1401/03/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفهوم الوصف /دلیل
ادامه دلیل سوم
هل للوصف مفهوم ام لا؟
مراد از وصف این است که آیا جمله وصفیه مفادش این است که جایی که وصف نیست اصلاً این حکم نیست؟ این میشود مفهوم داشتن و مفهوم نداشتن یعنی جایی که این وصف نیست شخص این حکم نیست اما سنخ این حکم هست.
استدلوا علی مفهوم الوصف بالتبادر و بلزوم اللغویت، استدلوا ایضاً که اصل در قید آن است که احترازی باشد.
البته پاسخ داده شد: چنین اصلی نداریم، قیود 6 قسم هستند و به چه دلیل روی یک قسم تأکید کردید؟ درحالیکه در احترازی بودن قید نیاز به شاهد داریم و اگر نداشتیم قید میگوید شخص این حکم میرود اما رفتن سنخ حکم دلیلی ندارد.
میگوید اکرم الرجل العالم؛ این را میفهماند که اگر رجل عالم نبود این اکرام را ندارد اما این منافات دارد که آمر بگوید اکرم الرجل الهاشمی. کسی نمیتواند مچ مولا را بگیرد و بگوید این چه تناقضی هست که دارد یکبار میگویید الرجل العالم، بار دیگر میگویید الرجل الهاشمی بلکه آمر هم برای علم و هم برای هاشمی بودن ارزش قائل است.
نکته: در آیه ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾، وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات رزمندگان هستند؛ پیامبر در جمع اصحاب صفه نشسته بودند درحالیکه جای سوزن انداختن نبود، چند نفر از رزمندگان بدر به جمعیت سلام کردند و مسلمان هم جواب دادند ولی از جایشان تکان نخوردند تا مبادا جایشان از بین برود، آنها دوباره سلام کردند و آنها هم تکان نخوردند. پیامبر به دو نفر از اصحاب که کنارشان بودند فرمودند بلند شوید و آن رزمندگان را نشاندند، و اصحاب هم ناراحت شدند، درحالیکه پیامبر آنچنانکه ما ینطق عن الهوی، لا یفعل عن الهوی؛ و این آیه نازل شد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ ۖ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[1] ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که به شما گفته شود: «مجلس را وسعت بخشید (و به تازهواردها جا دهید)»، وسعت بخشید، خداوند (بهشت را) برای شما وسعت میبخشد؛ و هنگامی که گفته شود: «برخیزید»، برخیزید؛ اگر چنین کنید، خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی میبخشد؛ و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است!
بنابراین خطاب به رزمندگان است نه علما، چون رزمندگان آنچه در این کتابها هست را به چشم دیدند، عنایات خدا را در جنگ بدر دیدند اینها اوتوا العلم هستند. با این تفاصیل مولای آمر میبیند رزمنده و ایثارگر هم باید گرامی داشته شوند، اگر اینگونه امر کند کسی نمیگوید که مولا متناقض حرف میزند.
دلیل چهارم: حمل مطلق بر مقید
حمل مطلق بر مقید کردن دلیل بر آن است که للوصف مفهومٌ .
مولا میگوید اعتق رقبةً (مطلق) و مقید این است که میگوید اعتق رقبةً مومنةً؛ اگر وصف مفهوم نداشت معنایش این بود که فرق نمیکند که رقبه مؤمنه را آزاد کنید یا رقبه کافره را، ولی چون مفهوم دارد حمل مطلق بر مقید میکنید یعنی میگویید مراد این است: اعتق رقبةً غیرکافرة و الا چرا مومنه را گفت.
نکته: البته حمل مطلق بر مقید کردن در حالی است که شرایطش هم باشد، بهعنوان مثال نباید مثبتین باشند... کل حمل مطلق بر مقید معنایش مفهوم داشتن وصف است. فعلی هذا اگر شما قائلید که لیس للوصف مفهوم، حق ندارید که مطلق را بر مقید حمل کنید؛ بنابراین حمل مطلق بر مقید گویای این است که للوصف مفهوم.
پاسخ: ما با حمل مطلق بر مقید چه میکنیم؟
با حمل مطلق بر مقید میگوییم کانّ مولا اعتق رقبةً نگفته است، از همان اول اعتق رفته روی رقبه مؤمنه، انگار از همان اول گفته اعتق رقبةً مومنةً، معنایش این است که شخص این اعتق برای رقبه مؤمنه است و منافات ندارد که یک اعتق دیگر بیاید برای رقبه غیرمومنه ولی این رقبه غیرمؤمنه ارزشی باشد مثلاً رقبه غیرمومنه که کافر است اما بسیار بخشنده یا راستگو یا غیور و شجاع است، این منافات ندارد. حمل مطلق بر مقید میگوید شخص این حکم گسترده نیست و فقط برای مؤمن است اما منافات ندارد که سنخ این حکم برای کافر ارزشی باشد.
کافر ارزشی. غَیَرَ سفینة البحار:
«أُتِيَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِأُسَارَى فَأَمَرَ بِقَتْلِهِمْ وَ خَلاَ رَجُلا مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ اَلرَّجُلُ يَا نَبِيَّ اَللَّهِ كَيْفَ أَطْلَقْتَ عَنِّي مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَنِ اَللَّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ أَنَّ فِيكَ خَمْسَ خِصَالٍ يُحِبُّهَا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَلْغَيْرَةُ اَلشَّدِيدَةُ عَلَى حَرَمِكَ وَ اَلسَّخَاءُ وَ حُسْنُ اَلْخُلُقِ وَ صِدْقُ اَللِّسَانِ وَ اَلشَّجَاعَةُ فَلَمَّا سَمِعَهَا اَلرَّجُلُ أَسْلَمَ وَ أَحْسَنَ إِسْلاَمَهُ وَ قَاتَلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ قِتَالا شَدِيدا حَتَّى اُسْتُشْهِدَ»[2]
چند اسیر را نزد پیامبر آوردند که حکمشان اعدام بود، پیامبر دستور اجرای حکم دادند، زمانی که نفر آخر را برای اجرای حکم بردند حضرت فرمودند که او اعدام نکنند، وقتی اسیر از حضرت علت را جویا شد حضرت فرمودند: برادرم جبرئیل به من خبر داد ان فیک خمس خصال: شجاعت، سخاوت، راستگویی در همه شرایط، خوشاخلاقی، و الغیرة الشدیده علی حرمک… بعد از آزادی آن اسیر مسلمان شد و نهایتاً هم در راه خدا به شهادت رسید، همه این صفات ولو در کافر هم ارزش دارد.
هیچ منافاتی ندارد مولا بگوید اعتق رقبةً کذاییةً ولو کان کافراً.
پس حمل مطلق بر مقید میگوید که شخص این حکم برای مقید است اما سنخ این حکم هم برای مقید است را نمیگوید.
دلیل پنجم: حدیث نبوی
روایت پیامبر اکرم «لَیُّ الواجدِ یُحِلُّ عقوبَتَه و عرضه». لَیّ یعنی امروز و فردا کردن.
کسی که وضع مالیاش خوب است و امروز و فردا میکند این سبب میشود که عقاب بشود و آبرویش برود مفهومش این است که لیُّ غیرالواجد لا یحل عرضه و عقوبته؛ امروز و فردا کردن کسی که پول ندارد تا بدهد سبب نمیشود که عقوبت و آبرویش در معرض تهدید قرار بگیرد.
واجد در اینجا موضوع است.
اشکال: ما جایی را میگوییم مفهوم دارد که قرینه بر مفهوم نداشتنش نداشته باشیم.
جواب اول: اینجا وصف غیر معتمد بر موصوف است؛ وصف غیر معتمد بر موصوف لقب است و لقب هم مفهوم ندارد. لیّ الواجد...، بله واجد، یحل عقوبته اما غیرواجد از کجا میگویید لا یحل عقوبته... این مفهوم لقب است.
و اگر کسی مفهوم لقب را قبول داشته باشد سر از کفر درمیآورد چون وقتی میگوییم زیدٌ موجودٌ نفی وجود غیر زید را میکنید یعنی الله موجود نیست. مفهوم لقب این است که اثبات شیء نفی ما عدا میکند و این باطل است.
جواب دوم: اینجا وصف، محقق موضوع است؛ ان رزقت ولداً فاختنه، ان رکب الامیر فخذ رکابه. اصلاً لَیّ در مورد کسی که ندارد صادق نیست. امروز و فردا کردن در مورد کسی است که دارد (واجد است) در حقیقت این شرط محقق موضوع است و شرط محقق موضوع مفهومش سالبه به انتفاء موضوع است.
ولکن یمکن ان یجاب ان ذلک، که چهبسا کسی غیرواجد است اما میتواند دستوپا کند و از دیگری تهیه کند، با اینکه ندارد ولی چون میتواند تهیه کند واجد شامل او هم میشود بخلاف کسی که نه پول دارد و نه آبرو و اعتبار که بتواند رو بزند. اگر این باشد همین است مفهومش این است که لَیّ غیرالواجد لا یحل عرضَه و عقوبته، مفهومش این است که چنین کسی را نمیشود آبرویش را برد، پس بدهکاران بر دو قسم هستند: یکی بدهکارانی که وضع مالی خوبی دارند و امروز فردا میکنند اینها آبرویشان برود و عقوبت هم بشوند اما بدهکارانی که بالفعل پول ندارند اما آبرو دارند و میتوانند دستوپا بزنند، روایت میگوید آبروی او را نبرید و عقوبتش نکنید.
اشکال: اللهم الا ان یقال درست نیست (؟؟ ) زیرا کسی که میتواند دستوپا کند، حکماً واجد است نه غیر واجد پس این جمله محقق موضوع است یعنی کسی که واجد است یحل عقوبته و کسی که واجد نیست (نه پول دارد نه اعتبار) اصلاً لیّ در موردش معنا ندارد کسی که واجد نیست، پول ندارد هم آبرو ندارد، بنابراین این جمله مفهوم ندارد مانند جمله ان رزقت ولدا فاختنه.
پس این ادله مفهوم داشتن وصف به این معنا که اگر وصف نبود سنخ حکم نیست لا دلیل له.