درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1402/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله خبر واحد

جلسه شصت و پنجم اصول 28 بهمن 1402

امام علی: فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَكَ.

برحذر باش از اینکه مرگ در حالی به سراغت بیاید که نمی پسندی، کارهایی انجام میدادی و می گفتی حالا حالاها وقت داریم اما یک مرتبه مرگ سراغت آمد، پسرم مراقب باش که مرگ لحظه ای است، باید در همه حال ذاکر خدا بود که اگر مرگ آمد افسوس نخوریم.

ادله

سخن پیرامون آیه نبأ بود و این را می گفتیم که به مفهوم شرط این آیه می تواند دلیل بر حجیت خبر عادل باشد.

مفهوم وصف و شرط و اشکالاتی که بود مطرح شد. الان دو اشکال هست که بر فرض پذیرش مفهوم شرط معارض دارد:

اشکال اول: این آیه تعلیلش با مفهوم در تعارض است، مفهوم می گوید خبر عادل را بگیرید و تعلیل می گوید هرجا که احتمال اصابه قوم به جهالت و در پی آن ندامت است نگیرید، پس مفهوم می گوید خبر عادل را اخذ کنید و تعلیل می گوید خبر عادل را اخذ نکنید.

یک. شیخ جواب دادند: اینجا تبیّن به معنای ظهور عرفی است و فتبینوا یعنی همین که عرفاً ... نه اینکه فتبیّنوا یعنی علم داشته باشید.

دو. آخوند جواب دادند: جهل در اینجا به معنای سفاهت و نابخردی هست نه نادانی و پذیرش خبر عادل نابخردی و سفاهت نیست چون سیره عقلاست.

سه. پاسخ نائینی: اینجا مفهوم حاکم است بر تعلیل، به این بیان: تعلیل می گوید تحقیق نکرده خبر فاسق را پذیرفتن جهالت است و ندامت را در پی دارد، مفهوم می گوید که اخذ به خبر عادل جهالت و نابخردی نیست، بلکه عملکرد خردورزانه است.

(نکته: دلیل حاکم گاهی دلیل محکوم را توسعه می دهد و گاهی ضیق می کند، آنجا که دلیل حاکم دلیل محکوم را توسعه می دهد مثل لا صلاة الا بطهور، دلیل حاکم می گوید التراب احد الطهورین؛ و گاهی دلیل حاکم دلیل محکوم را ضیق می کند، ... لا تأکلوا الربا... دلیل حاکم می گوید لا ربا بین الزوج و الزوجه...)

مرحوم نائینی می گوید مفهوم در اینجا حاکم بر تعلیل است.

پاسخ ایشان این است: در جایی مسئله حکومت را مطرح می کنیم که ظهور برای حاکم منعقد شده باشد آنچنان که برای محکوم هست. اگر ظهور منعقد شده باشد دلیل حاکم توسعه می دهد و دلیل حاکم تضییق می کند؛ اما اگر ظهور برای دلیل حاکم منعقد نشده باشد دلیل حاکم نقشی در دلیل محکوم ندارد لذا لازم است که دلیل حاکم منفصل باشد نه اینکه دلیل حاکم متصل باشد و اینجا دلیل حاکم شما متصل است.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ﴾. دلیل حاکم مفهوم است، و دلیل محکوم تعلیل است. این هر دو متصل هستند و از هم جدا نیستند لذا با حکومت نمی توانید قصه را جمع کنید.

جمع بندی:

سوال این است که مفهوم در اینجا (اخذ به خبر عادل) با تعلیل تعارض می کند. مفهوم می گوید اخذ به خبر عادل بکنید و تعلیل می گوید اخذ به خبر عادل نکنید این تعارض را چگونه جمع کنیم؟

پاسخ استاد: اینجا تعارضی بین مفهوم و تعلیل نیست، بدلیل اینکه در تعلیل دو عنوان داریم یکی عنوان جهالت را داریم و یکی هم عنوان ندامت. جهالت همانطوری که بیان شد در اکثر آیات قرآن که بکار رفته به معنای نابخردی هست، بله يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ …به معنای نادانی است ولی باقی به معنای نابخردی هست.

نکته دومی که در آیه هست ندامت است، اگر به خبر فاسق بدون تحقیق عمل کنید فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین، پشیمانی در پی دارد. پس در تعلیل دو عنصر است، یکی جهالت و یکی هم ندامت.

مدعای ما این است که این دو عنصر فقط در خبر فاسق است و در خبر عادل نیست. توضیح ذلک:

اما اینکه در خبر عادل نیست، چون پذیرش خبر عادل نابخردی نیست، حتی کسانی که بی دین هستند به راستگو اعتماد می کنند، در برخورد ها به صادقین اعتماد کردن سیره هست و خلاف رویه نیست.

بنابراین:

اخذ به خبر عادل نابخردی نیست

اخذ به خبر عادل پشیمانی ندارد ولو خلاف واقع در بیاید. بله، تأسف هست اما ملامت نیست، مثلا کسی مریض از میگویند به فلان دکتر مراجعه کن و بعد از مراجعه می میرد، کسی اینجا نادم نیست بلکه تاسف هست. پس ندامت در جایی است که وثاقت نباشد در جایی که وثاقت هست ندامت و پشیمانی و ... نیست.

بنابراین نتیجه می گیریم که اینجا مفهوم با تعلیل در تعارض نیست، آن موضوعی هست و این موضوع دیگر.

این تحلیل جمع بین همه تحلیل هاست یعنی چه بسا شیخ بگوید من هم بگوید من هم همین را می گویم و آخوند و نائینی هم بگویند من هم همین را می گویم، همه یک چیز ولی با تعابیر مختلف بگویند.

بنابراین اینکه بگوییم اینجا مفهوم با تعلیل در تعارض است سخنی نادرست است. پس تعارض بین مفهوم و تعلیل نیست و دو مقوله جدای از هم هستند ، خبر فاسق یک مقوله و خبر عادل مقوله دیگر.

اما اشکال دیگر: اینجا مورد را شامل نمی شود ، خروج المورد عن المفهوم.

مورد، اِخبار ولید فاسق است، ولید خبر آورد که بنی المصطلق سر جنگ دارند، مفهومش این است که اگر این خبر را عادلی چون ابوذر می آورد طبق مفهوم این آیه باید عمل می کردیم؟ خیر. چون در موضوعات خبر واحد کافی نیست و باید عدلین باشد پس شما چیزی را درست می کنید که با مدعایتان سازگاری ندارد.

مدعای شما عدل واحد است (طبق مدعای شما در مقابل فاسق، عادل است) پس مفهوم خود مورد را نمی گیرد پس مفهوم در اینجا نقشی نخواهد داشت.

این اشکال را شیخ انصاری جواب دادند که اطلاق دارد منتها اطلاق را مقید می کنیم. مفهوم می گوید خبر عادل حجت است منتها در موضوعات دو عادل باشد نه یک عادل.

پاسخ به شیخ این است: این حرف شما پذیرفتن اشکال است، معنای حرف شما این است که ما از این مفهوم حجیت خبر واحد عدل را نمی فهمیم منتها می گویید اطلاقش را تقیید می کنیم؛ پس این آن نشد، یک چیز دیگری شد.لکن می توانیم این جواب را بدهیم که اصلا آیه در مقام ریزه کاری ها نیست، آیه در مقام این است که دو مخبر داریم یکی فاسق است و یکی عادل. مخبر فاسق را بی تبین نه، اما مخبر عادل بی تبین فی الجمله آری.

ما هم فقط همین را می خواهیم بگوییم که مخبر فاسق از حوزه اخذ جداست و لاتأخذ به، در نتیجه مخبر عادل را می گوییم خذ به.

در صدد حتی شما که در موضوعات را می گویید نیستیم. در صدد این هستیم که فاسق نه و عادل آری. اما اینکه کدام عادل، ضابط باشد یا نباشد...؟ در مقام بیان این ریزه کاری ها نیستیم که خبر عادل ضابط باشد نیستیم.

سوال : آیه در مقام بیان حکم و موضوع هم نیست؟

در مقام بیان حکم و موضوع هم هست ولی ضربه هم نمی زند.

حکم تبین است و موضوع خبر فاسق است و مفهومش خبر عادل است. فعلا در مقام بیان حکم و موضوع فی الجمله، می گوییم فاسق نه و عادل آری. نه مثل شیخ بگوییم که پذیرشِ اشکال باشد اصلا نمی گوییم که پذیرش اشکال نباشد،می گوییم اصلا در مقام بیان آن اطلاق و تقیید نیستیم لذا در روایت هم هست که آیه در حقیقت فسق ولید را بیان می کند. یعنی در صدد بیان احکام الخبر نیست.

بحث بعد بحث از آیه نفر است. سید رشید رضا تفسیری دارد ماکان المومنون…لعلهم یحذرون. می گوید در کلاس بودیم و استاد گفت چرا علما به سربازی نمی روند و من این آیه را خواندم که سربازی نرفتنشان زیربنای قرآنی دارد، علما تمام عمرشان را سرباز دین هستند…