1401/03/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفهوم الغاية /بحث در این است که آیا غایت داخل در مغیّا هست یا نیست؟
بحث در این است که آیا غایت داخل در مغیّا هست یا نیست؟
مثالهایی بیان شد، اگر غایت داخل در مغیّا باشد، حد داخل در محدود باشد، حکم مغیّا را دارد، مانند فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق، اما اگر غایت داخل در مغیّا نباشد بیرون است یعنی حکم مغیّا را ندارد.
(بحث در اینجا بحث کلیّت است) آیا دلیلی داریم که همهجا بگوییم غایت داخل در مغیّا هست یا دلیلی نداریم؟ البته حساب جایی که قرینه باشد جداست.
ما در این آیه دلیل داریم که اینجا «الی» به معنای انتها نیست بلکه به معنای «مع» هست، دلیل هم داریم که اگر هم به معنای انتها باشد شستن مرفق یقیناً لازم هست، پس با این وجود حساب استثناءها که با قرائن میفهمیم جداست.
نظرات در مورد غایت و مغیّا
در اینجا 5 نظر هست که آیا غایت داخل در مغیّا هست یا نیست:
نظر اول (امام و آخوند): غایت مطلقاً خارج از مغیّا هست؛
قاعده این است که غایت از مغیّا بیرون است.
آغازگر این نظریه سید رضی است، با این استدلال که حدود الشیء خارجةٌ عن الشیء لذاست که اصل و قاعده در غایت این است که غایت خارج از مغیّا هست.
به نظر میرسد این استدلال قابل خدشه است گرچه اصل حرف درست است. (اصل حرف این بود که غایت چارچوبه است، مانند آغاز و پایان، معنای پایان این نیست که پایان هم جزء آنچه هست که آغاز شده، اصل حرف درست است اما اینکه یک قاعده باشد که حدود الشیء خارجةٌ عن الشیء باشد را نداریم)
نظر دوم: غایت مطلقاً داخل در مغیّا هست؛
اینکه همهجا غایت داخل در مغیّا هست، دلیلش هم این است که غایت به معنای نهایت است و نهایت هم امر منتزعی است که از جزء اخیر شیء انتزاع میشود و مفروض این است که آغاز تا آنجا هست، ابتداء را جزء اول میدانیم و انتها را در نهایت میدانیم و داخل در شیء است و در حکم با آن شرکت دارد.
این فرمایش هم عقلی است. ما در مباحث لفظی باید با ابزار لفظی داخل شویم و اینکه غایت نهایت است و نهایت الشیء از انتهایی انتزاع میشود که از آغاز شروع شده این استدلال عقلی است و این استدلال عقلی در این عرصه بکارمان نمیآید.
اگر دلیلی مانند تبادر، عدم صحت سلب، صحت حمل و اطراد را اگر دارید بیاورید، اینها علامت حقیقت هستند، ولی اینکه شما میگویید ما بدایه و نهایهای داریم، نهایه جزء شیء است، این غایت را انتزاع از نهایت میکنیم اینها عقلی هستند.
نظر سوم: تفصیل محقق قمی در قوانین
اگر غایت از جنس مغیّا باشد، داخل در حکم مغیّا است و اگر غایت از جنس مغیّا نباشد خارج از حکم مغیّا است.
آنجا که غایت از جنس مغیّا باشد مانند ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾، هم غایت و هم مغیّا هر دو غَسل هستند بنابراین مرفق هم جزء غسل است و باید آنجا را هم شست.
و بین آنجا که غایت از جنس مغیّا نباشد مانند ﴿أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ﴾؛ الی اللیل غایت پایان پذیرفتن روزه هست. مغیّا روزهداری هست و غایت روزه نداشتن است، جنس صوم مقطعی برای نخوردن است و جنس لیل مقطعی برای خوردن است، بنابراین خارج از حکم مغیّا هست.
مثال عرفی: بعتک هذا الثوب من هذا الطرف الی هذا الطرف. اینجا پارچه این طرف با پارچه آن طرف از یک جنس هست فلذا آن طرف هم داخل در حکم مغیّا هست.
پاسخ به نظریه سوم: این که شما میگویید اگر غایت از جنس مغیّا باشد یا نباشد خودش قرینه است، ما میخواهیم قاعده و قانون درست کنیم؛ شما بگویید بدون قرینه چه چیزی را استفاده میکنید، شما نمیتوانید از این مطلب قانون درست کنید، اینجا اگر از یک ماهیت بودند بنابراین از بیرون میدانید که یک ماهیت هستند و این قرینه است.
نظر چهارم: تفصیل بدهیم بین «حتی» و «الی»؛
آنجا که «حتی» ابزار غایت باشد، اینجا غایت داخل در حکم مغیّا هست مانند مات الناس حتی الانبیاء (انبیاء هم میمیرند)، جاء الحجاج حتی المشاة؛ و یا اینکه ابزار غایت «الی» باشد، اینجا غایت داخل در مغیّا نیست مانند سرت من قم الی البصره.
پاسخ: ابن هشام در کلمه حتی گفته حتی 3 معنا دارد:
1. گاه حرف جرّ هست مانند سلام هی حتی مطلع الفجر؛
2. گاه حرف عطف است و معنای واو را میدهد مانند اکلت السمکة حتی رأسَها، معنایش این است که ماهی را با سرش خوردم؛
3. گاهی هم حتی حرفی است که یبتدء به الجمل، مانند فیا عجباً حتی کُلیبٌ یسبّنی، چقدر بدبخت شدیم که انسانهای بیارزش هم به من فحش میدهد؛
الدّهر أنزلنی ثمّ أنزلنی حتّی قیل معاویة و علی، زمانه مرا آنقدر پایین آورد که من را مقابل با معاویه قرار دادند.
حتیای که برای غایت است حتی جاره است، سلام هی حتی مطلع الفجر ولی جاء الحجاج حتی المشاة، این حتی به معنای واو است.
به معنای آن است که جاء الحجاج و المشاة، برای اینکه بگوید همه آمدند حتی ضعیفترینشان که پیادهها هستند هم آمدند، یا مات الناس حتی الانبیاء، معنایش این است که مات الناس و الانبیاء، انبیاء که مقربترین درگاه خداوند هستند هم مرگ سراغشان میآید.
در نظریه چهارم که بین حتی و الی تفصیل دادید اینجا این حتی به معنای واو است و ما راجع به این بحث نداریم چراکه به معنای غایت نیست و حتی جاره غایت است.
نظر پنجم: توقف
اینکه قائل به توقف شویم؛ نمیدانیم آیا غایت داخل در مغیّا هست یا نیست. به دلیل اینکه دو طرف اقامه دلیل کردهاند و این موجب آن میشود که بگوییم دست نگه میداریم تا قرینه بگوید دخول یا خروج.
توقف هم در حقیقت عدم الحکم است نه حکم.
نظریه مختار
در بین این نظرات نظر حق نظر عدم الدخول است؛ یعنی بما هوهو آمدن غایت به معنای آن نیست که داخل در مغیّاست اگر قرینه باشد حرفی نیست اما اگر قرینه نباشد هیچ دلیلی بر دخول غایت در مغیّا نداریم.