درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1401/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /اسباب

 

خلاصه مطلب

سخن پیرامون تداخل الاسباب و المسببات است، آیا یمکن او لا یمکن؟

مرحوم شیخ و مرحوم آخوند: قائل به عدم تداخل اسباب هستند؛ کل سبب یقتضی مسبباً مستقلاً.

محقق خوانساری و آقای بروجردی: قائل به تداخل اسباب هستند.

نظریه فخرالمحققین

فخر المحققین صاحب کتاب ایضاح: قائل به‌تفصیل هستند، تفصیل دادند بین اینکه ما اسباب شرعیه را معرّفات و کواشف بدانیم و یا آنکه مؤثرات بنامیم.

اگر اسباب شرعیه کواشف و معرّفات دیدیم تداخل هست و اگر اینها را اسباب مستقل و مؤثرات دیدیم تداخل در کار نیست.

«ذهب ابن إدريس إلى التداخل في المتفق لا المختلف» (ابن ادریس گفته است آنجا که اسباب مختلف هستند تداخلی نیست، اذا بلت فتوضاء و اذا نمت فتوضاء، ولی اگر متفقات باشند مثلاً دو بار گفت اذا بلت و یا دو بار گفت اذا نمت اینجا لازم نیست برای این دو سبب دو مسبب بیاید)

فخر المحققین گفته است: «أن هذا الخلاف يرجع إلى أن الأسباب الشرعية هل هي مؤثرة أو علامات»[1] .

ایشان حرف ابن ادریس را هم روی این نشانده و گفته آنجا که ابن ادریس گفته مختلفاتند معنایش این است که اسباب شرعیه مؤثراتند و آنجا که گفته متفقاتند یعنی اسباب شرعیه معرفاتند.

در ایضاح ج 1 ص 48 در باب غسل جنابت و اسباب شرعیه بحث کرده‌اند که آیا اینها علاماتند یا مؤثراتند.

لب فرمایش فخر المحققین این است که: آنجا که اسباب شرعیه را معرفات بنامیم معنایش این است که یک سبب همه‌کاره است، آن سببی را که نمی‌دانیم چیست و این معرفات نشان دهنده آن هستند، یک سبب هست و یک مسبب می‌طلبد. این سبب چیست که نمی‌دانیم و این معرفات بیانش می‌کنند؟ نمی‌دانیم. مثلاً در بحث وضو علت اصلی آن است که ظلمت دل برود، بیان می‌کنند که خواب سبب یک ظلمت است، بول سبب یک ظلمت است، ریح سبب یک ظلمت است و یک وضو همه این ظلمت‌ها را می‌برد. پس اینکه معرفات و کواشف بدانیم معنایش این است که درست است که این کواشف چندتاست اما همه‌اش اشاره به یکی دارد.

اما آنجا که معرفات نیستند بلکه مؤثراتند، آنجا دو سبب هست، ظهور دو سبب دو مسبب را هم می‌خواهد. (این فرمایش فخر المحققین)

جواب آخوند به فخرالمحققین

این‌که بگوییم همه‌جا اسباب شرعیه مؤثرات هستند یا علامات چنین نیست: تارة علت حکم شرعی است ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا﴾ این پنج زمان سببٌ شرعیٌ لوجوب الصلاة. اذا شککت فابنی علی الاکثر در اینجا هم سخن از سببیت است؛ اما گاهی اسباب شرعی کاشفند (یعنی کشف از سببی می‌کنند) مانند عبور الحمره الی جانب المغرب (ذهاب الحمرة المشرقیه) که کاشف از استتار قرص است و استتار قرص موجب نماز مغرب و جواز افطار است، علامتش هم ذهاب حمرة المشرقیه است. استتار القرص سبب وجوب صلاة مغرب است و اماره‌اش ذهاب حمره مشرقیه است از آن سو آنهایی را که اسباب می‌نامند گاه اینها سبب هستند، مثلاً اذا طلعت الشمس کان النهار موجوداً، اینجا طلوع شمس علت وجود نهار است و گاه اماره است، مثلاً اذا کان النهار موجوداً کانت الشمس طالعةً، موجودیت نهار کاشف از طلوع شمس است.

نتیجه اینکه دربست نمی‌توان گفت اسباب شرعیه مؤثراتند و دربست هم نمی‌توان گفت که اسباب شرعیه کواشف و امارات‌اند.

علیت واقعی و غیرواقعی امور شرعیه

لکن اینجا یک بحث اساسی داریم: و آن این است که آیا در امور شرعیه، علیت واقعی هست یا علیت واقعی نیست؟

گفته‌شده است که علل شرعیه نه مؤثراتند و نه معرفاتند بلکه می‌گویند علل شرعیه مقتضیاتند، به دلیل اینکه در احکام چه شرعی و چه عرفی سه عنصر وجود دارد، عنصر اول سبب حکم است که اراده جاعل است نه چیز دیگر، عنصر دوم داعی الی الحکم است که عبارت از مفسده و مصلحت است، عنصر سوم، موضوع حکم است. این‌هایی که اسمش را علت شریعت (سبب) می‌نامند و یا این‌هایی که نامش را شرط می‌گذارند درواقع قید الموضوعند، نه علتند نه داعی الی الحکمند. مثلاً جنابت (اذا اجنبت فاغتسل) قید الموضوع است که وجوب الغسل باشد و وجوب الغسل قیدش جنابت است. موضوع وجوب الحج قیدش استطاعت است ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ پس آنچه که در لسان ادله دیده می‌شود کلش مؤثرات هست، معرفات کلش مقتضیات است. نه معرفات است و نه مؤثرات. با این حرف هم فرمایش فخرالمحققین زیر سؤال می‌رود، چون ایشان گفت اگر معرفات باشند تداخل هست و اگر مؤثرات باشند تداخل نیست و هم فرمایش آخوند زیر سؤال می‌رود، چون ایشان پذیرفت که برخی از احکام مؤثرات دارند و برخی از احکام معرفات دارند، منتهی آنی را که نپذیرفت این است که ما بگوییم همه احکام مؤثراتند یا همه احکام معرفاتند بلکه برخی از آنها مؤثراتند و برخی از معرفاتند. با این تحلیل هم این و هم آن زیر سؤال رفت.

مرحوم فخر و مرحوم آخوند علل شرعیه را قیاس کردند به علل تکوینیه، در علل تکوینیه برخی معرفاتند و برخی موثراتند.

آیا این سخن درست است یا خیر؟ مبنا (معرفات و مؤثرات) را زیر سؤال ببریم و بگوییم چنین چیزی را نداریم یا بناء (این را بپذیریم و بگوییم که اگر مؤثرات بود تداخل نیست و اگر معرفات بود تداخل هست) را زیر سؤال ببریم.

استاد: امور علی قسمین: امورٌ تکوینیةٌ و امورٌ اعتباریةٌ. این را قبول داریم ولی به چه دلیل شما همه امور را در امور تشریعی اعتباری می‌دانید و می‌گویید که نباید اینها را قیاس به امور تکوینی کرد. این حرف آخوند درجاهای مختلف است که این تعریف، تعریف لفظی است و جنس و فصل ندارد ولی ما می‌گوییم امور اعتباری بی‌قاعده نیست بلکه چارچوبه دارد، اگر بخواهی چارچوبه درست کنید به معرفات و مؤثرات می‌رسید. درست است که امور اعتباری متفاوت است با امور تکوینی اما معنایش این نیست که بگوییم اصلاً در امور اعتباری مؤثرات نداریم. (قوانینی که داریم برخی مؤثراتند مثلاً برنامه به کامپیوتر می‌دهند و با آن مشخص می‌شود که چه کسی مستحق تسهیلات هست و چه کسی نیست. این قانون است، تکوین نیستند ولی موثراتند. دستگاه هوش مصنوعی تکوینی است ولی برنامه‌ای که به آن دستگاه می‌دهند اعتباری است. پس در امور اعتباریه هم اسباب هست لکن اسباب اعتباری هست، گاه معرفات است نه اسباب، یعنی می‌آید می‌گوید نشان طلبه بودن اهل درس بودن است.

نهایتاً اینکه شما می‌گویید در امور شرعیه (امور اعتباریه) نه معرفاتند و نه اسباب این سخن درستی نیست، بلکه در امور اعتباری برخی از اشیاء را اسباب می‌دانند و برخی از اشیاء را معرفات می‌دانند، آنجا هم که آخوند گفتند اینها تعاریف لفظیه هستند اشکال کردیم و گفتیم امور اعتباری جنس و فصل حقیقی ندارد اما جنس و فصل اعتباری که دارد، اینجا هم می‌گوییم امور اعتباریه مؤثرات دارند و معرفات، بله بیایید بنا را زیر سؤال ببرید که درجایی که شرط و مشروط است ظهور دارد در حدوث عند الحدوث لکن ظهور دیگری هم در اینجا هست که ظهور الجزاء فی الوحده الطبیعیه، اذا بلت فتوضاء و اذا نمت فتوضاء یعنی دو وضو، اذا اجنبت فاغتسل و اذا مسست المیتة فاغتسل، این ظهور را دارد اما یک ظهور دیگری هم دارد که غسل یک امر طبیعی است و این امر طبیعی انصراف به واحد دارد، اینجا ظهورها تعارض می‌کنند، تعارضا و تساقطا، هم ظهور حدوث عند الحدوث ساقط می‌شود و هم ظهور وحدت طبیعیه، تعارضا و تساقطا. در تساقطا یکی‌اش را قبول داریم و بیش از یکی را شک داریم و نتیجه می‌شود تداخل.

لب مطلب اینکه مبانی زیر سؤال نیست اما بنا زیر سؤال است و بنا که زیر سؤال رفت خروجی‌اش تداخل خواهد شد.

 


[1] إيضاح الفوائد، ابن العلامة، ج1، ص145.