درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1402/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله خبر واحد

جلسه شصت و سوم اصول 23 بهمن 1402

امام علی:وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلآْخِرَةِ لَا لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَيَاةِ، وَ أَنَّكَ فِي قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ، وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَةِ

پسرم بدان که تو برای آخرت آفریده شدی نه برای دنیا (این دنیا گذرگاه است و باید آنجا را ببینی)، آفریده شدی برای فنا نه برای بقاء در این جهان (انک میتةٌ و انهم میتون، همه می میرند حتی فرشتگان) آفریده شدی که پایان عمرت مرگ باشد. در دنیایی هستیم که بزودی باید کوچ کنیم … برای این سفر توشه لازم هست و توشه را بیان می کنند.

دلیل اول

اولین دلیل حجیت خبر واحد آیه نبأ بود، مفصل بحث شد که از طریق مفهوم وصف و از طریق مفهوم شرط ، منتها در مفهوم شرط یک کلمه گیر هست، و آن کلمه این است که شرطی مفهوم دارد که موضوع به او گره نخورده باشد اما اگر موضوع به او گره خورده باشد مفهوم ندارد.

ان رزقت الولد فاختنه، اینجا موضوع به ولد گره خورده و اصلا مفهوم ندارد؛ این گیری هست که بزرگان را به حل مشکل واداشته است.

چند راه حل پیدا کردند:

راه حل اول: (نظر مشهور) موضوع نباء فاسق است، ان جاء به فاسق فتبیّنوا ولی ان لم یجئ به الفاسق، یا اینکه اصلا خبری در کار نبود (نه عادل نه فاسق خبری را نیاوردند) که سالبه به انتفاء موضوع است و یک مصداق دیگرش این است که نبأ فاسق جاء به عادل، نبأ فاسق را عادلی آورد. مثلا وزیر ما بیاید و بگوید آمریکا به یمن حمله کرده، این نبأ فاسق است ولی جاء به عادل، آیه می گوید تبین نمی خواهد. اگر بگویید آیه می گوید فلا تبیّنوا یعنی بگیرید این خبر را، درست است و حجیت خبر عادل بر مسند می نشیند و اگر بگوییم فلا تبینوا یعنی ردش کنید معنایش این است که حال عادل بدتر است.

پاسخ دادیم باید یک موضوع باشد ولی اینجا دو موضوع شد و اگر دو موضوع شود دیگر بحث مفهوم مطرح نمی شود، اینجا دو موضوع شد، نبأ فاسق، ان جاء به فاسق فتبیّنوا و ان لم یجئ فلاتبینوا، ولی نبأ عادل شده اینجا، این عادل مفهوم آن نیست، چون نفی و اثبات هست جاء به و لم یجئ به.

راه حل دوم: آخوند می گوید: بگوییم موضوع النبأ المفروض وجودُه باشد، این خبری که الان هست یا آورنده اش فاسق است یا عادل است، آبه می گوید اگر آورنده اش فاسق بود تبیّن داشته باشید اما اگر این خبری که مفروض وجوده است آورنده این خبر عادل بود تبین لازم ندارد.

استاد: آیه در مقام بیان احکام نبأ نیست که تحلیل کنیم که اگر آورنده اش عادل بود تبین لازم نیست بلکه آیه در مقام بیان فقط حکم فاسق است (ما باشیم و این آیه بیشتر از این استفاده نمی شود).

مرحوم خویی راه سومی باز کرده که قریبٌ مما رام به الآخوند.

ایشان می فرمایند، شرط و جزاء سه جور است:

یک. گاهی شرط بسیط است، جزاء هم بسیط است. ان رزقت ولداً فاختنه، اینجا روشن است که حکم متفرع بر این شرط است.

دو. گاهی شرط مرکب است اما جزاء بسیط است. ان رزقت ولدا و کان ذکراً فاختنه؛ ولد و ذکوریت شرط هستند و جزا وقتی می آید که هر دو شرط باشد.

سه. گاهی شرط و جزاء مرکب است یعنی شرط مرکب از دو چیز است، یک جزءش گره خورده با شرط است و یک جزأش گره خورده باشرط نیست. آن بخشی که گره خورده با شرط نیست مفهوم دارد و آن بخشی که گره خورده باشرط هست مفهوم ندارد؛ مثلا ان رکب الامیر و کان یوم الجمعه فخذ رکابه. اینجا شرط دو چیز است ( رکب الامیر و یوم الجمعه)، یک شرطش طوری است که موضوع به آن گره خورده ، و آن رکب الامیر است، معلوم است که اخذ به رکاب زمانی است که او سوار شده باشد و اگر سوار نشده باشد که رکابی هم نیست، اما شرط دوم که و کان یوم الجمعه است ، این موضوع به آن گره نخورده یعنی گاه چنین است که این امیر جمعه سوار می شود و گاه شنبه سوار می شود، اینطور نیست که گره خورده باشد این شرط به این جزاء.

در نتیجه اینجا آن موضوعی که گره به این شرط خورده مفهوم ندارد مانند رکوب الامیر اما آن موضوعی که به شرط گره خورده مفهوم دارد، یعنی ان رکب الامیر یوم السبت فلا تأخذ رکابه.

این آیه هم از این قبیل است: ان جائکم فاسق... معنایش این است که ان جائکم مخبر بنباء این جا این موضوع گره خورده به این شرط است و اینجا مفهوم ندارد اما و ان جاء به فاسق مفهوم دارد. چرا مفهوم نداشته باشد، وقتی عادل خبر آورد تبین لازم نیست یعنی خبرش را بپذیرید.

پاسخ این کلام:

اولا این خلاف متفاهم عرفی هست، گرچه از جهت عقلی حرف درستی هست، تفکیک می کنیم می بینیم یک شرطش گره خورده است و یک شرطش گره خورده نیست.

ثانیا: متبادر از آیه چیست؟ متبادر از آیه این است که آیه حکم خبر فاسق را دارد بیان می کند و در مقام بیان مطلق النباء نیست که یکی اش مفهوم نداشته باشد و یکی اش هم مفهوم داشته باشد. فعلی هذا لب کلام این است که اگر به مفهوم شرط اخذ کنیم یک گیری سر راه هست.

علامه طباطبایی با اینکه در تفسیرش در مقام بحث اصولی نیست ولی آیه را بگونه ای تفسیر کرده که این اشکالات را اصلا ندارد. فرموده:

من شارع می دانم که بناء شما عقلاء بر پذیرش خبر واحد است، اگر این عنصر را حذف کنیم از زندگی، به عسر و حرج می افتید. روابط بر اساس پذیرش خبرهاست، من هم تایید می کنم اما با یک حاشیه، حاشیه ام این است که قبول کنید عیبی هم ندارد ولی راجع به خبر فاسق دربست قبول نکنید بلکه تبیّن کنید و زمانی صدق مطلب بر شما روشن شد بپذیرید.

استاد: تفاوتشان در نحوه تقریر است. نه شیخ نه آخوند نه خویی اسمی از سیره عقلا نبردند، اما ایشان پای سیره عقلا را به میان کشید و دیگر اشکال تقریرهای دیگر را ندارند.

توضیح مطلب: شیخ موضوع را عوض کرده؛ موضوع فاسقٌ بود مفهوم شده عادلٌ، آخوند هم موضوع را برد روی احکام نباء ، نه نباء فاسق، اما علامه این حرف ها را نمی زند. آقای خویی آمد بحث را روی نبأ می برد منتها با یک تحلیل عقلی نه سیره عقلایی اما علامه بحث را روی سیره عقلا می برد ... اینجا در این ماجرا هم پیامبر به سیره عقلا عمل کرد. پیامبر هم به این سیره عمل کرده و تا این خبر را شنید واکنش نشان داد ، جبرئیل هم آمد آن تبصره را گفت که این واکنش یک حاشیه دارد. به این ترتیب تا اینجا مطلب مشکلی ندارد که با مفهوم شرط، حجیت خبر واحد را بر مسند بنشانیم لا به مفهوم الوصف. مفهوم وصف در صدد این است که خبر فاسق تبیّن دارد ، غنم سائمه زکات دارد و در صدد این نیست که بگوید غنم معلوفه زکات ندارد، در صدد این نیست که خبر غیر فاسق تبین لازم ندارد.

در نقل هست که بلال از پیامبر سوال کرد: ام من البر الصیام فی السفر؟ حضرت هم پاسخ دادند: لیس من البر الصیام فی السفر. بلال این سوال را کرد و این جواب را هم شنید مانند استفتاء که از مرجع می کنند که آیا در ماه رمضان می شود به استخر رفت یا نه؟ مرجع هم پاسخ می دهد: بما هو هو روز ماه رمضان استخر رفتن اشکالی ندارد، از این جواب ها نمی شود اطلاق گیری کرد، که چه سر زیر آب برود و چه سر زیر آب نرود ، او این سوال را کرد و این جواب را هم گرفت.

وارد بحث اساسی تر می شویم:

خلاصه بحث این شد که با مفهوم شرط می شود حجیت خبر واحد را بر مسند نشاند.

اشکالاتی که میخواهیم بگیریم این است که این مفهوم معارض دارد.

شما مشکل را حل کردید، قبول ، مفهوم شرط درست و از آن هم استفاده می شود؛ اما اینجا مفهوم با تعلیل در تعارض است.﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ.﴾ تعلیل آیه این است که هر خبری که عمل به او جاهلانه باشد و موجب ندامت شود، عمل کردنی نیست، مفهوم می گوید به خبر عادل عمل کنید ولی تعلیل می گوید پذیرش خبر عادل عن علمٍ هست یا نیست. با خبر عادل ما به علم (به 100% ) می رسیم؟ خیر آنجا هم ﴿أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ﴾ هست، آنجا هم ﴿فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ﴾ هست، لذاست که این مفهوم در اینجا با تعلیل در تعارض است.

فعلی هذا فتبیوا ان تصیبوا قوما بجهالة این تعلیل با این مفهوم در تعارض است چون در خبر عادل هم ان تصیبوا قوما بجهالةٍ وجدانا هست.

جواب شیخ: اینجا تبین به معنای ظهور و اطمینان است آخوند گفته جهالت به معنای سفاهت است و عمل به خبر عادل که برخورد سفیهانه نیست.