درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1401/03/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/مفهوم الغاية /حکم مستفاد از جمله فعلیه

خلاصه مطلب

آخرین بحث در مفهوم غایت این بود که اعلام اربع (آخوند، نائینی، آقاضیاء، خویی) گفته‌اند که اگر قید، به حکم بخورد قطعاً مفهوم دارد اما اگر قید به موضوع یا به متعلق خورد مفهوم وصف می‌شود، یعنی می‌گوید اینجا این حکم شخصی هست و معنایش این نیست که در جاهای دیگر نوع این حکم نباشد.

مسئله اساسی این بود که کجا این قید به حکم می‌خورد و کجا این قید به موضوع می‌خورد؟

مرحوم خویی خواستند یک چارچوبه به دست ما بدهند و گفتند : گاه حکم از هیأت استفاده می‌شود در اینجا قید یقیناً یا به متعلق می‌خورد و یا به موضوع و گاه چنین است که حکم ازجمله فعلیه استفاده می‌شود مانند یحرم الخمر الی ان یضطر المکلف الیه؛ اینجا استفاده وجوب اجتناب، از جمله فعلیه استفاده شده، یحرم الخمر یعنی یجب الاجتناب عن الخمر.

حکم مستفاد از جمله فعلیه

اگر حکم از جمله فعلیه استفاده شود گاهی متعلق حذف می‌شود، در این صورت قید، قید حکم هم می‌شود، یعنی اینکه یحرم الخمر، ای یحرم شربه، ای یحرم بیعه و ای... هر آنچه که متعلق خمر است حرام است مگر مضطر شود که در این صورت شرب، بیع و...آن حلال است.

اینجا حذف المتعلق یدل علی العموم، ﴿لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ

متعلق حریص علیکم حذف شده، ای حریص علی هدایتکم، حریص علی ارشادکم، حریص علی تعلیمکم...

صورت دوم این است که حکم از جمله فعلیه استفاده می‌شود ولکن متعلقش ذکر شده، مانند اینکه یجب الصیام الی اللیل؛ اینجا ممکن است که قید به حکم بخورد و ممکن است که قید به موضوع بخورد، به حکم بخورد این‌گونه می‌شود، الصیام یجب الی اللیل. این قید به وجوب الصیام خورده.

اگر قید به موضوع بخورد این‌گونه می‌شود الصیام الی اللیل یجب؛ این می‌شود مثل مفهوم وصف یعنی اینکه صیام الی اللیل واجب است اما بعد از لیل چه؟ شخص این حکم قطعاً نیست اما اینکه نوع هم برود دلیلی ندارد.

خلاصه چارچوبه مرحوم خویی

اگر حکم (وجوب) مستفاد از هیأت باشد این قید یا به متعلق می‌خورد یا به موضوع و اگر مستفاد ازجمله فعلیه باشد اگر متعلق الحکم ذکر نشده شامل مفهوم می‌شود یعنی قید به حکم هم می‌خورد و اگر متعلقش ذکر شده یمکن که به حکم بخورد و یمکن که به موضوع بخورد.

ملاحظات چارچوبه مرحوم خویی

الف. اینکه فی‌الجمله شواهدی بر این چارچوبه هست که قید یا به حکم می‌خورد، یا به موضوع می‌خورد، یا به متعلق می‌خورد، که از هیأت یا از جمله فعلیه استفاده شده است.

ب. باید دقت کرد که از قرینه استفاده نشده باشد، برخی از مطالبی که بیان کردید قرینه دارد که می‌گوید این قید به موضوع می‌خورد یا به حکم.

مثلاً فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق؛ پرواضح است که این آیه دارد محدوده مغسول را بیان می‌کند و درصدد بیان اصل وجوب نیست بلکه درصدد بیان این است که این مغسول باید تا کجا باشد، اصول الاسابع یک جاست، آرنج هم یک جاست، شانه هم یک جاست. این مشخص می کند که از این گزینه‌ها فقط مرفق است. در اینجا قرینه دارد که قید در اینجا به موضوع برگشته است.

در برخی موارد قرینه خارجیه داریم که به حکم برمی‌گردد مانند یحرم الخمر الی ان تضطر الیه؛ اینجا قید قطعاً به حکم می‌خورد نه به خاطر دلیلی که شما می‌گویید (چون متعلقش حذف شده) بلکه از خارج می‌دانیم که اضطرار از مرزهای حکم است، از بیرون می‌دانیم که تمام محرمات عند الاضطرار حلال می‌شود.

پس گاه قرینه خارجیه داریم که این قید به حکم برمی‌گردد و گاه نمی‌دانیم که قید به حکم برمی‌گردد یا به موضوع.

عرف و مفهوم غایت

حرف آخر این است که ما باشیم و عرف، عرف برای غایت مفهوم می‌بیند الا ما استثنی، مانند ﴿و لا تقربوهن حتی یطهُرنَ؛این را اگر به دست عرف بدهید این را می‌فهمد که مرز نزدیک نشدن به خانواده پاکی از حیض است معنایش این است وقتی پاک شد این مرز رفته است.

﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾ ...، مفهومش این است که اذا تبین الخیط ابیض من الخیط الاسود لا تاکلوا و لا تشربوا.

﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[1] ، یعنی هر وقت فتنه (کفر) رخت بربست شما هم دست از جنگ بردارید، منطوقش این است که تا فتنه هست جنگ هست، مفهومش این است که اگر فتنه رخت بربست دیگر جنگ در کار نیست.

بنابراین دو مطلب را در مفهوم غایت بر مسند نشاندیم.

    1. غایت داخل در مغیّا نیست مگر اینکه اثبات شود.

    2. اینکه غایت مفهوم دارد مگر اینکه اثبات شود که این قید، قید موضوع یا قید متعلق است و اگر اثبات نشد للغایة مفهوم.

پرونده بحث مفهوم غایت را می‌بندیم و مفهوم حصر و عدد و لقب می‌ماند.

هل للحصر مفهومٌ ام لا؟

هنا مطالبٌ:

المطلب الاول: ما هو معنی الحصر؟

المطلب الثانی: ما هو ادات الحصر؟

المطلب الثالث: هل للحصر مفهومٌ ام لا؟

المطلب الاول: ما هو مفهوم الحصر؟

معنای حصر این‌هاست:

ضیق. حَصَرَه ای ضیّق علیه؛ او را در حصر قرار داد یعنی اینکه او را در تنگنا قرار داد.

انقباض. ﴿حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ ؛﴾ یعنی دلهای اینها در تنگنا قرار گرفت.

حضرت یحیی حَصور بود یعنی لا یأتی النساء، یغالب النفس عن کل الشهوات.

اینجا مراد از حصر عبارت است از قصر الموصوف علی الصفة.

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ﴾

المطلب الثانی: ادات الحصر

الاّی استثنا، انمّا، بل اضرابیه، تقدیم ما حقه التاخیر، تعریف المسند علیه باللام.

باب استثنا معرکه‌ای هست و معرکه گیرش ابوحنیفه است، مشهور می‌گوید: استثنای از نفی اثبات است، ما جائنی القوم الا زید، و استثنای از اثبات نفی است جائنی القوم الا زید. ابوحنیفه می‌گوید چه کسی گفته استثنای از نفی، اثبات است؟ چه‌بسا دیدید که مستثنی همان حکم نفی مستثنی منه را داشته باشد.


[1] بقره/سوره2، آیه193.