولی در فروع به طریق اولی حجت است این اولویت را قبول نداریم.
آیه می گوید در اصول دین خبر واحد را بپذیرید بر فرض که جایز باشد محدود است اما فروع خیلی کثیر است نهایت این آیه در اصول دین دلالت بر حجیت خبر واحد می کند ولی در فروع این آیه قابل اثبات نیست.
اشکال: فروع ارزششان از جهت کیفی از اصول کمتر است، در اصول که با ارزش تر هستند می گویید خبر واحد حجت است اما در فروع می گویید حجت نیست؟
پاسخ می دهیم که ممکن است در اصول بگویند خبر واحد حجت است چون تعدادشان محدود است اما در فروع این چنین نیست. بنابراین طریق اولویت به تعداد ربط دارد به کمیت ربط دارد نه به کیفیت چون می خواهیم با این خبر واحد کل روایات را حجت کنیم خبر واحد را برای اینجا می خواهیم نه برای اصول.
حرف سوم این است که اصولا ما برداشتمان بر این اساس باید باشد که مولا در مقام بیان باشد ولکن این آیه کتمان در مقام بیان پذیرش نیست، در مقام بیان است بگویید تا تاکید بشود به دلیل اینکه من بعد ما بیناه فی الناس فی الکتاب... اصلا در مقام بیان این نیست که بگویید تا دیگران بپذیرند بلکه بگویید تا روشن تر بشود است، به عبارت دیگر آیه در مقام بیان پذیرش نیست بلکه در مقام بیان واضح تر شدن است. مانند آن روایت که می فرماید: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعلَی العالمِ أن یُظهِرَ عِلمَهُ، و الّا فَعَلیهِ لعنةُ اللَه و الملائکةِ و النّاسِ أجمَعینَ؛ عالم باید بگوید ، کاری ندارد که مردم بپذیرد یا نپذیرند بلکه کار به این دارد که این واضح، واضح تر بشود.
پس از خیر استدلال به این آیه برای حجیت بر خبر واحد می گذریم و می گوییم این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد نمی کند. آیه بعد که آخوند ذکر کرده سوال از اهل ذکر است .