1402/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجیت ظواهر الکتاب
فرزند بر پدر حق دارد، پدر هم بر فرزند حق دارد، حق پدر این است که در همه چیز بجز معصیت خدا اطاعت شود و از پدر حرف شنوی داشته باشند، حق فرزند هم بر پدر این است که اسم خوب بگذارد؛ (کان رسول الله (ص) یغیر الاسماء القبیحه فی البلدان و الاشخاص. پیامبر اسماء زشت را عوض می کردند، و لا تنابزوا بالالقاب) و اینکه به فکر ادبش باشد، و قرآن یاد بدهد. این حق فرزند هست که پدر نسبت به او انجام میدهد.
چند مورد از احادیثی که اهل بیت تعلیم می دهند که چگونه از قرآن استنباط کنید که دو موردش در باب وضو هست:
محمدبن علی بن الحسین باسناده عن زراره، (سند صدوق به زراره صحیح است) قال قلت لابی جعفر(عليهالسلام): ألا تخبرني من أين علمت وقلت ، أن المسح ببعض الرأس وبعض الرجلين؟ فضحك فقال : يا زرارة ، قاله رسول الله صلىاللهعليهوآله ، ونزل به الكتاب من الله عز وجل ، لأن الله عز وجل قال ( فاغسلوا وجوهكم ) فعرفنا أن الوجه كله ينبغي أن يغسل ، ثم قال : ( وأيديكم إلى المرافق ) فوصل اليدين إلى المرفقين بالوجه ، فعرفنا أنه ينبغي لهما أن يغسلا إلى المرفقين ، ثم فصل بين الكلام فقال : ( وامسحوا برؤسكم ) فعرفنا حين قال : « برؤسكم » أن المسح ببعض الرأس لمكان الباء ، ثم وصل الرجلين بالرأس ، كما وصل اليدين بالوجه ، فقال : ( وأرجلكم إلى الكعبين ) فعرفنا حين وصلهما بالرأس أن المسح على بعضهما ثم فسر ذلك رسول الله صلىاللهعليهوآله للناس فضيعوه .
راوی از امام باقر (علیه السلام) درباره مسح سؤال میکند و امام (علیه السلام) فرمودند: بعض سر برای مسح کافی است، راوی سؤال میکند: از کجا شما فهمیدید که مسح به بعض سر کفایت میکند؟(و مانند اهل سنت سر و پا را نمی شویید و می گویید مسح) امام خندیدند، و فرمودند که زراره پیامبر این وضو را گفته و از کتاب خدا استفاده می شود، زیرا خداوند فرمودند صورت هایتان را بشویید (مائده 6) و دستانتان را از آرنج . (معلوم می شود شستن صورت و دست ها یک طور هست و آب باید همه دست و صورت را بگیرد ولی وقتی به مسح می رسد ادبیات را عوض می کند) و بعضی از سر را مسح می کشید و از باء برؤسکم می فهمیم که مسح تمام سر لازم نیست) امام (علیه السلام) فرمودند: از «باء» در آیه شریفه ﴿وامسحوا برؤسکم﴾. پیامبر این مسح کردن را تفسیر کردند، و مردم حرف پیامبر را ضایع کردند و شد این وضویی که اهل سنت می گیرند.
روایت دوم. ج1 ص 464، ابواب الوضوء باب 39 ، ح5:
محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن علي بن الحسن بن رباط(کوفیٌ، ثقةٌ، معوّل علیه من اصحاب الرضا)، عن عبد الأعلى مولى آل سام(ابن اعین، برادر زراره، چون عبدالله بن مسکان(اصحاب اجماع) و صفوان(از مشایخ اجازه) از او روایت دارند وثاقتش ثابت میشود) قال : قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَثَرْتُ(لیزخوردم) فَانْقَطَعَ ظُفُرِي(ناخنم افتاد) فَجَعَلْتُ عَلَى إِصْبَعِي مَرَارَةً(پارچه ای که روی زخم را بپوشاند) فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ؟ قَالَ يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾، امْسَحْ عَلَيْهِ»
فرمودند:این حکم و اشباه آن از کتاب خدا معلوم میشود که خداوند میفرماید: در دین اسلام برای شما سختی قرار داده نشده است، لذا بر همان جبیره مسح کن. (این روایات تعلیمی هست)
روایت سوم. وسائل ج28 ص 232، کتاب الحدود و التعزیرات ابواب حد المسکر باب سقوط الحد عن من شرب الخمر جاهلا بالتحریم.ح1 :
(روایت موثقه است بخاطر ابن فضال)
محمد بن يعقوب ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن فضّال ، عن ابن بكير ، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال : شرب رجل الخمر على عهد أبي بكر ، فرفع إلى أبي بكر ، فقال له : أشربت خمرا؟ قال : نعم ، قال : ولم؟ وهي محرمة ، قال : فقال له الرجل : إني أسلمت وحسن إسلامي ومنزلي بين ظهراني قوم يشربون الخمر ويستحلون ، ولو علمت أنها حرام اجتنبتها ، فالتفت أبوبكر إلى عمر ، فقال : ما تقول في أمر هذا الرجل؟ فقال عمر : معضلة وليس لها إلا أبوالحسن ، فقال أبوبكر : ادع لنا عليا ، فقال عمر : يؤتى الحُكم في بيته ، فقام والرجل معهما ومن حضرهما من الناس حتى أتوا أميرالمؤمنين عليهالسلام فأخبراه بقصة الرجل وقص الرجل قصته ، فقال : ابعثوا معه من يدور به على مجالس المهاجرين والأنصار من كان تلا عليه آية التحريم فليشهد عليه ، ففعلوا ذلك به فلم يشهد عليه أحد بأنه قرأ عليه آية التحريم ، فخلى عنه ، فقال له : إن شربت بعدها أقمنا عليك الحد.
در زمان خلافت ابوبکر مشروب خورد، دستگیرش کردند، ابوبکر به او گفت شراب خوردی؟ گفت بله، پرسید مگر نمی دانستی که شراب حرام است؟ گفت من مسلمان هستم در محله ای زندگی می کنم که همه شرابخور هستند و حلال می دانستند و من هم نمی دانستم حرام است. ابوبکر به عمر گفت چه کار کنیم؟ عمر گفت این یک معضلی هست که فقط باید سراغ علی رفت. و ابوبکر گفت علی را بیاورید؛ عمر گفت ما باید سراغ علی برویم. همه با هم محضر امام رسیدند و قصه را نقل کردند، امام فرمودند: او را در مجالس مهاجرین و انصار ببرید و بپرسید که آیا آیه تحریم شراب را برای او خوانده اند یا نه، اگر آیه تحریم را برایش خوانده بودند حد دارد و او را به مجالس بردند و کسی برایش این آیه را نخوانده بود ابوبکر به او گفت اگر دفعه بعد شراب بخوری حد می خوری.
دو روایت دیگر هم باقی ماند.