1402/11/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خبر واحد
جلسه شصت و دوم اصول 15 بهمن 1402
امام علی: فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيمَا يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ وَ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ فَالْمَالُ لَا يَبْقَى لَكَ وَ لَا تَبْقَى لَهُ
متوجه باش که از خدا چه چیزی می خواهی. از خدا چیزی بخواه که جمال و زیبایی اش برایت می ماند و وبالی برایت ندارد ( و آن طلب امور اخروی است) مال نه تو برایش خواهی ماند و نه او برای تو خواهد ماند. (مال طلبیدنی نیست، بله زندگی آبرومندانه را از خدا بخواهیم، اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مـُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَ الْكَفَافَ …)
می رسیم به ادله حجیت خبر واحد:
یکی از ادله آیه نباء هست، به دو طریق به این آیه استدلال شده یکی با مفهوم وصف و یکی هم با مفهوم شرط، در مفهوم شرط شیخ می گوید 20 و اندی اشکال شده که با مفهوم شرط می توان از آیه حجیت خبر واحد را فهمید یا نمی شود؟
مهمترین اشکال این است که مفهوم در اینجا سالبه به انتفاء موضوع است و در جایی که سالبه به انتفاء موضوع باشد مفهوم معنا ندارد، توضیح ذلک:
اینکه گاه موضوع به شرط گره نخورده ، زیدٌ ان سلّم علیک فاکرمه، اینجا اکرام زید است و این موضوع گره به شرط نخورده، گره به این نخورده که بدون این شرط نباشد، زید هست منتها دو حالت دارد یا سلام می کند یا نمی کند، اینجا قطعا مفهوم دارد و جای بحث نیست، اما اگر موضوع گره خورده به شرط اگر شرط باشد موضوع هست و اگر شرط نباشد اصلا موضوع نیست اینجا مفهوم ندارد.
چند مثال عرفی و قرآنی:
یک. ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ (اعراف 204)
آیا مفهومش این است که اگر قرآن خوانده نمی شود واجب است ساکت نباشید و حرف بزنید؟ خیر این آیه در صدد ترغیب به منطوق است و کاری به مفهوم ندارد، یعنی قرآن احترام دارد و زمان خواندنش سکوت کنید، آیه اصلا در بیان مفهوم نیست تا شما مفهوم گیری کنید.
دو. ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ (نساء 86)
وقتی احترامتان کردند شما به بهتر پاسخ بدید، اگر به شما گفتند سلام علیکم، شما هم بگو علیکم السلام و رحمة الله، رد و جواب سلام واجب عینی و فوری هست. اینجا هم آنچه مد نظر است منطوق هست، ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾ ، احترام را با احترام پاسخ بدید.
سه. ان تزوّج فلا تُضیّع حق زوجتک، اگر زن گرفتی حق زنت را ضایع نکن؛ اینجا نمی خواهد مفهوم بگوید که اگر زن نگرفتی حقش را ضایع کن بلکه تاکید روی منطوق است نه روی مفهوم؛ اینجا هم مفهوم ندارد چون مفهومش سالبه به انتفاء موضوع است.
چهار.ان قَدِم زیدٌ من السفر فاستقبله. مفهومش این نیست که اگر نیامد استقبال نکن، منطوق مد نظر است نه مفهوم.
پنج. اذا قرأت الدرس فاحفظه مفهومش این نیست که اگر درس نخواندی حفظش نکن بلکه منظور این است که بر این منطوق عنایت ویژه هست.
شش. ان رکب زیدٌ فخذ رکابه، اگر لم یرکب که رکاب ندارد.
هفت. ان رزقت ولدا فاختنه.
پس ما در مفهوم در جایی بحث می کنیم که موضوع گره به این شرط نخورده باشد و اگر موضوع به شرط گره خورده باشد مفهوم ندارد.
در آیه نبأ باید دید چطور تقریر می کنیم، تقریر مشهور این مشکل را دارد و آخوند یک تقریر دارد و آقای خویی تقریر دیگری کرده تا این مشکل را نداشته باشد.
تقریر مشهور موضوعش نباء فاسق است، ان جاء به فاسق فتبیّنوا ولی ان لم یجئ به الفاسق، یا اصلا خبری در کار نبود ، نه عادل نه فاسق خبری را نیاوردند که سالبه به انتفاء موضوع است و یک مصداق دیگرش این است که نبأ فاسق جاء به عادل، نبأ فاسق را عادلی آورد. مثلا وزیر ما بیاید و بگوید آمریکا به یمن حمله کرده، این نبأ فاسق است ولی جاء به عادل، آیه می گوید تبین نمی خواهد. اگر بگویید آیه می گوید فلا تبیّنوا یعنی بگیرید این خبر را، درست است و حجیت خبر عادل بر مسند می نشیند و اگر بگوییم فلا تبینوا یعنی ردش کنید معنایش این است که حال عادل بدتر است.
پاسخ دادیم باید یک موضوع باشد ولی اینجا دو موضوع شد و اگر دو موضوع شود دیگر بحث مفهوم مطرح نمی شود، اینجا دو موضوع شد، نبأ فاسق، ان جاء به فاسق فتبیّنوا و ان لم یجئ فلاتبینوا، ولی نبأ عادل شده اینجا، این عادل مفهوم آن نیست، چون نفی و اثبات هست جاء به و لم یجئ به.
آخوند خراسانی برای این که این مشکل(دو موضوع شدن) را حل کند می گوید مشکل این است که نبأ فاسق را موضوع گرفتید و گرفتارش شدید، مفهومش شده عدم نبأ فاسق. باید موضوع را النبأ المفروض وجوده بگیرید (خبری که فرض این است که در خارج هست) این نبأ مفروض وجوده گاهی جائی به فاسق است که باید تبیّن کنید و گاه جائی به فاسق نیست که فلا تبیّنوا؛ در این صورت مفهوم دارد و مشکلی هم ایجاد نمی کند، آنچه مشکل ساز شد نبأ فاسق است که مفهومش این شد ان لم یجئ بالنبأ و سالبه به انتفاء موضوع پیش آمد، اما ما موضوع را نبأی می گیریم که در خارج موجود است.
این خبری که در خارج موجود است گاهی آورنده اش فاسق است و گاهی فاسق نیست که در این صورت که آورنده اش فاسق نشد عادل هم زیرمجموعه عدم الفسق می شود. (این از تقریر مفهوم شرط آخوند)
پاسخ: مفروض شمای آخوند این است که آیه در مقام بیان احکام خبر است، خبر فاسق کذا و خبر غیر فاسق کذاست در حالی که آیه در مقام بیان احکام خبر نیست بلکه آیه در مقام بیان حکم خبر فاسق است نه در مقام بیان احکام خبر. اگر در مقام احکام خبر بود حرف شما درست است ولی در مقام بیان آن نیست.
تقریر آقای خویی:
ایشان همین حرف آقای آخوند را با تفصیل دیگر بیان کرده (مصباح الاصول ص 157) ایشان می فرماید سه حالت در اینجا هست:
حالت اول: گاهی شرط بسیط است (مرکب نیست) مثل ان رزقت ولداً فاختنه، اینجا این شرط بود این حکم هم هست و اگر این شرط نبود این حکم نیست.
حالت دوم: گاهی شرط مرکب است (نه بسیط) مانند ان رزقت ولداً و کان ذکراً فاختنه ، اگر خدا بچه به تو داد و او پسر بود ختنه اش کن، اینجا اگر هر دو شرط بود جزاء هست و اگر هر دو شرط نبود جزا هم نیست.
(ما با این دو حالت کاری نداریم و مفهوم هم ندارند)
حالت سوم: گاهی جزاء متفرع بر یکی از اجزاء این دو شرط است مثلا ان رکب الامیر و کان یوم الجمعه فخذ رکابه. دو تا شرط دارد، یکی رکوب الامیر است و یکی هم یوم الجمعه است. اینجا این جزاء نسبت به شرط اول سالبه به انتفاء موضوع است اما نسبت به شرط دوم سالبه به انتفاء موضوع نیست بخاطر اینکه یوم الجمعه هست چه امیر سوار بشود و چه امیر سوار نشود، در چنین جایی در یک صورت سالبه به انتفاء موضوع است و در یک صورت نیست و مورد ما از این قبیل است یعنی موضوع ما نباء به شرط مجیء فاسق است (یعنی شرط مرکب است یکی نبأ هست و یکی هم مجیء فاسق) اگر شرط ما نباء باشد مفهومش سالبه به انتفاء موضوع است ولی اگر شرطش مجیء فاسق بود، (نبأ مفروض گرفته شده، شرطش مجیء فاسق است) و اینجا از این قبیل است.